معنی کلمه اكثر در لغت نامه دهخدا
- اکثر اوقات ؛ بیشتر هنگامها. ( ناظم الاطباء ).
- حد اکثر ؛ بیشینه. مقابل حداقل. ( یادداشت مؤلف ).
- امثال :
اکثر الظنون میمون .
اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع.
اکثر من تفاریق العصا.
( یادداشت مؤلف ).
|| عده زیاد. متعددتر. || بسیار.( ناظم الاطباء ). || خانه پر. || دست پر. ( یادداشت مؤلف ).