اضعف. [ اَ ع َ ] ( ع ن تف ) ضعیف تر. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سست تر و ناتوان تر. ( ناظم الاطباء ): اضعف ناصراً ؛ ناتوان تر از راه مددکاری. اضعف جنداً ؛ ناتوان تر از راه لشکر. ترنو بطرف فاتن فاتر اضعف من حجة نحوی.ابن فارس.- امثال : اضعف من بروقة. اضعف من بعوضة. اضعف من بقة. اضعف من فراشة. اضعف من نارالحباحب . اضعف من ید فی رحم .
معنی کلمه اضعف در فرهنگ معین
(اَ عَ ) (ص تف . ) سست تر، ناتوان تر.
معنی کلمه اضعف در فرهنگ عمید
۱. ضعیف تر، ناتوان تر. ۲. سست تر.
معنی کلمه اضعف در فرهنگ فارسی
ضعیف تر، سست تر، ناتوان تر ( صفت ) سست تر ناتوان تر: اضعف خلق خدا .
معنی کلمه اضعف در دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَضْعَفُ: ضعیف تر ریشه کلمه: ضعف (۵۲ بار)
معنی کلمه اضعف در ویکی واژه
سست تر، ناتوان
جملاتی از کاربرد کلمه اضعف
یصر عن ذاللب حتی لاحراک له وهن اضعف خلق الله ارکانا
و بر اینها قیاس کن جمیع اعمال و افعال و حرکات و سکنات خود را، زیرا هر عملی که از تو صادر می گردد یا شکر است یا کفران، و واسطه ای میان این دو نیست مثلا: اگر با دست راست «استنجا» کنی کفران نعمت دست راست را کرده ای، زیرا خداوند سبحان دو دست را خلق کرده و یکی را اقوی آفریده و آن را افضل نموده و موافق حکمت و عدالت آن است که اقوی و افضل را صرف افعال شریفه نمایی، مثل برداشتن قرآن و چیزی خوردن و اضعف را در امور پست، چون ازاله نجاست و امثال آن استعمال کنی پس هر که خلاف این را کند از عدل، عدول کرده و حکمت را باطل نموده و همچنین اگر در هنگام قضای حاجت رو به قبله نشینی نعمت خدا را در وسعت عالم و خلق جهان کفران کرده ای، زیرا خدای تعالی عالم را وسعت داده و جهان را خلق نموده و بعضی از جهات را بر بعضی شرافت داده از برای اعمال شریفه ای چون نماز و غسل و وضو و نشستن از برای ذکر، نه از جهت افعال پست، مثل: قضای حاجت و آب دهان انداختن و امثال اینها.
قال ابن عباس: و لم یقل من فوقهم، لان رحمة اللَّه تنزل علیهم من فوقهم، و لم یقل من تحتهم، لان الإتیان منه موحش. و قال فی الاولیین «من» لابتداء الغایة، و فی الآخریین «عن»، لان «عن» یدل علی الانحراف. وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ موحدین مطیعین. قال الحسن: لما اغوی آدم (ع) علم أن ذریته اضعف منه، فقال اللَّه: وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ.
«اما بعد، چنین گوید اضعف ضعفا و خادم فقرا، عزیز بن محمد النسفی، که جماعت درویشان -کثّرهمالله- از این بیچاره درخواست کردند، که میباید که در معرفت انسان رسالهای جمع کنید و ظاهر و باطن انسان را شرح کنید. یعنی بیان کنید که از روی صورت خلقت انسان چون است، و از روی باطن روح انسانی چیست و ترقی روح انسانی تا کجاست.»
وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ علی ما نحن علیه من الاقوال و الافعال فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ، بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ، انّ فی ذلک لآیة ای فی اهلاکنا ایّاهم مع شدّة قوّتهم و شوکتهم باضعف الاشیاء و هو الرّیح لدلالة علی وحدانیّتنا و صدق نبوّته، و ما کان اکثرهم مؤمنین وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ. کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِینَ مقاتل گفت: عاد و ثمود ابن عم یکدیگر بودند، عاد قوم هود بودند و ثمود قوم صالح و میان مهلک عاد و مهلک ثمود پانصد سال بود. قومی گفتند از اهل تاریخ که عاد و ثمود دو برادر بودند از فرزندان ارم بن سام بن نوح و سام بن نوح را پنج پسر بود ارم و ارفخشد و عالم و الیفر و الاسود، و ارم مهینه فرزندان بود و او را هفت پسر بود: عاد و ثمود و صحار و طسم و جدیس و جاسم و باز. مسکن عاد و فرزندان وی یمن بود و مسکن ثمود و فرزندان وی حجاز و شام بود و مسکن طسم، عمان و بحرین و مسکن جدیس زمین یمامه و مسکن صحار ما بین الطائف الی جبال طیئ و مسکن جاسم ما بین الحرم الی سفوان و مسکن وبار زمینی است که آن را وبار گویند، بنام وی بازخوانند اینان همه زبان و لغت عربی داشتند، و قد انقرضوا عن آخرهم فلم یبق لهم نسل.
و امیز فی جسمی و طاقة شعره فاصیبه منها ادق و اضعفا
موسی کلیم را در وعده مناجات چهل روز در انتظار بداشت، چون نوبت باین امت رسید مائده انتظار برداشت، در شبانروزی پنج بار قدح مناجات بر دست ساقی لطف دمادم کرد که: «وَ اسْجُدْ وَ اقْتَرِبْ» و این نه تفضیل اعم است بر انبیاء لکن من کان اضعف فالرب به الطف. رب الارباب کار ضعیفان چنان سازد که جمله اقویا از آن در تعجب آیند، صد هزار ملک مقرب در بحر رکوع و سجود غوص کردند و کس حدیث ایشان نکند و این گدای بینوا از خواب در آید و گوید آه که بیگاه شد، ربّ العالمین در مصحف مجد رقم اعزاز از بر کسوة راز وی کشد که: «تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ» الایة.
و اساطید علماء و اعظم حکما در بیان عجایب صنایع، و غرایب بدایع، بذل جهد خود را کرده و در دریای حکمت فکرت غواصی نموده و کتب و دفاتری ساخته و پرداخته اند ولی با وجود این، نسبت به آنچه در واقع و نفس الامر هست تهیدست مانده اند و ما در این موضع، اشاره می کنیم به قلیلی از حکمتها و عجایبی که در اضعف حیوانات، که پشه و زنبور است، و اشرف آنها که انسان است، و بعضی از انواع یکی از اجناس پست ترین عوالم الهیه است تا دیگر اجناس و عوالم، به قیاس به آن دانسته شود و چنانچه متعرض بیان آنچه فهمیدن از برای ما ممکن است از عجایب و مصالحی که در یک عضو از اعضای یکی از این سه حیوان است نشویم از وضع کتاب بیرون، و شرح آن از حد فزون می گردد.
و یقال انّ اللَّه سبحانه اجری سنّته ان یخفی کلّ شیء عزیز فی شیء حقیر، جعل الأبریسم فی الدّود و هو اصغر الحیوانات و اضعفها و العسل فی النّحل و هو اضعف الطّیور و جعل الدّرّ فی الصّدف و هو اوحش حیوان من حیوانات البحر، و کذلک اودع الذّهب و الفضّة الحجر و الفیروزج الحجر، کذلک اودع المعرفة به و المحبّة له فی قلوب المؤمنین و فیهم من یعصی و فیهم من یخطی. سنّت خداوند است جلّ جلاله که هر آنچ عزیزتر و شریف تر پنهان کند در بی قدری محقّر: عسل با حلاوت در نحل حقیر نهاده، ابریشم با لطافت در آن کرمک ضعیف پنهان کرده، درّ شب افروز در صدف وحش تعبیه کرده، مشک با قیمت از ناف آهوی دشتی پدید آورده، از روی اشارت میگوید: ای محمّد ما آن روز که امّت ترا ستودیم و گفتیم: «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ» آن دراز عمران بسیار طاعت را میدیدیم، آن روز که نحل ضعیف را عسل دادیم آن بازان با قوّت میدیدیم، آن روز که آن کرمک را ابریشم دادیم آن ماران با هیبت میدیدیم، آن روز که آهوی دشتی را مشک دادیم آن شیران با صولت میدیدیم، آن روز که صدف را مروارید دادیم آن نهنگان با عظمت میدیدیم، آن روز که عندلیب را آواز خوش دادیم طاووسان با زینت را میدیدیم، آن روز که این مشتی خاک را ثنا گفتیم ملائکه صف زده را در راه خدمت میدیدیم.
و گفتهاند که: نهی منکر از امر معروف عظیمتر است و وجوب مؤکدتر، و ترک آن بعقوبت نزدیکتر. ازین جا است که ربّ العالمین ترک نهی منکر بذکر مخصوص کرد آنجا که گفت: «کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ». و آن گه فعل معروف نه بر هر کس واجب است، و ترک منکر واجب بر همه کس در همه حال. گفتهاند که انکار منکر بر سه ضرب است: اول آنست که بدست تغییر کنند، دوم آنست که بزبان تغییر کنند، سوم آنست که بدل انکار کنند. مصطفی (ص) گفت: من رأی منکم منکرا فلیغیّره بیده، فان لم یستطع فبلسانه، فان لم یستطع فبقلبه، و ذلک اضعف الایمان.
تا در افعال بود فرق میان بد و نیک تا در اقوال شود تابع اقوی، اضعف