جملاتی از کاربرد کلمه آفتاب اندای
فضایل تو گر از خود نهان کند حاسد چنان بود که بگل آفتاب انداید
حجاب کالبد از پیش جان خود بردار گر آن نیی که بگل آفتاب اندایی
به خانه گرد متاع کساد می گیرد نمی شود که بگل آفتاب اندایی
چون به شکلت نگه کنم گویم کس به گل آفتاب انداید
قطره با فیض توست طوفان زای ذره با مهرت، آفتاب اندای
آفتابی نهان به سایه گل گل چه بر آفتاب اندایی
اگر نخواهد رای تو ، نیز نتواند که دست شام بگل آفتاب انداید
بخون دیده همی بسر شد حسود تو خاک بدان هوس که گلی سازد آفتاب اندای