آخره

معنی کلمه آخره در لغت نامه دهخدا

( آخره ) آخره. [ خ ِ رَ ] ( ع ص ) تأنیث آخر. نقیض متقدمه. || ( اِ ) پس پالان. پس کوهه پالان. آخرةالرحل. ج ، اواخر.
- آخره عین ؛ دنباله چشم.
آخره. [ خ ُ رَ / رِ ] ( اِ ) آخوره. آخُرک. ترقوه. چنبره گردن. || گودی که در میان توده خاک کنند تا در آن آب ریزند گل ساختن را. || طویله ، به معنی طنابی درازو برکشیده که چندین اسب بدو توان بستن :
تیغزنان میرسد خسرو انجم ز شرق
کو همه شب دررمید زآخره کهکشان.عزالدین شروانی.
( اخرة ) اخرة. [ اَ خ ِرْ رَ ] ( ع اِ ) ج ِ خریر. زمینهای دشت که در میان پشته ها و کوهها باشد.
اخرة. [ اَ / اُ خ َ رَ ] ( ع ق ، اِ ) سپس : جاء اَخرة و جاء اُخرَة و جاء بأخَرَة؛ آمد پس از همه. ماعرفته الا باخرة؛ نشناختم او را مگر پس از همه. ( از منتهی الارب ).
اخرة. [ اَ خ ِ رَ ] ( ع اِ ) مهلت. نسأه. نظرة. نسیه : بعته بأخرة؛ فروختم آنرا به نسیه و مهلت.

معنی کلمه آخره در فرهنگ فارسی

( آخره ) ( اسم ) ۱ - ترقوه چنبر. گردن آخرک . ۲ - گودیی که در میان تود. خاک کنند تا در میان آن آب ریزند برای گل ساختن . ۳ - طنابی دراز و برکشیده که چند اسب را بتوان بدو بست .
نقیض متقدمه ترقوه چنبره گردن
مهلت

معنی کلمه آخره در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] آخره. ریشه کلمه:
اخر (۲۵۰ بار)ه (۳۵۷۶ بار)

معنی کلمه آخره در ویکی واژه

===آوایش===: آخُره

جملاتی از کاربرد کلمه آخره

حکمتی تمام و دقتی عام است در نهان بند برین قدم های جوینده که در کوی عشق نخست زبان در گفتگو آید پس قدم در تک و پوی، قدم اول گفتگوی است که العشق اوله تذکر پس بسمت صمت باز آید که العشق آخره تفکر
حسن گفت فریشتگان بر صورت مهمانان در ابراهیم شدند که دانستند که ابراهیم مهمان دوست دارد، پس چون طعام فرا پیش ایشان برد ایشان نخوردند فان الملائکة لا یأکلون و لا یشربون. ابراهیم چون ایشان را دید که دست بطعام وی نمی‌بردند، بانکار فرا پیش ایشان آمد و بخود در بترسید که نباید که ایشان دشمنان‌اند یا دزدان‌اند که ببدی و ببلایی آمده‌اند، و طعام از آن نمی‌خورند تا حرمت داشت بر ایشان بطعام واجب نگردد، و آن ترس در دل میداشت پنهان، اینست که اللَّه گفت: نَکِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً یقال: نکر و انکر و استنکر بمعنی واحد وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً یعنی خاف منهم خیفة فاوجسها فی نفسه یعنی اخفاها کقوله: فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُوسی‌ و قیل: الایجاس الادراک: ای ادرک و اجس بخوف حدث فی نفسه، چون فریشتگان ابراهیم را دیدند که بترسید گفتند: لا تَخَفْ مترس که ما فریشتگانیم. ابراهیم را ترس بیفزود که اگر فریشتگان‌اند نباید که عذاب را آمده‌اند بمن و بقوم من، که فریشتگان آن گه چون بزمین آمدندید عذاب را آمدندید چنان که اللَّه گفت: ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلَّا بِالْحَقِّ ای بالعذاب فریشتگان گفتند: إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی‌ قَوْمِ لُوطٍ مترس که ما را با هلاک قوم لوط فرستاده‌اند، همانست که جایی دیگر گفت: إِنَّا أُرْسِلْنا إِلی‌ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ. و جاء فی الخبر ان ابراهیم (ع) قال لهم: الا تأکلون؟ قالوا: یا ابراهیم لا نطعمه الا بثمن، قال ابراهیم: فانّ ثمنه ان تسمّوا اللَّه علیه فی اوّله و تحمدوا اللَّه فی آخره، فنظر جبرئیل الی میکائیل فقال: حق لهذا ان یتخذه ربه خلیلا.
۲ - نسخهٔ خطی متعلّق به کتابخانهٔ محمد علی قاضی طباطبایی، به خط محمد حسن بن عبد الله که در سال ۱۲۶۷ ق نوشته شده‌است. در مورد این کتاب آمده: راجعنا إلی‌ها أحیانا فإن النسخة مغشوشة مشوهّة إلی آخرها.
و از این جهت است که اخبار و آیات در مذمت آن بی شمار وارد گردیده خداوند عالم جل شأنه می فرماید: «تلک الدار الآخره نجعلها للذین لایریدون علوا فی الارض و لا فسادا» یعنی «آن خانه آخرت را که وصف آن را شنیده ای قرار دادیم از برای آنان که نمی خواهند در دنیا بزرگی و برتری را در زمین، و نه فساد و تباهکاری را» و دیگر می فرماید «من کای یرید الحیوه الدنیا و زینتها نوف الیهم اعمالهم فیها و هم فیها لایبخسون، اولئک الذین لیس لهم فی الآخره الا النار» خلاصه معنی آنکه «هر که بوده باشد که طالب باشد زندگانی دنیا را و آرایش و زینت آن را، که از آن جمله جاه و منصب است، به ایشان می رسانیم در دنیا پاداش سعیهای ایشان را و ایشانند که نیست در آخرت از برای ایشان مگر آتش» و از آفتاب فلک سروری، و والی ولایت پیغمبری مروی است که «دوستی جاه و مال، نفاق را در دل می رویاند چنانکه آب، گیاه را می رویاند» و نیز از آن سرور منقول است که «دو گرگ درنده در جایگاه گوسفندان رها کرده باشند این قدر آن گوسفندان را فاسد نمی کند که دوستی مال و جاه در دین مسلمانان می کند» و نیز از آن جناب مروی است که «بس است مرد را از بدی، اینکه انگشت نمای مردم باشد» از امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که «زنهار، حذر کنید از این روسایی که ریاست می کنند، به خدا قسم که آواز نعل در عقب کسی بلند نشد مگر اینکه هلاک شد و دیگران را هلاک ساخت» و هم از آن حضرت مروی است که «ملعون است هر که قبول ریاست کند و معلون است کسی که آن را به خاطر گذراند» و فرمود: «آیا مرا چنان می بینید که خوبان شما را از بدان شما نمی شناسم و امتیاز نمی دهم؟ بلی به خدا قسم که می شناسم، به درستی که بدان شما کسانی هستند که دوست دارند در عقب ایشان کسی راه رود» و مجملا در این باب اخبار و آثار بسیار ورود یافته و قطع نظر از آن، بر هر که فی الجمله از شعور، نصیبی داشته باشد ظاهر است که: امر ریاست و منصب، مورث بسی مفاسد عظیمه و منتج بسیاری از خسارتها دنیویه و اخرویه است هر طالب منصب و جاهی بجز ابتلای دنیا و آخرت خود را طالب نیست.
ای آخره. غرض، وفات جناب حکیم در سنهٔ ۵۷۵.
إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ الی آخره این آیت جواب آن اعرابی است که پیش مصطفی شد، و معه ناقة، فقال: ان کنت نبیّا فأخبرنی عمّا فی بطن ناقتی هذه ذکر هو او أنثی؟ و ما الّذی یصیبنا غدا؟ و متی یمطر السّماء؟ و متی تقوم السّاعة؟ و متی اموت؟ فنزلت: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ» الایة.
«به این نتیجه رسیدیم که بالآخره بعد [از] سه روز مقاومت، ما را می‌کشند؛ پس، بهتر است [که] صبح، بگوییم ما مسلمان نیستیم تا هر چه زودتر خلاص شویم. صبح که ناصریان (محمد مقیسه) آمد، گفتیم ما مسلمان نیستیم. گفت غلط کردید که نیستید؛ اول [به دلیل نماز نخواندن] حسابی [شلاق] بخورید، بعد بمیرید». (خاطرهٔ یکی از بازماندگان قتل‌عام ۶۷ دربارهٔ شکنجه به دست یکی از حوزویان بازجو)
و در جای دیگر: و أول مصنفات الشیخ فی الفقه کتاب «النهایة» و آخرها «المبسوط» کما یظهر من کلامه فی خطبة هذا الکتاب. . . و کتاب «المبسوط» کتاب جلیل عظیم الفقع و هو کما قال مصنّفه فیه و فی «الفهرست» إنّه کتاب لم یصنف مثله و لا نظیر له فی کتب الأصحاب و لا فی کتاب المخالفین.
وهب گفت: پس از آنکه رب العزة عاد را هلاک کرده بود، هود پیغامبر از آنجا بمکه شد با جماعتی مؤمنان که بوی ایمان آورده بودند، و بمکه همی بودند، تا از دنیا بیرون شدند. اینست که رب العالمین گفت: فَأَنْجَیْناهُ وَ الَّذِینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا یعنی حین نزل العذاب، وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا ای استأصلناهم، و أهلکناهم عن آخرهم بالریح، وَ ما کانُوا مُؤْمِنِینَ.
و فی الحدیث کان اوّل الانبیاء فی التّسمیة و آخرهم فی البعثة و کان قبل المبعث یخاوض المشرکین و تزوّج فیهم خدیجة لکنّه لم یعبد صنما و لا شیئا من الطّواغیت قطّ و لا اتی شیئا من الفواحش.
بیدل از سامان تحصیل نفس غافل مباش می‌برد با خویش آخرهرچه را باد آورد
این فیلم در ایالات متحده و کانادا در کنار انتقام در سینماها اکران شد و پیش‌بینی‌های اولیه مبنی بر فروش ۲۵ تا ۳۰ میلیون دلار در ۴۳۰۰ سینما در آخرهفتهٔ افتتاحیه آن بود. این فیلم در نخستین روز اکران خود ۹٫۳ میلیون دلار به دست آورد که ۲٫۲ میلیون دلار آن از پیش‌نمایش‌های پنجشنبه‌شب بود. این فیلم در ادامه با فروش ۲۳ میلیون دلاری در صدر گیشه قرار گرفت، اما فروش کلی آن کمتر از انتظارات اولیه بود.
اسکینامارینک در سه روز اول اکرانش ۷۴۶٫۰۰۰ دلار به دست آورد که میانگین هر نمایش آن ۱٫۱۰۰ دلار بود. تا ۱۵ ژانویه، فروش ناخالص فیلم به ۷۹۸٫۰۰۰ دلار رسید که میانگین آن هر نمایش ۱٫۱۵۰ دلار ارزیابی شد. این فیلم تا ۱۷ ژانویه، در چهار روز آخرهفته روز مارتین لوتر کینگ جونیور در ایالات متحده ۸۹۰٫۰۰۰ دلار فروش داشت. این فیلم در برابر بودجه ۱۵٫۰۰۰ دلاری خود یک موفقیت تجاری محسوب می‌شود.
علت ویرانی اهواز به‌درستی مشخص نیست. هرآنچه تاکنون گفته شده حدس و گمان است که به‌وسیله وقایع‌نگاران و مورخان متأخر نوشته شده‌است. احمد کسروی «ویرانی اهواز کهن را یکی از معماهای تاریخ خوزستان دانسته که نه زمان و نه علت آن را در جایی ننوشته‌اند.» او در ادامه می‌گوید: «آنچه ما از جستجو به دست آورده‌ایم زمان آن را آخرهای قرن پنجم یا آغاز قرن ششم بوده.» این سخن کسروی نیز درست نیست چون ابن حوقل که در نیمه دوم قرن چهارم می‌زیسته، ویرانی اهواز را از قرن چهارم روایت کرده‌است. با وجود این کسروی علت ویرانی را دو چیز پنداشته: یکی شکستن بند و دیگری برگشتن مسرقان از جوی خود و پیوستن آن به دجیل [کارون].
وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ مُبِینٌ التکرار علی تأکید التوبیخ و هو ابلغ فی الوعید و قیل الاول متصل بالمعصیة و الثانی بالشرک و اذا اختلفا لا یکون تکرارا، کَذلِکَ، ای کما کذّبک قومک و قالوا ساحر او مجنون، کَذلِکَ ما أَتَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ قال اللَّه تعالی: أَ تَواصَوْا بِهِ، الالف للتوبیخ و المعنی اوصی اولهم آخرهم و اوصی بعضهم بعضا بالتکذیب و تواطئوا علیهم، بَلْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ ای متجاوزون الحد فی العصیان ای لم یتواصوا و لکن اتّفقوا فیما اوجب ذلک و هو الطغیان.
سرای چرخ خالی شد ز کوکب چو آخرهای روز از طفل مکتب