آب و زمین
جملاتی از کاربرد کلمه آب و زمین
در کتاب چهارم، هرودوت برای اولین بار در پاسخ ایدانتیرسوس پادشاه سکاها به داریوش بزرگ از واژه آب و زمین یاد میکند. در کتاب ۵ نیز چنین آمدهاست که داریوش منادیانی را برای درخواست آب و زمین از آمونتاس یکم مقدونی پادشاه مقدونیه باستان فرستاد که او پذیرفت. همچنین در سال ۵۰۷ قبل از میلاد از سفارت آتن در آرتافرنه یکمدرخواست شد که او نیز موافقت کرد. در کتاب ششم، داریوش منادیانی را به سرتاسر یونان باستان فرستاد و از آنها خواست که برای پادشاه آب و زمین بخواهند البته دولت-شهرهای زیادی وجود نداشت که امتناع کرده باشند.
وقتی که اهورا آسمان و آب و زمین و گیاه و گوسفند را آفرید. نوبت به آفرینش انسان پرهیزگار رسید؛ و پس از خلقت انسان، اهورا آتش را آفرید. تا از گوهرهٔ آتش، فر و جلال و شکوه خود را به انسان بدهد.
بود دانش آب و زمین بلند ز آب روان کی شود بهره مند
منطقهٔ بوشهر به لحاظ موقعیت سوقالجیشی و وجود شرکتهای بزرگ نفتی و اجرای طرحهای صنعتی بزرگ مانند نیروگاه اتمی بوشهر و کشتیسازی، نیروی انسانی فعال استانهای مجاور و مناطق دیگر را به خود جذب کردهاست. در داخل منطقه نیز جابهجایی جمعیت افزایش یافتهاست، زیرا به علت کمبود امکانات کشاورزی بهویژه کمبود آب و زمینهای مورد نیاز و نبودن امکانات رفاهی و نیز پایین بودن سطح درآمد کشاورزان، مهاجرت روستاییان به شهرهای استان شدت گرفتهاست. به علت نزدیک بودن این استان به شیخنشینهای خلیج فارس، عدهای از اهالی منطقه، برای کار و امرار معاش به کشورهای واقع در کرانه خلیج فارس و دریای مکران مهاجرت کردهاند.
به قصد کشتنم تا تیغ خون افشان علم کردی به چشمم می نماید آسمان آب و زمین آتش
گردون خلاف عنصر و ظلمت نقیض نور آتش عدو آب و زمین دشمن هواست
کیومرث همچون دیگر آفریدگان این جهانی به مدت ۰۰۰‘۳ سال بیحرکت ماند. در آغازِ ۳ هزارهٔ سوم اهریمن به جهان حمله کرد، و از این زمان دوران اختلاط خیر و شر آغاز گشت. اهریمن بر آسمان و آب و زمین و گیاه و گاو «یکتا آفریده» (پیشنمونهٔ حیوانات مفید) تاخت و همه را با بدی آلوده کرد، اما نتوانست کیومرث را بلافاصله بکشد، زیرا مقدر شده بود که وی به مدت ۳۰ سال در جهان زندگی کند.
آب و زمین (γῆ καί ὕδωρ) مفهومی در نوشتههای هرودوت وقایع نگار یونانی باستان برای نشان دادن تقاضای امپراتوری ایران برای خراج رسمی از شهرها یا مردمی که به آنها تسلیم شده بودند استفاده میشود. این عبارت نشان از مفهومی از تبعیت بی قید و شرط از یک فاتح است.
ایالت اوتارپرادش دارای رودخانههای پرآب و زمین حاصلخیز، و از مراکز کشاورزی هند است. برخی از تولیدات کشاورزی اوتارپرادش عبارتند از: برنج، گندم، سیبزمینی، نیشکر، توتون و پنبه. تولیدات صنعتی اوتارپرادش کاغذ، توتون، نساجی و چرمسازی است و از این میان، صنعت چرمسازی دارای اهمیت بسیاراست.
چون به آب و زمین او بر رست ریشه و بیخهای گوناگون
ز فیض خاکساری سرفراز نه چمن گشتم که می گفت این چنین سروی ازین آب و زمین خیزد
(و اگر متابعان محمد زکریا گویند که او این سخن اندر اجسام چهارگانه گفته است نه اندر موالید،) جواب ما مر ایشان را آن است که گوییم: این مرد همی گوید: جز اجزای هیولی و خلا چیزی نیست که جسم از آن (مرکب شده) است، و طبایع که اجسام نام طبایعی بدو یافته است، گرمی و سردی و تری و خشکی است که فعل مر این صورت ها راست- چنانکه پیش از این (اندر این کتاب) یاد کردیم- و چو (این مرد مر این) اصول را منکر است و همی گوید که (این اصول چیزی نیست مگر آمیزش) اجزای هیولی با (خلا، پس) مر دیگر اعراض را هم این گفته باشد. و همین اعراض که اندر امهات است اندر موالید رونده است، با این قیاس که گفته است: اندر امهات (نیز) مستمر نیست، از بهر آنکه اگر آتش مر این گرم و سوزنده را همی گوید که به هیزم اندر آویزنده است، این تیره تر است از هوا، نبینی که (این آتش) همی حجاب کند مر دیدار را و هوا مر دیدار را حجاب کننده نیست؟ و هوا روشن تر ازآب نیست، از بهر آنکه از اصل مر این هر دو جوهر (را) خود نور نیست، بل (که هر دو) نورپذیرانند و آب مر نور را پذیرنده تر است از هوا، نبینی که نور از آب همی بازگردد و مر چیز دیگر را همی روشن (کند) و هو ا مر نور را همی نپذیرد مگر انکه مر صورت ها را به میانجی نور بنماید؟ و اگر به نام آتش مر آتش اثیر را همی خواهد که برتر از هواست، (آن) آتش نه گرم است و نه روشن. اما دلیل بر آنکه آن آتش گرم نیست، آن است که او مر کره هوا و آب و زمین را گرد گرفته است و مساحت او بسیار است و هیچ گرمی از آن همی به زمین نرسد و گرمی آفتاب که او از کره آتش به مسافتی بسیار برتر است اینجا رسیده است و اهل علم هندسه دانند که هر چند کره آفتاب عظیم است، اگر مر کره اثیر را جمع کنند، بسیار بارها بزرگ تر از کره آفتاب (آید) به مساحت، پس چگونه روا باشد کز آفتاب کو به مساحت کمتر است از آتش اثیر چندین گرمی همی به عالم رسد، وز اثیر که همیشه گرد عالم گرفته است گرمی (همی) به ما نرسد و سرماهای صعب زیر او به جای های معلوم ثابت است؟ و نیز دلیل برآنکه آتش اثیر گرم نیست، آن است که روشن نیست و هر چه مر او را روشنایی نیست از آتش، گرمی ندارد. و دلیل برآنکه (آتش) اثیر روشن نیست آن است که مر روشنایی های ستارگان خرد را حجاب نکند و مافلک را به رای العین تاریک همی نبینیم و زمین را تاریک همی بینیم، پس آتشی که مر (او را) به نزدیک او جسمی باشد- و آن آسمان است- و فرود از او (نیز) جسمی باشد- و آن زمین است- و او نه مر آن جسم را روشن کند که به نزدیک اوست (و) نه مر این جسم را کز او دور است، مر او را روشنایی نباشد. و چو درست کردیم که مر آتش اثیر را روشنی و گرمی نیست، قول این مرد که گفت: ترکیب آتش از اجزای هیولی و جوهر خلاست و جوهر خلا اندر او بیشتر از آن است که اندر جوهر هواست، باطل باشد . هر قولی که اعیان عالم بر درستی آن گوایی ندهند، دروغ باشد.
فرستاده ی خسرو بیهمال بر آب و زمین بست مال و منال
این مال و ملک و آب و زمین و سرای و باغ وین نقد و جنس و دردسر بیشمار هیچ
با آب و زمین عذر ز دهقان نپذیرند تقصیر مکن دانه خود را شجری کن
«دمید» خدشکن و سهشکن و دیگر درخت های نرم برکه بر زودزای سودفزای که با سرمای سخت نیروی سیاه تاق و باد دم سرد دم سپید بازوی برابری چیر یارد ساخت، جوی کناران را پیرایه فزائی و سرمایه بخشی، توت سیاه و امرود که مایه سرسبزی و سرخ روئی گشت و راغ است و دشت و باغ، بیخ و دهی بیخ پرور و سایه گستر گردد، کوره گز گویا در خاک سست آخشیجان سخت نیارد رست و ستوار پایه و پی رخت نداند نهاد. اگر دانی پائی بند تواند کرد و فربالش و کندش چون دیگر درختان تنومند و سر بلند خواهد ساخت، شاخی چند تنگ یا فراخ آرایش زیر و زبر ساز و باغ هنر را با این چیزها و جز این دست آویزها تبت و توحیدی دیگر. هر چه در این رهگذار پای فشاری و مایه گذاری پاداش را آماده ام و دستمزد را ایستاده. آب و زمین کلاغو را همه نیمه بها فروختن و یک کاسه در این سودا کیسه پرداختن دریغی نیست. تا پای پوید مپای و تا دست جنبد بکوش، به خواست خدا زود یا دیر پس از نوروز اگر همه تماشای باغ تو باشد رنج بازگشت آن در کشته را دوشی زیر بار و پائی بر سر خار خواهم سود. کاری کن که هنگام دیدار ترا شرمساری و مرا گله گزاری نخیزد.
در کتاب هفتم، او نقل میکند که وقتی شاهنشاهی هخامنشی فرستادگانی را نزد اسپارتها و آتنیها فرستادند تا نماد سنتی تسلیم، یعنی پیشکش آب و زمین را طلب کنند، اسپارتیها آنها را به چاه انداختند و آتنیها آنها را به درهای انداختند و پیشنهاد کردند. که پس از رسیدن به پایین، آنها میتوانند «آن را برای خود حفر کنند.»