اشربه
معنی کلمه اشربه در فرهنگ معین
معنی کلمه اشربه در فرهنگ عمید
معنی کلمه اشربه در فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع شراب آشامیدنیها نوشیدنیها .
معنی کلمه اشربه در ویکی واژه
جِ شراب ؛ آشامیدنیها، نوشیدنیها.
جملاتی از کاربرد کلمه اشربه
هر اشربهای کز پی درمان نوشی خاصیت آب زندگانی بادا
و عن حذیفه قال تعرض الفتن علی القلوب عرض الحصیر فای قلب اشربها نکتت فیه نکتة سوداء، و ایّ قلب انکرها نکتت فیه نکتة بیضاء، حتی تکون القلوب علی قلبین قلب ابیض مثل الصفا لا تضرّه فتنة، و قلب اسود مربد کالکوز مجخیّا و امال کفّه لا یعرف معروفا و لا ینکر منکرا.» پارسی خبر حذیفه آنست که فتنهها بر دلها باز گسترانند چنانک حصیر گسترانند، هر دل که بفتنهها مایل باشد و آن را گیرا بود نکته سیاه بر آن زنند و هر دل که بآن فتنهها در نسازد و آن را منکر شود نکته سپید بر آن زنند پس میداند که دلها بر دو قسم است یکی همچون سنگ سپید سخت که هیچ فتنه در خود نپذیرد، دیگری سیاه خاک آلود همچون کوزه سرنگون چنانک درین کوزه سرنگون آب نماند، در چنین دل خیر و طاعت نماند. رب العالمین دلهای جهودان را این صفت کرد و گفت ایمان بنوبت مصطفی و صدق وی که سر همه خیرات است در دل ایشان نمیشود پس از آنک صدق وی شناختند و دانستند. اینست معنی قسوت در دلهای جهودان.
و جنات الحسن تجری تحتها نهر تسمی فما عینه من اشربها سکری
و اگر کسی را نفس و شیطان غرور دهد که دلیل این راه پیغامبر علیه السلام و لطف حق تعالی بس است و قرآن و علم شریعت جمله بیان راه خداست بشیخ چه حاجت است جواب او آن است که شک نیست که دلیل این راه پیغمبرست و لطف حق و قرآن و علم شریعت ولکین مثال این همچنان است که اطبای حاذق آمدند و الهام حق ایشان را مدد کرد تا بعمرهای دراز رنجها بردند وسعیها نمودند و انواع امراض و علل بشناختند و بر خواص ادویه اطلاع یافتند و معاجین و اشربه بساختند و در کتب شرح هر یک بدادند و تصانیف در علوم طب علمی و علمی بنهادند. بعد ازان جمعی شاگردان ازان اطبای حاذق آن علوم در آموختند و در خدمت ایشان ممارست معالجات کردند و مباشرت آن شغل نمودند و تجربهها حاصل کردند و بر قانون استادان بطبیبی مشغول شدند و جمعی دیگر را که استعداد تحصیل این علوم داشتند تربیت کردند و درین کار بکمال رسانیدند.
در دوران پادشاهی ناصرالدینشاه آبجو از هندوستان وارده میشد و بهعلت بعد مسافت اشربه گرانی بود. در اوایل دوران مشروطه، عینالدوله در باغ خود در منطقه مجیدیه اقدام به احداث این کارخانه نمود که اولین کارخانه تولید آبجو در ایران بود.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ این اضافت ملک و تملیک است. الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ یعنی خلقه و أظهره. وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ گفتهاند: این زینت و رزق که اللَّه بندگان را بیرون آورد ابریشم است از کرم، و عسل است از نحل، و جوهر از خاک، و در از صدف، و بوی از عود، و میوه از زمین. وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قیل هی الشاء و البانها، لأنهم حرموه فی حجهم، و قیل: هی البحائر و السوائب. قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا یعنی مباحة لهم مع اشتراک الکافرین معهم فی الدنیا، خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ ای لا یشارکهم فیها یوم القیامة من لیس بمؤمن، و قیل: هی للمؤمنین فی الدنیا مشوبة بالکد و الحزن، خالصة یوم القیامة من التعب و النصب و الحزن. «خالصة» قراءت عامه نصب است بر حال مگر نافع که برفع خواند، و معناه: قل هی خالصة یوم القیامة. کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ نفسر ما احللت و ما حرمت، لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ انی انا اللَّه لا شریک لی. این آیت ردّ است بر دو گروه از مجرمان: یک گروه از عرب که از انعام و حرث حرامها ساختند، چون بحیره و سائبه و وصیله و حامی و اولاد آن، و دیگر گروه رهباناند، و من نحا نحوهم، که حلالهای مطاعم و ملابس و معایش بر خویشتن حرام کردند بترهب. اللَّه آن تحریم بر هر دو گروه رد کرد، و آن گه از حرام کردهای خود بعضی برشمرد، گفت: قُلْ إِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ فواحش آشکارا محرمات مطاعماند و ملابس، چون ابریشم آزاد بر مردان، و در مکروهات چون فراش پوست سباع، و اشربه حرام چون مسکرات، و مکروه چون عصیرهای نشیش آورده، و آنچه ازین باب است چون میاثر ارجوان و میاثر حمر و میاثر نمور و قبایع حمائلها از زر، و تدخن بمجامر سیمین و زرین، و اکل و شرب بأوانی و ملاعق سیمین و زرین، و تزیّی مردان بزی زنان و تزیی زنان بزی مردان، چون وشم و تفلیج و تنمص و خضاب سیاه مردان را، و وصل موی زنان را، و فواحش زبان چون لقب کردن و غیبت کردن، و در نسب مسلمانان غمص کردن، و آنچه ازین باب است فرقعة الاصابع که این همه از مناهیاند. و باطن فواحش فروجاند و سرقات و تخلیطهای نهانی و غش در بضاعات و بخس در کیل و وزن و امثال آن. وَ الْإِثْمَ یعنی الذنوب کلها، و قیل: هو ما دون الحد، و قیل: هو الخمر.
از وی میآید که گفت: «الأرواحُ علی عَشَرَةِ مقاماتٍ، جانها بر ده مقام قایماند نخست جان مخلصان که محبوساند اندر ظلمتی و ندانند که چه خواهند کرد با ایشان، و دیگر جان پارسا مردان که اندر آسمانهای دنیا به مواریث اعمال شادمانه میباشند و به طاعتهای کرده و به قوت آن میروند، سدیگر جانهای مریدان که در آسمان چهارم اندر لذات صدق و ظل اعمال خود با ملائکه میباشند، چهارم جانهای اهل مِنن که اندر قنادیل نور از عرش آویختهاند که اغذیهٔ ایشان رحمت است و اشربهٔ ایشان لطف و قربت، پنجم جانهای اهل وفااند که اندر حجاب صفا و مقام اصطف طرب میکنند، ششم جانهای شهیداناند که اندر حواصل مرغان، اندر بهشت در ریاض آن، آنجا که خواهند میروند گاه و بیگاه، هفتم جانهای مشتاقاناند که اندر حجب انوار صفات بر بساط ادب قیام کردهاند، هشتم جانهای عارفاناند که اندر حظایر قدس بامداد و شبانگاه سخن خداوند میشنوند و اماکن خود اندر بهشت و دنیا میبینند، نهم جانهای دوستاناند که اندر مشاهدت جمالو مقام کشف مستغرق شدهاند و جز وی را ندانند و با هیچ چیز نیارامند، دهم جانهای درویشاناند که اندر محل فنا مقرر شدهاند و اوصافشان مبدل شده و احوال متغیر شده.»
یُطافُ عَلَیْهِمْ بِصِحافٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ أَکْوابٍ این نصیب زاهدان و عابدان است که یکبارگی خود را با طاعت و عبارت دارند و بحکم ریاضت و مجاهدت بر وفق شریعت، روزگار بگرسنگی و تشنگی بسر آوردند. و ملذوذات اطعمه و اشربه دنیا بکار نداشتند، لا جرم فردا در بهشت غلمان و ولدان، پیالهای زرین بر سر ایشان میگردانند و میگویند: کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنِیئاً بِما أَسْلَفْتُمْ فِی الْأَیَّامِ الْخالِیَةِ وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ این نصیب عارفانست و مشتاقان، که تا بودند در آرزوی دیدار جلال و جمال حق بودند، با دلی تشنه و نفسی سوخته و جانی بعشق افروخته، شمهای از عالم دوستی بایشان رسیده و ایشان در آن شمه سراسیمه و متحیر گشته، تحیری که درون پرده است نه برون پرده، تحیر که برون پرده باشد گمراهی است و تحیر درون پرده، از آثار کمال جلال الهی است.
همچنین در قرآن جمله علوم طب دینی که بمعالجت بیماری «فی قلوبهم مرض» تعلق دارد حاصل است که «و ننزل من القرآن ماهو شفا و رحمه للمومنین» و بل که داروخانهای است جمله معاجین و اشربه درو جمع که «ولا رطب و لایابس الا فیکتاب مبین». و خواجه علیه السلام طبیب حاذق دین بود که هر بیماری را بشناسد و معالجه هر یک بصواب بفرماید که «وانک لتهدی الی صراط مستقیم» و صحابه شاگردان کافی که علم طب ازان حضرت حاصل کردند و در معالجت هر یک بکمال رسیدند که «اصحابی کالنجوم بایهیم اقتدیتم اهتدیتم».
چنان کردند که خواجه گفت. خوردنی پیش او بردند و او همیخورد و بعد از آن هرچه از اشربه و ادویه خواجه فرمودی بدو دادندی و گفتند که:
رسید نعره عشرت ز ناصر منصور غدوت اشربها و الخمار یسقینی