اباحتی
معنی کلمه اباحتی در فرهنگ عمید
معنی کلمه اباحتی در فرهنگ فارسی
( صفت ) ملحدی که همه چیز را مباح شمرد و ارتکاب محرمات را روا داند : نیم شب هر شبی بخان. خویش آید و صدا باحتی در پیش ( حدیقه. )
جملاتی از کاربرد کلمه اباحتی
وَ هذا صِراطُ رَبِّکَ مُسْتَقِیماً الصراط المستقیم اقامة العبودیة مع التحقیق للربوبیة. فرقی است مؤیّد بجمع، و جمعی است مقید بشرع. فرق بیجمع جهد معتزلیان است از راه بیفتاده، و بمنزل حقیقت نرسیده، و جمع بیفرق طریق اباحتیان است، شریعت دست بداشته، و حقیقتی که نیست پنداشته. گفتهاند که: فرق بجای شریعت است، و جمع بجای حقیقت. هر شریعت که از حقیقت خالی است حرمان است، و هر حقیقت که از شریعت خالی است خذلان است. شریعت بیان است و حقیقت عیان، و مصطفی (ص) هم صاحب عیان است و هم صاحب بیان، و تا شریعت و حقیقت در بنده مجتمع نشود، دار السلام وی را جای و منزل نشود. رب العالمین میگوید: لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ. بهر حال که باشند، و بهر صفت که روند، سلام قرین حال ایشان، و رفیق روزگار ایشان. باوّل که درشوند ندا آید: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنِینَ». پس چون آرام گیرند، فریشتگان همی گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ». پس از آن هر سخن که شنوند، از هر کس که شنوند، بر سر آن سلام نهاده که: لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً. و ازین عزیزتر که پیوسته سلام حق بایشان میرسد، و دل و جان ایشان بآن مینازد، چنان که میگوید: «تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ»، «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ».
وجه سیم آنک درین راه مز لات و آفات و شبهات بسیارست و عقبات گود بیشمار تا فلاسفه بتنهاروی چندین ورطه هایل شبهات افتادند و دین و ایمان بباد دادند. و همچنین دهری و طبایعی و بر اهمه و اهل تشبیه و معطله و اباحتیه و اهل هوا و بدع جمله آنند که بیشیخی و مقتدایی در سلوک این راه شروع کردند عقبات و مزلات نتوانستند کرد هر یک در وادی آفتی و شبهتی دیگر از راه بیفتادند و هلاک گشتند. بیت
درجه اول ریا باشد به اصل ایمان و این ایمان منافق بود. و کار وی صعبتر بود از کافرکه وی نیز به باطن کافر است و به ظاهر تلبیس همی کند و چنین اندر ابتدای اسلام بسیار بوده اند و اکنون کمتر باشد، اما اباحتیان و کسانی که ملحد شده اند و به شریعت و آخرت ایمان ندارند و به ظاهر خلاف آن همی نمایند، از جمله این منافقان باشند که جاوید به دوزخ باشند.
سهل تستری رحمهم الله می گوید که اگر همه عالم خون گیرد، قوت مومن از حلال بود و آن آن است که مومن جز قدر ضرورت نخورد، نه آن که این اباحتیان همی گویند که حرام که فرا وی رسد حلال شود که یک خرما از صدقات فرا رسول (ص) می رسید و حلال نمی شد.
رجاء بیعلم رجاء مرجیان است. محبت بیعلم محبت اباحتیان است، و جمله این کار بنا بر توفیق و خذلان است، و توفیق و خذلان نتیجه حکم ازل و نبشته لوح. رب العالمین گفت: ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ. در لوح همه چیز نبشتیم و همه کار پرداختیم.
ولی نسوزدم آتش که دوستدار توام باو محب علی کی اباحتی دارد
از میدان بصیرت میدان حیات زاید. قوله تعالی: «او من کان میتا فاحییناه». زندگانی دل سه چیزست. و هر دل که در آن ازین سه چیز چیزی در وی نیست مردارست: یکی زندگانی بیم است با علم، و دیگر زندگانی امید با علم، سیم زندگانی دوستی با علم. زندگانی بیم دامن مرد پاک دارد، و چشم وی بیدار، و راه وی راست. و زندگانی امید مرکب ببردارد، و زادش تمام، و راه نزدیک. و زندگانی دوستی قدر مرد بزرگ دارد، و سروی آزاد، و دل وی شاد. بیم بیعلم بیم خارجیانست، و امید بیعلم امید مرجیانست، و دوستی بیعلم دوستی اباحتیانست. و آن علم علم حدست و شرط در بیم و امید و در دوستی.
قوله: إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی زندگانی بحقیقت سه چیز است و هر دل که از آن سه چیز خالی بود مردار است و در شمار موتی است: زندگانی بیم با علم، و زندگانی امید با علم، سوم زندگانی دوستی با علم. زندگانی بیم دامن مرد پاک دارد و چشم وی بیدار و راه وی راست، زندگانی امید مرکب مرد تیز دارد و زاد تمام و راه نزدیک، زندگانی دوستی قدر مرد بزرگ دارد و سرّ وی آزاد و دل شاد. بیم بیعلم بیم خارجیان است، امید بیعلم امید مرجیانست. دوستی بیعلم دوستی اباحتیان است هر کرا این سه خصلت با علم درهم پیوست بزندگی پاک رسید و از مردگی باز رست.
زان جنس مباحی که از آن سوی وجود است نی اباحتی گیج حشیشی مزاحی
اما جهود و ترسا، معاملت ایشان درست بود، ولیکن باید که مصحف و بنده مسلمان به ایشان نفروشد. و اگر اهل حرب باشد سلاح به ایشان نفروشد که این معاملت بر ظاهر مذهب باطل بود و وی عاصی شود، اما اگر اباحتیان و زندیق باشند معاملت با ایشان باطل بود و حکم ایشان حکم مرتدان باشد. و هرکه خمر خوردن و با زنان نامحرم نشستن و نماز ناکردن روا دارد به شبهتی از آن هفت شبهت که در عنوان مسلمانی گفته ایم، وی زندیق بود و معاملت و نکاح وی نبندد.