ادخال
معنی کلمه ادخال در لغت نامه دهخدا

ادخال

معنی کلمه ادخال در لغت نامه دهخدا

ادخال. [ اِ ] ( ع مص ) درآوردن. ( تاج المصادربیهقی ). ایلاج. بدرون بردن. دربردن. ( مؤید الفضلاء ).داخل کردن. نقیض اخراج. قوله تعالی : «رب ادخلنی مدخل صدق »؛ ای مدخلاً رضیّاً. || بسیاردرخت شدن زمین. ( تاج المصادر بیهقی ). || ادخال فی الامر؛ ما یخالفه و یفسده. ( تاج المصادر بیهقی ). || نهادن. گذاشتن.
ادخال.[ اِدْ دِ ] ( ع مص ) درآمدن. درشدن. دررفتن بچیزی.

معنی کلمه ادخال در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) درآوردن ، داخل کردن .

معنی کلمه ادخال در فرهنگ عمید

داخل کردن، به درون بردن.

معنی کلمه ادخال در فرهنگ فارسی

داخل کردن، درون بردن، به درون بردن ، نقیض اخراج
( مصدر ) در آوردن به درون بردن دربردن داخل کردن مقابل اخراج .
در آمدن در شدن

معنی کلمه ادخال در دانشنامه عمومی

ادخال (کانی). ادخال ( انگلیسی: Inclusion ) در کانی شناسی به ماده ای گفته می شود که در زمان شکل گیری کانی در داخل آن به دام افتاده باشد. در گوهرشناسی، آخال جسمی مشخص است که درون سنگ گوهر قرار گرفته، یا به سطح آن راه پیدا کرده است.
آخالها اغلب دیگر کانیها یا سنگ ها هستند، همچنین می توانند آب، گاز یا نفت باشند. آخالهای مایع یا بخار به عنوان آخالهای سیال شناخته می شوند. در کهربا حتی ممکن است حشره یا گیاه باشد.
آنالیز هوای محبوس در حباب های محبوس در مغزه یخی یک ابزار مهم در بررسی تغییر اقلیم است. بیگانه سنگ سنگی بوده است که توسط گدازه احاطه شده است. آخالهای مذاب وقتی به وجود می ایند که ذرات مذاب در داخل بلورهای در حال شکل گیری در مذاب محبوس شوند.
در ارزیابی گوهرها، آخالها از فاکتورهای مهم بشمار می آیند. در بسیاری از گوهرها ( مانند الماس ) ناخالصی ها بر روی وضوح الماس تأثیر می گذارند و ارزش سنگ را کم می کنند. هر چند در بعضی سنگها، مانند یاقوت کبود ستاره دار، آخالها باعث بالا رفتن ارزش سنگ می شوند.
بسیاری از گوهرهای رنگی مانند آمیتیست، یاقوت کبود و زمرد، انتظار می رود که حاوی آخال باشند و آخالها تأثیر عمده ای روی ارزش سنگ ندارند.
گوهرهای رنگی به سه دسته تقسیم می شوند:
• نوع I شامل سنگهایی بدون یا با مقدار بسیار کم آخال، مانند زبرجد هندی، زیرکن و آکوامارین
• نوع I شامل سنگهایی که اندکی آخال دارند، مانند یاقوت کبود، یاقوت سرخ، لعل و اسپینل
• نوع III شامل سنگهایی که اغلب آخال دارند، سنگهای این دسته شامل زمرد و تورمالین هستند.
اصطلاح آخال در متالورژی و ذوب فلزات نیز کاربرد دارد. در حین ذوب ذرات سخت مانند اکسیدها می توانند داخل مذاب تشکیل شده یا از بیرون وارد آن شوند و در هنگام انجماد در داخل آن باقی بمانند. این آخالها روی عملکرد فلز اثر منفی دارند و به عنوان نقاط تمرکز تنش یا نقطه شروع ترک های خستگی محسوب می شوند.
معنی کلمه ادخال در فرهنگ معین
معنی کلمه ادخال در فرهنگ عمید

معنی کلمه ادخال در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ادخال معانی مختلفی دارد که از آن در ابواب مختلف فقهی از جمله در باب طهارت و حج بحث شده است.
وارد کردن چیزی که از دین نیست در آن، حرام و تشریع است. ادخال عین نجاست به مسجد در صورت عدم سرایت اگر موجب هتک حرمت گردد، حرام و گرنه، جایز است.
ادخال در حج
داخل کردن یکی از حج و عمره در دیگری به این که قبل از تمام شدن یکی به دیگری بپردازد، جایز نیست. به قول مشهور، وارد کردن مقام ابراهیم در طواف جایز نیست. ادخال حجر اسماعیل در طواف واجب است.

معنی کلمه ادخال در ویکی واژه

درآوردن، داخل کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه ادخال

ثمّ اخبر اللَّه عز و جل عن مستقرّهم یوم القیمة فقال: وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا قرأ ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو و ابو بکر: السَّاعَةُ أَدْخِلُوا بحذف الالف فی الوصل و ضمّها فی الابتداء و ضمّ الخاء من الدخول، ای یقال لهم، أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ. و قرأ الآخرون: «ادخلوا» بقطع الالف و کسر الخاء من الادخال، ای یقال للملئکة: أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ، قال ابن عباس: یرید الوان العذاب غیر الذی کانوا یعذّبون به منذ غرقوا، یقال: اهل جهنم فیها علی درکات کما انّ اهل الجنة فیها علی درجات.
لِئَلَّا یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ، لا فی هذه الکلمة زائدة که فی قوله: ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ یعنی ان تسجد و انما یحسن ادخالها فی کلام یدخل فی آخره او اوله جحد، و المعنی: لیعلم الذین لم یؤمنوا انهم لا اجر لهم و لا نصیب لهم فی الفضل.
از حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام مروی است که «هر که سرور داخل دل مومنی کند، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را مسرور کرده است و هر که رسول را مسرور کند، خدا را مسرور کرده است و همچنین غمناک ساختن مومن» و نیز از آن سرور مروی است که «هر که فریاد رسی کند مومن مضطری را در وقت گرفتاری او، و او را از غم فرج دهد، و یاری کند او را به برآوردن حاجت او، خدای تعالی می نویسد از برای او هفتاد و دو رحمت خود را، که یکی را در دنیا به او می رساند و به آن معیشت او را به اصلاح می آورد و هفتاد و یک دیگر را ذخیره می کند از برای روز قیامت و هولهای آن روز» و از سلطان سریر ارتضا علی بن موسی الرضا علیه السلام مروی است که «هر که شاد کند مومنی را از غم و اندوه، شاد می کند خدای دل او را در روز قیامت» و حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که «هر که شاد کند مومنی را، مرا شاد کرده است و هر که مرا شاد کند، خدا را شاد کرده است» و فرمود که «محبوب ترین اعمال در نزد خداوند متعال شاد کردن مومنان است» و از حضرت امام محمد باقرعلیه السلام مروی است که «در آن چیزهائی که خداوند با بنده خود موسی علیه السلام راز گفت این بود که فرمود مرا بندگانی است که بهشت خود را بر ایشان مباح فرموده ام، و ایشان را در بهشت صاحب اختیار خواهم ساخت موسی عرض کرد: پروردگارا ایشان چه طایفه اند؟ فرمود: کسی است که دل مومنی را شاد سازد سپس آن حضرت فرمود که «شخص مومنی در مملکت پادشاه جباری بود، آن جبار قصد او کرد، آن مومن فرار کرد به ولایت کفار، و به خانه مرد مشرکی فرود آمد و آن شخص مشرک وی را جای داد و با او مهربانی کرد و میهمانی او نمود و چون هنگام وفات آن شخص کافر رسید پروردگار عالم به او وحی فرستاد که قسم به عزت و جلال خودم که اگر در بهشت تو را راه می بود، ترا در آنجا ساکن می کردم، اما بهشت حرام است بر کسی که مشرک بمیرد، و لیکن ای آتش دوزخ او را بترسان و حرکت ده و لیکن اذیت مرسان و روزی از دو طرف روز به او خواهد رسید» و نیز آن حضرت فرمود که «چنان نپندارد کسی از شما که چون مومنی را شاد کرد فقط او را شاد کرده است، نه، بلکه والله ما را شاد کرده است بلکه والله پیغمبر خدا را شاد کرده است» و فرمود که «چون مومن از قبر خود بیرون آید با او «مثالی» بیرون خواهد آمد و به او خواهد گفت: بشارت باد تو را به کرامت و سرور از جانب خدا آن مومن خواهد گفت: خدا تو را به خیر بشارت دهد پس آن مثال همراه او خواهد رفت و او را بشارت خواهد داد و چون به امر هولناکی رسند گوید: این از تو نیست و چون به خوبی رسند گوید: این از تو است و از او جدا نخواهد شد تا او را به مقام حضور باری تعالی باز دارد پس چون امرالهی رسد که او را به بهشت برند، آن مثال خواهد گفت که بشارت باد تو را، که خدای امر فرموده تو را به بهشت برند آن مومن گوید خدا تو را رحمت کند، تو کیستی که با من همراهی کردی و مرا بشارت رسانیدی؟ گوید: من آن سروری هستم که در دنیا مرا داخل دلهای برادران خود می کردی خدای تعالی مرا خلق کرد که تو را بشارت رسانم و در تنهائی انیس تو باشم» و این قدر که از برای ادخال سرور بر برادران دینی فضیلت و ثواب وارد شده است همان قدر معصیت و عذاب در اندوهگین کردن آنهاست و کسی که شاد شود از غمناکی بندگان خدا، خبیث النفس و ناپاک طینت است و شکی نیست که این صفت، ناشی از خباثت نفس است و بسیاری از خبیث طبعان، به این صفت مبتلا هستند، و در پی آنند که اخبار موحشه را به مردم رسانند و چون خبری شنیدند که موجب غم و اندوه کسی است، آرام نمی گیرند تا آن خبر را به او رسانند.
در باب نوزدهم از واحد پنجم کتاب بیان فارسی نوشته شده‌است: در بیان هیچ عبادتی نزد خداوند محبوب تر نبوده از نفع نفسی به نفسی اگرچه با دخال سروری در قلب او باشد و هیچ عملی ابعد تر نبوده به ضر نفسی نفسی را اگر چه بادخال حزنی در قلب او باشد.
غَیْرَ مُضَارٍّ یعنی من غیر ادخال الضّرر علی الورثه بالوصیّة. میگوید آن وصیّت که موصی کنی نباید که گزند افکند بر ورثه، یا زیانی آرد که میراث در ایشان لاغر و تنگ کندو مفسّران گفتند: این ضرر آنست که وصیت کند بدینی که برو نیست، یا اقرار دهد از بهر کسی که هیچ چیز از وی برو نباشد، و مقصود وی در آن اقرار وصیّت، اضرار ورثه بود. مصطفی (ص) گفت: «لا ضرر و لا اضرار فی الاسلام».
وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ قرأ حمزة تهتدی العمی عن ضلالتهم، و المعنی هم کالعمی و ما فی وسعک ادخال الهدی فی قلب من عمی عن الحق فلم ینظر الیه بعین قلبه. إِنْ تُسْمِعُ إِلَّا مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ، ای ما تسمع الّا من اتّبع الحق طالبا له بالنظر فی آیاتنا و یسلک طریق القبول و هو من سبق من اللَّه العلم بانّه یوفقه و یؤمن. میگوید تو نتوانی که گمراهان را با راه آری و نتوانی که کران را بشنوانی مگر کسی طالب حق بود بنظر و استدلال، و توفیق یافته که دعوت قبول کند و پند بشنود، و این کسی تواند بود که عنایت ازلی درو رسیده و بعلم اللَّه رفته که وی ایمان آرد و بسعادت ابد رسد.
«لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا» ای ادخالا، «یَرْضَوْنَهُ» او مکانا یرضونه لانّ لهم فیه ما تشتهی الا نفس و تلذّ الاعین و هو الجنّة، علی انّ المدخل مصدر ادخل او مفعول له، و قرأ نافع مدخلا بفتح المیم، ای دخولا او موضعا یدخل کما انّ المخرج کذلک فان حملته علی المصدر اضمرت له فعلا دلّ علیه و انتصابه یکون بذلک الفعل، و تقدیره لیدخلنّهم فیدخلون دخولا، و ان حملته علی المکان لم تحتج الی الاضمار و تقدیره لیدخلنّهم مکانا مرضیّا، و قیل معناه لینزلنّهم منزلا یرضونه عوضا عن انفسهم الّتی بذلوها فی اللَّه. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ» باحوالهم و نیّاتهم، «حَلِیمٌ» لا یعاجلهم بالعقوبة، «ذلِکَ» موصول بما قبله یعنی ذلک حکم اللَّه و قیل الامر، ذلک الّذی قصصنا علیکم، «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» العقوبة الاولی مجاز و العقوبة الثانیة حقیقة، خرجت الاولی علی لفظة ما قابلها لازدواج الکلام و هی فی الحقیقة جزاء کقوله عز و جل: «جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها»، الاولی حقیقة و الثانیة مجاز و من هذا الباب قوله: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا» و انّما سمّی عقوبة لانّ صاحبها قاساها بعقب جنایته و قال اللَّه عزّ و جلّ للجنّة: «تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا»، لانّ المؤمن ینالها بعقب طاعته. سبب نزول این آیت آن بود که قومی مشرکان در ماه محرم قصد قتال مسلمانان کردند و مسلمانان را کراهیت آمد آن قتال از بهر آنکه ماه محرّم بود گفتند که: ماه حرام است ما قتال نکنیم و روا نداریم، شما نیز قتال مکنید درین ماه و روا مدارید، کافران نشنیدند و جنگ کردند پس مسلمانان را رخصت آمد بقتال باین آیت: «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» ای قاتل المشرکین کما قاتلوه.
«کَذلِکَ نَسْلُکُهُ» السّلک ادخال الشی‌ء فی شی‌ء فمعنی نسلکه ندخله و نجعله ای کما سلکنا فی قلوب شیع الاوّلین التکذیب و الاستهزاء، و کذلک نسلکه فی قلوب مشرکی قومک لا یؤمنون به ای باللَّه. و قیل بالذّکر الّذی انزل علیک میگوید چنانک دلهای گروهان پیشینیان از ایمان و تصدیق باز داشتیم و چنان نهادیم و نمودیم ایشان را که تا تکذیب و استهزاء کنند بر پیغامبران هم چنان کردیم و نهادیم در دلهای مشرکان مکه که تا ایمان نیارند و استهزاء و تکذیب کنند.
مکی و بصری و ابو بکر یَدْخُلُونَ بضمّ یا و فتح خا خوانند، علی اسناد الفعل الی المفعول به، و هو من الادخال، لا من الدّخول، لأنّهم لا یدخلونها حتّی یدخلوها، فلفظ الادخال اولی، و معنی آنست که در آرند ایشان را در بهشت. باقی بفتح یا و ضمّ خا خوانند، علی اسناد الفعل الی الدّاخلین، لأنّهم اذا دخلوها دخلوها، یعنی در شوند ایشان در بهشت.
«لَوْ کانَ هؤُلاءِ» الاصنام، «آلِهَةً» علی الحقیقة، «ما وَرَدُوها» ای ما دخل عابدوها النّار. «وَ کُلٌّ فِیها خالِدُونَ» یعنی العابدین و المعبودین. فان قیل و ایّ حکمة فی ادخال الاصنام النّار و هی جماد لا تعقل لیس لها ثواب و لا علیها عقاب؟ قلنا انّها تحمی بالنّار فتلزق بهم فیعذّبون بها لیکون ذلک اشدّ و اشقّ علیهم و ابلغ فی الحسرة اذ عذّبوا بما کانوا یعبدون و یرجون النجاة و الشفاعة من قبله.
مُقام بضم میم اقامت بود همچنانک مُدْخَل ادخال بود و هیچ مقام کس را درست نیاید مگر باقامت کردن خدای او را بدان مقام، تا بناء کار وی درست بود بر اصل درست.