ابصر
معنی کلمه ابصر در فرهنگ معین
معنی کلمه ابصر در فرهنگ عمید
معنی کلمه ابصر در فرهنگ فارسی
( صفت ) بینندهتر بیناتر بصیرتر : ابصر از عقاب .
معنی کلمه ابصر در دانشنامه اسلامی
معنی أَبْصِرْ: ببین
معنی أَبْصِرْ بِـ: چقدربینا(در جمله "أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ"به قرینه لفظی "بهم"حذف شده ومعنی جمله "چه شنوا و چه بینایند" می شود)
معنی أَسْمِعْ بِـ: چه شنوا (در جمله "أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ " کلمه "بِهِ " بعد از "أَسْمِعْ" به قرینه لفظی حذف شده است)
ریشه کلمه:
بصر (۱۴۸ بار)
معنی کلمه ابصر در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ابصر
ایقظتنی بالعلم ثم ترکتنی حیران فیک ملذذا لاابصر
یا ذوفنونی، ابصر جنونی فوقالظنون، خرق الحیاء
خلیلی هل ابصرتما او سمعتما با کرم من مولی تمشی الی عبد؟
فاذا ابصرتنی ابصرته و اذا ابصرته ابصرتنا
و چو حال این است، گوییم که لذت حسی فانی به منزلت رمز و مثل است از لذت نفسانی باقی و رسیدن مردم بدین لذت فرودین مر او را چو نویدی است از آفریدگار خویش سوی آن لذت برین باقی، و این از آن به محل چاشنی و نموداری است، هم چنانکه برگ هر نباتی به آغاز پدید آمدن خویش بر مثال نویدی و نموداری است از بار خویش. نبینی که برگ هر نباتی مانند بار خویش است به صورت، نه به طعم و رنگ و بوی؟ پس گوییم که بار نبات از برگ به منزلت تاویل است از تنزیل، و گوییم که برزیگر خردمند چو مر کشت را ببیند، از برگ او بر تخم و بار او دلیل گیرد و هم چنین باغبان هشیار چو همی بیند که برگ زردآلو بر مثال بار خویش گرد است و برگ درخت بادام به صورت بادام است، چو به برگ درختی که نورسته باشد بنگرد، از صورت او بر بار او دلیل گیرد. و معنی تاویل چیزی نیست مگر باز بردن مر چیزی را بدانچه اول او آن بوده است، و مر چیز پدید آینده را بازگشت بدان چیز باشد کز او پدید آمده است، بر مثال درختی که پدید آید و به آخر از او بار همان آید که تخمش به آغاز بوده است. و چو مردم بر مثال درخت است که بار او عقل است بدانچه به آخر از او عقل پدید آید، پس این حال دلیل است بر آنکه علت این بودش به آغاز عقل بوده است، چنانکه درخت بادام به آغاز بادام بوده است، و این اعتباری است که آفرینش بر درستی آن گواست و اعتبار (از) آفرینش بر عقلا واجب است، چنانکه خدای تعالی همی گوید، قوله: ( فاعتبروا یاولی الابصر).
ابصر به و الذّرّ یخطو فی الثّری تریانه من ربک العینان
وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ نصب قوله امرأة فرعون بدلا من قوله مثلا. و یجوز ان یکون معناه ضرب مثلا بامرأة فرعون فلمّا حذف الباء نصب إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ قیل: لمّا آمنت امرأة فرعون امر بها فشدّت باربعة اوتاد و وضعت علی صدرها صخرة عظیمة، ف قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فاراها اللَّه بیتها فی الجنّة من درّة و کانت الملائکة تظلّها باجنحتها و قیل: لمّا اتوها بالصّخرة: قالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ فابصرت بیتها فی الجنّة من درّة و انتزع اللَّه روحها فالقیت الصّخرة علی جسد لیس فیه روح و لم تجد ألما من عذاب فرعون. وَ نَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ ای من کفره و شرکه، و قیل: من تعذیبه، و قیل: من جزاء اعماله و هو النّار.
لمّا تیقّنت انّی لست ابصرکم غمّضت عینی فلم انظر الی احد
لمّا تیقنت انّی لست ابصرکم غمضت عینی فلم انظر الی احد
«قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» قرأ حمزة و الکسائی بالتاء علی الخطاب ادخالا للجمع فی الخبر و قرأ الباقون «یبصره» بالیاء علی الغیبة و المعنی لم یبصر به بنو اسرائیل. یقال ابصرت الشیء و بصرت به تدخل الباء فیه، «فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ» و التّأویل علمت بما لم یعلم به بنو اسرائیل یعنی یوم دخول البحر. موسی گفت: سامری را که چه چیز ترا برین داشت که کردی؟ گفت: من آن بدیدم و بدانستم که شما ندیدید و بندانستید و نه بنو اسرائیل دانستند، آن روز که در دریا میشدیم جبرئیل را بدیدم بر اسب حیاة، در دل من افتاد که از خاک پی اسب جبرئیل قبضهای خاک بردارم و بر هر چه افکنم حیوانی گردد با گوشت و پوست و روح، آن را در زر گداخته افکندم تا گوسالهای زنده گشت. اینست که گفت: «فَنَبَذْتُها» یعنی طرحتها فیما ذاب من الحلی، و قیل طرحتها فی جوف العجل، و قیل فی فم العجل حتی خار، و قیل حتّی صار لحما و دما. موسی گفت: چرا چنین کردی؟ گفت: «وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» حین رأیت قومک سألوک ان تجعل لهم الها. چون قوم ترا دیدم کی بت پرستان را دیدند گفتند: اجعل لنا الها کما لهم آلهة. نفس من مرا چنان بر آراست که آن گوساله کردم و آن قبضه بر وی افکندم موسی گفته «فَاذْهَبْ» ای اعزب عنی «فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» فان قیل کیف عرف السامری جبرئیل من سائر النّاس یوم دخول البحر؟ قیل لانّ امّه لما ولدته فی السنة الّتی یقتل فیها البنون وضعته فی کهف حذرا من القتل، فبعث اللَّه عزّ و جل جبرئیل لیربّیه لما قضی علی بدیه من الفتنة فکان فی صغره یمص من احدی ابهامی جبرئیل العسل و من الأخری السمن، فلما رآه فی کبره عرفه. و قیل ناقض السامری فی جوابه لانّه قال: «بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ» فادعی العلم، ثم قال: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» فنسبه الی حدیث النفس. «قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ» ای انک لا تمس احدا و لا یمسک احد فی حیاتک و لا یکون بینک و بین احد مماسة. فامر موسی بنی اسرائیل ان لا یؤاکلوه و لا یجالسوه و لا یبایعوه. و قیل معنی «لا مِساسَ» انک تعیش فی البریة مع السباع و الوحوش، فلا تمس و لا مس. و قیل ما مس احدا و لا مسه احد الا حما جمیعا.