استحقار

معنی کلمه استحقار در لغت نامه دهخدا

استحقار. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) خوار داشتن. ( غیاث ). خُرد شمردن. احتقار. ( منتهی الارب ). استخفاف. استهانت. خردو خوار شمردن. ( منتهی الارب ). حقیر داشتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). حقیر پنداشتن. ( مؤید الفضلاء ). سبکداشت. کوچک و سهل و حقیر شمردن : پادشاهی بدیده استحقار در طایفه درویشان نظر کرد. ( گلستان ). باری پدر بکراهت و استحقار در او نظر همی کرد. ( گلستان ).

معنی کلمه استحقار در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) خوار شمردن . ۲ - (اِمص . ) خواری . ج . استحقارات .

معنی کلمه استحقار در فرهنگ عمید

حقیر دانستن، کوچک شمردن، خوار کردن.

معنی کلمه استحقار در فرهنگ فارسی

حقیرداشتن، حقیرپنداشتن، کوچک شمردن، خردشمردن، خوارکردن
۱ - ( مصدر ) خوار داشتن خرد انگاشتن خرد شمردن . ۲ - ( اسم ) خواری . جمع : استحقارات .

معنی کلمه استحقار در ویکی واژه

خوار شمردن.
خوا
استحقارات.

جملاتی از کاربرد کلمه استحقار

چه خلق خلق بود بهتر از تو ایخورشید چنین که ذره ندیدی بچشم استحقار
قوله: وَ إِذا رَأَوْکَ یعنی و اذا ابصروک یا محمد إِنْ یَتَّخِذُونَکَ ای ما یتّخذونک، إِلَّا هُزُواً ای هزأة، و هو الّذی یهزؤ منه کالسّخرة لما یسخر منه، و الضّحکة لما یضحک منه أَ هذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا، این آیات در شأن بو جهل فرو آمد که رسول را و یاران را دید و گفت بر طریق استهزاء از روی انکار و استحقار: أ هذا الّذی یزعم انّه بعثه اللَّه الینا رسولا.
و حیای استحقارست چنانکه موسی عَلَیْهِ السَّلامُ گفت یارب شرم دارم که مرا حاجتی بود از دنیا از تو سؤال کنم، خداوند تَبارَکَ وَتَعالی گفت یاموسی تا نمک دیگ و علف گوسفندان از من خواه، و حیای ربّ است سُبْحانَهُ وَتَعالی نامۀ بمهر ببنده دهد پس از آن که بصراط گذشته باشد اندر وی نوشته ای گوید بندۀ من کردی آنچه کردی من شرم دارم که آن بر تو پدیدار کنم، برو که ترا بیامرزیدم.
همه ملوک جهان بنده کرده دهرت از آن که هرگز از چو تویی کس ندیده استحقار
پنجم آن که نیت اندر دخل و خرج نگاهداشت درست کند و نیکو. آنچه به دست آورد برای فراغت عبادت به دست آورد و آنچه دست بدارد برای زهد و استحقار دنیا دست بدارد و برای آن تا دل از اندیشه وی صیانت کند که به ذکر حق تعالی پردازد و آنچه نگاه دارد برای حاجتی مهم نگاه دارد که اندر راه دین بود و اندر فراغت راه دین. و منتظر حاجت باشد تا خرج کند و چون چنین کند مال وی را زیان ندارد و نصیب وی از مال تریاق باشد نه زهر.
پادشاهی به دیده استحقار در طایفه درویشان نظر کرد.
ششم حیاء استحقار چنانک حیاء موسی (ع) حین قال انّه لتعرض لی الحاجة من الدنیا فاستحیی ان اسألک یا ربّ، فقال اللَّه سلنی حتی ملح عجینک و علف شاتک.
ناچشیده تو درد و منّت و عار هیچ نابرده ذُل و استحقار