آمد شدن

معنی کلمه آمد شدن در لغت نامه دهخدا

( آمدشدن ) آمدشدن. [ م َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) مراوده. آمدن و رفتن :
همه روزش آمدشدن پیش اوست
که هستند با یکدگر سخت دوست.فردوسی.به آمدشدن راه کوته کنید
روان را سوی روشنی ره کنید.فردوسی.به نزدیک زال آوریدش بشب
بر آمدشدن هیچ نگشاد لب.فردوسی.

معنی کلمه آمد شدن در فرهنگ فارسی

( آمد شدن ) ( مصدر ) ۱ - آمدن و رفتن . ۲ - مراوده داشتن .

معنی کلمه آمد شدن در ویکی واژه

آمدشدن
(قدیم): رفت و آمد کردن.
آن گُل که مر او را بُوَد اشجار ده انگشت/ و آمد شدنش باشد از اشجار به اشجار. »منوچهری»

جملاتی از کاربرد کلمه آمد شدن

نخستین بپرسید کای ماه من تو خود چونی از رنج آمد شدن؟
بدان کو از خراسان خاست پس سوی عراق آمد شدند از علم یونانی عراقی و خراسانی
خورشید اگر چه در جهان فرو برد ز آمد شدنش دلی پر از درد بود
همین ای گریه نه مانع شدی از دیدن رویش ره آمد شدن از کوی او بر کاروان بستی
مرا خود قوت پایی نمانده ست به هیچ آمد شدن رایی نمانده ست
چنان شد ز لشکر در و دشت تنگ که بر مور آمد شدن گشت تنگ
ولی از جایگه آمد شدن نیست شدن چون بنگری جز آمدن نیست
کبک دری گر نشد مهندس و مساح اینهمه آمد شدنش چیست به راود
قلمت زرد و نثار است و بسی در دارد این از آن است که آمد شدنش بر دریاست
به آمد شدت زنده است این بدن گر آمد شدن کم کنی وای من