( آخربین ) آخربین. [ خ ِ ] ( نف مرکب ) عاقبت اندیش. آنکه در پایان و آخر و نتیجه کارها اندیشد از پیش : در پس هر گریه آخر خنده ای است مرد آخربین مبارک بنده ای است.مولوی. آخربین. [ خ ُ ] ( نف مرکب ) آنکه از دوستی نظر بسود و نفع دارد و بس.
معنی کلمه آخر بین در فرهنگ عمید
( آخربین ) آن که به عاقبت کاری بیندیشد و نتیجۀ آن را از پیش دریابد، عاقبت اندیش: آخر هر گریه آخر خنده ای ست / مرد آخربین مبارک بنده ای ست (مولوی: ۶۸ ).
معنی کلمه آخر بین در فرهنگ فارسی
( آخربین ) عاقبت اندیش آنکه از دوستی نظر بسود دارد و بس ( آخر بین ) ( اسم ) عاقبت اندیش آنکه از پیش نتیج. کارها را در یابد : مرد آخر بین مبارک بنده ایست ( مثنوی ).
معنی کلمه آخر بین در ویکی واژه
آخربین (قدیمی): عاقبت اندیش، آخر اندیش. مرد آخر بین مبارک بندهایست. «مولوی»
جملاتی از کاربرد کلمه آخر بین
دلدل دل در چراگاه از ریاض خلد ساز چشم آخر بین تو بند از آخور آخر زمان
از برای صلاحِ دولت و دین چشم عقل اوّلیست آخر بین
چشم آخر بین ز گلبن خار می بیند نه گل عین خارست آنرخی کامروز گلبرگ طری است
نه در دنیا در اول خون بدی تو در آخر بین که زینجا چون شدی تو
عاقل اول بیند آخر را بدل اندر آخر بیند از دانش مقل
بسیار شد اندوه و عنا کی بود آخر بینیم به صبح این شب دیجور کشیده
چو صدر اعظماشرف بدید حالت شاه نمود پیشه صبوری زفکر آخر بین
قوله تعالی: ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ این کار چنین مبهم فرو نگذارند! و این قصه سربسته روزی برگشایند! و این دامن فراهم کرده آخر بیفشانند! و این سر و پای درهم کردگان صافیان و جافیان آخر بینی که از هم باز کنند! فَرِیقاً هَدی وَ فَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ و هر کس را بمأوی و منزل خویش فرود آرند، فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ یکی در حزب شیطان، کشته حرمان، و اندوه جاودان أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ. یکی نواخته رحمن، در زمره دوستان، بمهر ازل شادان، برو داغ وَ عِبادُ الرَّحْمنِ. امروز تو چند بینی و چه دریابی که درهای اسرار فرو بسته، و مسمار غیب بر در خانه توحید و شرک زده، و کلید آن بخود سپرده که: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ همین است که گفت عزّ و علا: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ، و تا نپنداری که آنچه دیده تو بآن نرسد دیده انبیاء نیز نرسد! نمیخوانی که: وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ. میفرماید که: ایمان بیارید، و استوار گیرید اللَّه را، که غیبدان است و نهان بین، و فرو فرستادگان پیغامبران را که بوحی پاک ایشان را بر غیب همی دارد، و پوشیده مینماید، و چون نماید چندان نماید که خود خواهد، نه چندان که بنده خواهد، کما قال عزّ و جلّ: وَ لا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِما شاءَ. خدای داند که بنده چه برتابد، و وی را چه شاید، و دانستن چیست که وی را بکار آید! مدبّر کار بندگان اوست! کارساز و کارران و نگهبان اوست! صحّ الخبر انّه عزّ و جلّ یقول: ادبر عبادی بعلمی، انی بعبادی خبیر بصیر.
در این بند و بلا دیدم جفایت در آخر بینم امّید وفایت
به لقمهای و خرقهای قانع شدهای» اَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَّمَ وَجْهُ اللَّهِ آن وجهی است مُجرا و رایج که لاینقطع است و باقیست، عاشقان خود را فدای این وجه کردهاند و عوض نمیطلبند باقی همچو انعامند. فرمود «اگرچه اَنعامند امّا مستحقّ اِنعامند واگرچه در آخُرند مقبول میرآخرند که اگر خواهد ازین آخُرش نقل کند و به طویلهٔ خاص برد همچنانک از آغاز که او عدم بود به وجودش آورد و از طویلهٔ وجود به جمادیاش آورد و از طویلهٔ جمادی به نباتی و از نباتی به حیوانی و از حیوانی به انسانی و از انسان به ملکی الی مالا نهایة.» پس این همه برای آن نمود تا مقر شوی که او را ازین جنس، طویلههای بسیار است عالیتر از هم دیگر که طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ فَمَا لَهُمْ لَایُؤْمِنُوْنَ این برای آن نمود که تا مقر شوی طبقات دیگر را که در پیش است. برای آن ننمود که انکار کنی و گویی که «همین است». استادی، صنعت و فرهنگ برای آن نماید که او را معتقد شوند و فرهنگهای دیگر را که نمودهاست مقر شوند و به آن ایمان آورند. و همچنان پادشاهی خلعت و صله دهد و بنوازد برای آن نوازد که ازو متوقّعِ دیگر چیزها شوند و از امید کیسهها بردوزند؛ برای آن ندهد که بگویند «همین است، پادشاه دیگر انعام نخواهد کردن» برین قدر اقتصار کنند هرگز پادشاه اگر این داند که چنین خواهد گفتن و چنین خواهد دانستن به وی انعام نکند. زاهد آنست که آخِر بیند و اهل دنیا آخُر بینند، اما آنها که اخصّند و عارفند نه آخر بینند و نه آخُر، ایشان را نظر بر اوّل افتاده است و آغاز هر کار را میدانند همچنانک دانایی گندم بکارد داند که گندم خواهد رُستن. آخر از اول آخر را دید و همچنان جو و برنج و غیره چون اوّل را دید او را نظر در آخر نیست آخر در اوّل (براو) معلوم شده است ایشان نادرند و اینها متوسط که