ازاله

معنی کلمه ازاله در لغت نامه دهخدا

( ازالة ) ازالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) اِزاله. اِزالت. دور کردن. ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ). دور کردن ازجای. ( منتهی الارب ). تزویل. اِزال. زَیل. فاتر کردن [ فراتر کردن ]. ( تاج المصادر بیهقی ). یعنی دور کردن ( چیزی از جائی ). ( مجمل اللغة ). || برگردانیدن. ( منتهی الارب ). از جائی گردانیدن. || بر طرف کردن. از بین بردن : غلام فریاد برداشت و بمراعات دل زن و تسکین جانب و ازالت خوف و استشعار او مشغول شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 346 ). شطری از ایناس وحشت و ازالت عارضه ریبت و نبذی از استمالت و استعطاف ایراد کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 341 ). || هلاک کردن. نیست گردانیدن. || ستردن : ازاله موی. || نسخ کردن. || بردن. برداشتن. زائل کردن : ازاله نجاست.
- ازاله بکارت ؛ بسودن دختر. مُهر برداشتن. طمث. تصرف.
- ازاله شدن ؛ دفع شدن.
- ازاله کردن ؛ دور کردن. زایل کردن. راندن. قلع کردن. دفع کردن. بیرون بردن.

معنی کلمه ازاله در فرهنگ معین

(اِ لِ ) [ ع . ازالة ] (مص م . ) نک ازالت .

معنی کلمه ازاله در فرهنگ عمید

زایل کردن، از بین بردن، نابود ساختن.

معنی کلمه ازاله در فرهنگ فارسی

ازالت: زائل کردن، برطرف کردن، ازبین بردن، نابودساختن، دورکردن، نوعی درختچه کوهستانی دارای گلهای زنگی یاقیفی
( مصدر ) یا ازال. بکارت . نزدیکی با دختر باکره و برداشتن پردگی او

معنی کلمه ازاله در فرهنگ اسم ها

اسم: آزاله (دختر) (فرانسوی) (گل) (تلفظ: azale) (فارسی: آزاله) (انگلیسی: azaleh)
معنی: گلی خوشبو، گلی خوشبو که معمولاً به شکل قیف یا زنگوله است و به رنگهای سفید، صورتی، زرد، قرمز، و ارغوانی دیده می شود

معنی کلمه ازاله در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] زدودن و برطرف کردن را ازاله گویند. مراد از آن بر حسب چیزی که به آن اضافه می شود مانند نجاست، حدث، مو و بردگی، متفاوت است.عمدۀ مباحث مربوط به آن در باب های طهارت و صلات آمده، لیکن در دیگر باب ها مانند حج و قصاص نیز از آن به مناسبت سخن رفته است.
تحقّق ازاله گاهی منوط به نیّت (قصد قربت) است مانند ازالۀ حدث به وضو، غسل یا تیمّم، و گاهی منوط به آن نیست مانند ازالۀ نجاست.
حکم ازاله
ازاله از نظر حکم، چند قسم است:
← ازالۀ واجب
مطهرات مانند آب و آفتاب، اسباب ازالۀ نجاست هستند.

معنی کلمه ازاله در ویکی واژه

ازالة، نک ازالت. ازاله ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش اَز - آله قابل تجزیه باشد و به معنی ایل لِه کننده یا لِه شونده، بوده است.

جملاتی از کاربرد کلمه ازاله

در قانون ایران جرمی به نام آزار جنسی یا تجاوز وجود ندارد و موارد اشاره صریح به جرایم مرتبط با خشونت جنسی علیه زنان محدود به زنا، ازاله بکارت و زنای با محارم می‌شود. زنا که به معنی رابطه جنسی نامشروع است اگر به زور (عنف) باشد مجازات اعدام دارد. اثبات زنا نیاز به شهادت چهار مرد دارد.
پس آنچه را در وقت «اکل»، لذت می دانی نیست مگر دفع الم «گرسنگی» و آنچه را در وقت «مجامعت»، لذت می شماری نیست مگر ازاله کردن «منی» و از این جهت است که سیر را لذتی از اکل نیست، و این خود ظاهر است که خلاصی از ألم، غیر از مرتبه کمال است.
عین نجس را اگر ازاله توان کرد کوژی و آلودگی نماند در بین
لیک امیدوارم آنکه شود پاک و طاهر پس از ازاله عین
و اما علاج کراهت از مذمت نیز از آنچه مذکور شد، معلوم می شود و خلاصه آن، آنکه آن شخص که تو را مذمت می کند اگر در آن مذمت صادق است، و غرض او پند و نصیحت است، پس چه جای کراهت و دشمنی است بلکه سزاوار آن است که از مذمت او شاد شوی و او را دوست خود دانی و سعی کنی در ازاله آن صفت مذمومه از خود و چه قبیح است که کسی عداوت کند با کسی که او را هدایت و نصیحت می کند.
کرده نهان مَهِ مرا غیر چو ابر تیره‌ای بار خدا ازاله کن، از برم این سحاب را
گفت که میگویم و نبود گناه نیست در این جامه بغیر ازاله
و از برای عدالت اگرچه طریقه خاصه در اکتساب آن، و معالجه مخصوصه از برای ازاله ضد آن نیست، و به اکتساب سایر فضایل، عدالت حاصل، و ازاله بقیه رذایل ضد آن زایل می شود، و لیکن خود عدالت چون مستلزم جمیع ملکات فاضله، بلکه جامع جمیع است، و اشرف فضایل و کمالات است، ابتدا، شرف و فضیلت آن را هم در یک مقام علی حده بیان می کنیم پس، این باب مشتمل است بر پنج مقام به این ترتیب:
و عدالت، امری است جامع جمیع صفات کمالیه پس از برای کسب عدالت به خصوص کیفیتی خاص، و از برای ازاله ضدش که جور است، معالجه ای مخصوص نیست، و از برای قوه عامله صفات کمالیه مخصوصی که تعلق به سایر قوا نداشته باشد نیست، بلکه جمیع صفات مخصوصه از فضایل و رذایل متعلق است یا به قوه عاقله یا غضبیه یا شهویه، یا به دو قوه از این قوا یا سه قوه، و تفصیل آنها را در چهارم مقام ذکر می کنیم.
و اگر شک در غیر مطالب متعلقه به ایمان باشد، اگر چه موجب کفر و رفع آن واجب نباشد و لیکن شکی نیست که مطلق یقین در هر چیزی موجب کمال نفس و صفای آن است و سعی در ازاله آن با وجود امکان اگر امری از آن اهم در پیش نباشد مستحسن و مطلوب است.
پس، قاعده کلیه در معالجه امراض نفسانیه و دفع صفات رذیله نیز همین است و بعد از آنکه آدمی انحراف اخلاق خود را از حد اعتدال یافت، و صفت بدی در خود دید، باید ابتدا افعالی که ضد آن است و از آثار صفت حمیده است، که در مقابل آن است مرتکب شود، و مواظبت آن افعال کند و این، به منزله غذای ضد مرض است، همچنان که حرارت مزاج به غذاهای بارده دفع می شود، همچنین هر صفت فضیلتی که در نفس حادث شد ازاله ملکه رذیله که ضد آن است می کند.