اندرگاه
معنی کلمه اندرگاه در فرهنگ معین
معنی کلمه اندرگاه در فرهنگ عمید
معنی کلمه اندرگاه در فرهنگ فارسی
معنی کلمه اندرگاه در دانشنامه آزاد فارسی
معنی کلمه اندرگاه در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اندرگاه
این بنده تبه کار پراکنده روزگار را از دیرباز چهارده پانزده نگین است و چهل سال افزون همی رفت تا همه آنها به کوی من اندرگاه فرامشت آن و گاه در انگشت این خود روشن و پیداست که چونان نشان ها را کدام گوهر و سنگ است و تا کجا دارای آب و رنگ. آری پیش از این ها زنان و فرزندان را برخی بخشش ها کرده ام و از ساز و سامان خود به دل و زبان بیرون و از ایشان شمرده. احمدیکان یکان را به نام و نشان در پارچه پرندی نگاشته است و من نیز به خامه خویش و این بادامه که در پایان نامه همی بینی گواهی گذاشته. به درستی همه آنها راست است و بیرون از کم و کاست اگر بدین نگین ها آذین یافته باشد در پذیرند و خرده نگیرند. از آن گذشته هر چه هست و هر یک از بستگان من پدید آرند بادبرک کودکان کوی و برزن شمارند، نه کارنامه روز و روزگار من، همه ژاژ و شاخچه و لاغ و دروغ است و اگر خود در روشنائی و فرجام جمشیدستی و آئینه خورشید، چون کرمک شب تاب چراغی بی فروغ.
عدو در بوته قهرش گدازان بکردار زر اندرگاه باشد
نیست بذل او همین و بس که اندرگاه بزم کام هر مداح را در لؤلؤ لالا گرفت
دیدهای عقل باشد شاه بین شاه را بی پرده اندرگاه بین
سیمرغش اندرگاه تک گوینده النصرلک پشتش به از روی ملک پشمش به از پر هما
آذرخش گیر باید در اندرگاه پستهای انتقال و پیش از همه کالاها و تا آنجا که میتوان نزدیک به آنها کار گذاشته شود. افزون بر آذرخشگیری که در اندرگاه پستهای انتقال کار گذاشته میشود، جلو و نزدیک به کالاهای مهم مانند دگرگردانهای توان نیز آذرخش گیر جداگانه کار گذاشته میشود. معمولاً، در جلوی راه آذرخش گیر به زمین یک شمارنده میگذارند که میتواند شمار بارهای تهیسازی موجهای ولتاژ ضربهای بر روی آذرخش گیر را یادداشت نماید.
و هیچ کس کتابی نکرداندر چون و چرای آفرینش، از بهر آنک از آن پنج علت که هر کتابی را پیش ازین ثابت کردیم که بباید (زایل شد) جوینده این علم کآن علت تمامیست، و دیگر گویندة این علم کو علت فاعله است، و بزوال این دو علت از اهل این زمین (علم دین) زایل شد. و کس نماند بدین زمین که یاد کردیم که علم دین حق را که آن از نتایج روح القدس است با علم آفرینش کآن از علایق فلسفه است جمع توانست کردن، از بهر آنکه فیلسوف مرین علما لقبان را بمنزلت ستوران انگاشت، و دین اسلام را از جهل ایشان خوار گرفت، و این علما لقبان مر فیلسوف را کا فر گفتند، تا نه دین حق ما ند بدین زمین و نه فلسفه، و تا فیلسوف متدین نبا شد و چون من از حضرت مقدسه نبوی امامی زاد الله تقدیسها بفرمان امام حق، و فرزند رسول مصطفی، و وراث مقام جد خویش، و خازن حکمت حکیم علیم، معد ابی تمیم، الامام امیرالمومنین صلواتالله علیه و علی آبائه الطاهرین و ابنائه الاکرمین بدین زمین باز آمدم، و با آنک مر کتب علماء فلسفه را درس کرده بودم، علم دین حق را کآن تاویل و باطن کتاب شریعت (است) بحفظ داشتم،اندر سال چهار صدوشصتودوم از تاریخ هجرت رسول صلیالله علیه و آله امیر بدخشان که معروف است بعین الدوله ابوالمعالی علی بن الاسد الحارث ایده الله (ب) نصره که بیدار دل و هوشیار مغز و روشن خاطر و تیز فکرت و دوربین و باریکاندیش و صایب رای و قوی حفظ و پاک ذهن و پسندیده خویست، و با این ممادح و مناقب متدین است، قصیدئی را که گفته بود خواجه ابوالهیثم احمدبن الحسن الجرجانی رحمهالله و اندرو سوالهاء بسیار کرده است و بخط خویش نبشته بوداندر آخر آن نخست که (این را از حفظ خویش نبشتم) نزدیک من فرستاد و از مناندر خواست بوجه تشفع و تضرع و تقرب آنک بسیار کسان را از امرا و سلاطین و روسای دنیاوی را همی همال خویش نداشت و بنیکوتر الفاظی و نرمتر قولی التماس کرد تا سوالاتی کهاندر آن قصیده است بنام او حل کرده شود. و بدین تقرب کاندر حقایقالعلوم و دقایقالحکم ازین هشیار امیر و بیدار ملک دید و با آنک دنیا با زخازف خویش روی بدو داشت و درگاه رفیعش «ب» صدر ملکی متصدر بود بدانجاندرگاه موسم و مجمع احرار و طلاب دنیا بود، و بر ملک میراثی اسلاف خویش مالک بود، شاد شدم؛ و خدای تعالی را شکر کردم بدان که اندرین روزگار غالب خلق روی از دین حق گردانیدهاند و بازار حکمت کاسد است و مزاج اهل شریعت فاسد است، بزرگی یافتم که با ولایت دنیاوی همی مراحل ولایت دین را بشنا سد، و ملک و میراث با آنچ او مر آن را بقهر از اعدای اسلاف اشراف خویش بستدست، (او را) همی از طلب علم دین و بصایر و حقایق مشغول نتواند کردن.
به جنب همّتِ عالیش اگر قیاس کنی چو آفتاب و چو سیم نَبَهْره اندرگاه
انگبین از نحل زاید لیکن اندرگاه عشق نحل زاید بهر من زان دو لب چون انگبین
بعد از آن پنج جشن «اندرگاه» بین اسفند و ماه فروردین