ابتهال. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) زاری. بزاری دعا کردن. ( زوزنی ). دعا و زاری. زاری کردن. اخلاص ورزیدن در دعا. تضرع. ضراعت. ضرع. استکانت : کم نمیکرد از دعا و ابتهال کرد اجابت مستعان ذوالجلال.مولوی.چون چنین شد ابتهال آغاز کن ناله و تسبیح و روزه سازکن.مولوی.|| لعنت کردن. لعنت کردن بر یکدیگر. لعنت کردن یکدیگر را. مباهله کردن.
معنی کلمه ابتهال در فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) دعا کردن ، زاری کردن . ۲ - (اِمص . ) زاری ، به زاری دعا کردن .
معنی کلمه ابتهال در فرهنگ عمید
۱. زاری کردن، زاری، تضرع. ۲. به زاری دعا کردن.
معنی کلمه ابتهال در فرهنگ فارسی
زاری کردن، بزاری دعاکردن، زاری وتضرع، دعاوزاری ۱ - ( مصدر ) دعا کردن زاری کردن اخلاص ورزیدن در دعا تضرع . ۲ - ( اسم ) زاری دعا و زاری ضرع .
معنی کلمه ابتهال در فرهنگ اسم ها
اسم: ابتهال (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ebtehāl) (فارسی: اِبتهال) (انگلیسی: ebtehal) معنی: با ناله و زاری دعا کردن
معنی کلمه ابتهال در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] بلند کردن دستها به سوی آسمان هنگام دعا را ابتهال می گویند و از این عنوان به مناسبت در باب صلات سخن رفته است. دعا کننده حالات مختلفی همچون حالت شوق، حالت خوف و غیر آن دارد. در روایات برای هر حالت از حالات دعا کننده در نحوه قرار گرفتن دستهای وی شکلی خاص بیان شده است. چگونگی ابتهال حالت ابتهال هنگام جاری شدن اشک مورد توصیه قرار گرفته است و آن بدین گونه است که دعا کننده دستهای خود را تا حدّی که از سر بگذرد به سوی آسمان بلند و دعا می کند. استحباب ابتهال ابتهال هنگام جاری شدن اشک مستحب است. وسائل الشیعة ج۷، ص۴۸. ...
معنی کلمه ابتهال در ویکی واژه
دعا کردن، زاری کردن. زاری، به زاری دعا کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه ابتهال
خواجگی سر بسر جمال و خوشیست بندگی ابتهال و بار کشیست
بشناس سر آیت دعوت بابتهال آنجا که گفت انفسنا حضرت خدا
بر فرق عرش پای شرف سایم از علو تا سوده ام به خاک درت روی ابتهال
همانست که در سورة الانبیاء گفت: یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ. پشیمان شدند و بجرم خود اقرار دادند لکن بوقت معاینه عذاب ندامت و اقرار سود ندارد، و تضرع و ابتهال بکار نیاید.
ترک چون ضعف حال او بیند زاری و ابتهال او بیند
از پی این مه به شب بیدار باش سر منه جز در دعا و ابتهال
و من چون از عدل شاه نومید شدم، به تضرع و ابتهال بر درگاه ذوالجلال پناه گیرم و در حضرت ربوبیت، به عرض دادن حاجت مواظبت نمایم که «من قرع باب الله لایخیب». شاه از استماع این مقدمات، متغیر و متاثر شد. مثال داد که شاهزاده را سیاست کنند و آن را تاریخ قوانین عدل و عمده ابواب انصاف گردانند تا عالمیان بدانند که چون با جگر گوشه و قره العین محابا نمی فرماید، با هیچ اجنبی مواسات نخواهد رفت و بزرگان چنین گفته اند که «السیاسه اساس الریاسه». چون این خبر به سمع وزیر پنجم رسید، جلاد را به تاخیر سیاست، اشارت فرمود و گفت: توقف کن تا من به خدمت حضرت روم و ضرر استعجال در تقریب آجال بر رای عالی او عرض دهم.
یک طرف اطفال کوچک سال بهر نان و آب از نفس افتاده بس کرده عجز و ابتهال
ایا مهی که ز بهر دعای روی تو گل بوقت صبح کف ابتهال بگشاید
پس در مقام بازپسین هیچ اختیار نبود و در مقام دوم هیچ اختیار نبود مگر ابتهال و دعا و دست در وکیل زدن و در مقام اول اختیار بود ولکن در تدبیر اسباب که از سنت و عادت وکیل معلوم شده است. مثلا چون داند که عادت وکیل آن است که تا وی حاضر نیاید و سجل حاضر نکند وی خصومت نکند لابد این سنت به جای آورد، آنگاه همه انتظار گردد تا وکیل چه گوید و چه کند و آنچه رود همه از وکیل بیند و احضار سجل نیز هم از وی داند که از اشارت وی شناخته است، پس کسی که در توکل در این مقام بود تجارت و حراثت و اسباب ظاهر که از سنت خدای تعالی معلوم شده است دست ندارد، ولکن باز آن به هم متوکل بود. و اعتماد بر تجارت و حراثت خویش ندارد بلکه بر فضل خداوند دارد که از حراثت و تجارت به مقصود رساند، چنان که حرکات و اسباب حراثت بر وی براند و چنان که وی را هدایت آن دارد، پس این کارها می کند و آنچه بیند از خدای تعالی بیند چنان که شرح این بباید.