معنی کلمه بنیچه در لغت نامه دهخدا
داغ تو که چیده بر سر هم دفتر
بر سینه من بنیچه خواهد بست.ظهوری ( از آنندراج ). || تعهد اهالی هر ده مبنی بر آماده کردن عده سرباز برای حکومت.
بنیچه ظاهراً از کلمه بن بمعنی ریشه اخذ شده و بمعنی اساسنامه و در اصطلاح مالیه سابق عبارت ازصورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است که سهم هر جریب زمین یا ساعت آب یعنی واحد مالیاتی را معین و بدهی هر ملک را از کل مبلغ مالیات مشخص نماید.برای این که قشونگیری هم مثل مالیات بر پایه اساسی مستقر شود، بنیچه مالیاتی را مأخذ دادن ِ سرباز هم مقرر داشتند. خرج سفر سرباز تا محل اردوگاه و فرستادن کمک خرج برای سرباز و پادارنه دادن به خانواده در مدت بودن او در سر خدمت ، بر عهده صاحب بنیچه ( مالک )بود. دولت هم جیره جنسی و مواجب نقدی در ششماهه مدت خدمت به او می پرداخت که در ششماهه مرخصی خانه نصف میشد. حقوق شش ماهه مرخصی خانه این افواج به اسم شش ماهه محلی در دستورالعمل ( بودجه ) هر ولایت بخرج می آمد. هر سال موقع نوشتن دستورالعمل هر ولایت معین میکردند که هر ولایتی چند فوج ساخلو ( پادگان ) لازم دارد تامصارف ششماهه سرخدمت آنها در دستورالعمل ولایت پیش بینی شود. ( فرهنگ فارسی معین ).
- صاحب بنیچه ؛ کسی که مجاز به وصول مالیات بنیچه بود. ( فرهنگ فارسی معین ).