معنی کلمه القلب در دانشنامه اسلامی
ریشه کلمه:
قلب (۱۶۸ بار)
قلب همان عضو معروف در بدن و تنظیم کننده وجریان دهنده خون است که در سینه قرار گرفته. قرآن مجید به قلب بیشتر تکیه کرده و چیزهایی نسبت میدهد که بیشتر و یا همه آنها را امروز به مغز نسبت میدهند اینک به بعضی از آنها اشاره میشود: 1- قلب غلیظ میشود و سختتر از سنگ میگردد. . 2- قلب مریض میشود (نه فقط از لحاظ طبیعی) بلکه از لحاظ عدم استقرار ایمان و بودن هواهای شیطانی در آن . . 3- قلب زنگ میزند و تیره میشودالبته در اثر اعمال بد. نه بلکه اعمالشان بر قلوب آنها زنگ گذاشته است. 4- قلب مهر زده میشود و چیزی نمیفهمد. . . 5- قلب محل ترس و خوف است . . 6- قلب گناهکار میشود . . . 7- قلب میفهمد و نمیفهمد، محل عقیده وانبار علوم است . . تا آنچه در قلوبتان است امتحان کند. . . . . . 8- قلب مخزن رأفت و رحمت و اطمینان و سکینه است . . . . . 9- آیاتیکه در«صدر» گذشت مثل . . گفتیم ظاهراً مراد قلب است و به اعتبار آنکه قلب در سینه است صدر آمده. به ملاحظه حال و محل. **** به طوریکه آیات نشان میدهد قرآن به قلب تکیهای عجیب کرده و منشاء خیر و شر را قلب میداند در باره اهل ایمان گوید: . باز میگوید . در خصوص منافقان و نظیر آنها فرموده: مریض القلب اند به کفار فرمیاد مختوم القلب میباشند و امثال آن... در این صورت مراد از قلب چیست؟ آیا همان غده صنوبری شکل است که درسینه قرار دارد و دستگاه تلمبه خون است و در اثر انقباض و انبساطش از طرف خون رابه همه بدن میرساند و از طرف دیگر آن را تحویل میگیرد؟ آیا ظرف این همه حقائق که گفته شد این قلب است؟ ممکن است بگوییم: نه، این قلب وظیفهاش فقط جریان دادن خون در بدن و تنظیم آن است و این کارها مال مغز است و مراد از قلب در قرآن عقل یا نفس و روح است که ظرف و حامل این همه چیزها است. ولی آیه زیر حاکی از همین قلب معروف است: . در این آیه موضع قلوب که سینهها باشد معین شده یعنی: قلبهاییکه در سینهها جای دارند کور میشوند ایضاً آیاتیکه به جای قلب لفظ «صدر -صدور» آمده مثل . . . . . . . . و سایر آیات که شکی نمیماند در اینکه مراد از صدر و صدور قلبهاست و به اعتبار حال و محل صدر و صدور آمده است و گرنه در سینه علم و خوف و غیره نیست. *** ناگفته نماند: برای روشن شدن مطلب باید الفاظ قلب، نفس، صدر و فؤاد را که در قرآن آمدهاند با هم مقایسه کنیم مثلا یک جا فرموده: . در جای دیگرفرموده: . و در تعبیر دیگر فرموده: . از اینجا میفهمیم که قلوب، صدور، نفوس یک چیزاند. در تعبیر دیگر فرموده: . در آیه دیگر نسبت ضیق را به «صدر» داده . میدانیم که صدر و نفس یکی هستند، هکذا فرموده: . . . ایضاً در دو آیه زیر قلب و نفس یکی اند . . ادامه بحث بیشتر معلومات ودانستههای انسان ازراه چشم و گوش است دیدن و شنیدن در واقع به وسیله مغز انجام میشود سپس قلب تحت تاثیر واقع میگردد مثلا اول مظلومی را میبینیم یا میشنویم آنگاه در قلب خود احساس ناراحتی مینماییم به جرئت میتوان گفت: مغز وسیله قلب و راه رساندن اشیاء به قلب است و سپس درک و حل و فصل با قلب میباشد، علی هذا مراد از قلب در قرآن چند چیز میتواند باشد: 1- قلب معمولی که بگوئیم حل آنهمه چیز که قرآن فرموده همین قلب است هر چیز به وسیله چشم و گوش و حواس دیگر به مغز وارد میشود و آنوقت قلب به آن اعتقاد پیدا میکند و یا تکذیب مینماید یا میسوزد و غمگین میشود یا تنگ میگردد یا شرح پیدا میکند و هکذا، مراد از صدر و صدور نیز قلب است به اعتبار حال و محل و نفس نیز بدان معنی است به علت آنکه نسبت بعضی از افعال چنانکه دیدم به هر دو یکی است و اگر در حال خویش دقت کنیم خواهیم دید خوف، اضطراب، شادی، غصه، دلسوزی و اطمینان و غیره را مادر قلب احساس میکنیم. ممکن است بگویید: مغز بعضی از طیور را بر میدارند میمیرد ولی چیزی هم احساس نمیکند و دانه در جلوش میماند ولی نمیخورد تا از بین میرود؟ میگویم این دلیل احساس مغز نمیشود و شاید در اثر نبودن مغز راه احساس قلب بسته شده و مغز محسوسات را به قلب تحویل نمیدهد تا حسّ بکند. اگر گویند: امروز ثابت شده که این همه کارها مال مغز است؟ گوئیم: همین قدر میدانیم که این چیزها در درون آدمی است و درست محل آنها را نمیدانیم، تشخیص و تمنا به وسیله قلب است امروز در قرن بیستم با این همه گفتار درباره کارهای مغز باز میگوئیم: دلم میخواهد، قلبم مایل است، از ته قلب دوست میدارم در قلبم احساس شادی یا غصه یا کینه میکنم و... مانعی ندارد که بگوئیم: اینها با دستگاه چشم و گوش وارد مغزشده به قلب تحویل میگردد سپس قلب روی آنها قضاوت کرده به انبار مغز تحویل میدهد و مغز فقط انبار و بایگانی قلب است و چون همه چیز با قلب است لذا به قلب نسبت داده شده. 2-مراد از قلب، باطن و درون انسان است ولی نه همه جای آن بلکه مرکز ثقل بدن که همان قلب و سینه و نفس است. ضیق، شرح، حاوی معلومات بودن، تفکر، کسب، قساوت، اطمینان، دخول ایمان، انحراف، زیغ، ممهور بودن و غیره که به قلب و صدر و نفس نسبت داده شده به علت آنکه مرکز ثقل بدن این سه چیز است، این احتمال به احتمال اول بر میگردد. 3- مراد از قلب نفس مدرکه و روح است. المیزان ذیل آیه «وَلکِنْ تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتی فِی الصُّدُورِ» قلب را نفس مدرکه و روح دانسته و ظرف بودن صدر را برای قلب و ایضاً نسبت تعقل را به قلب با آنکه مال روح است مجاز دانسته و در ذیل آیه «وَلکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بَما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ» گفته: این از جمله شواهدی است که مراد از قلب، انسان به معنی نفس و روح است، چون تفکر، تعقل، حب، بغض، خوف و امثال آن را گرچه ممکن است کسی به قلبت نسبت دهد به اعتقاد آنکه عضو مدرک در بدن همان قلب است چنانکه عوام عقیده دارند... ولی کسب و اکتساب جز به انسان نسبت داده نمیشود. ولی بعید این همه قلب و قلوب، صدر و صدور، نفس و نفوس فؤاد و افئده و الباب را که در قرآن آمده حمل بر نفس مدرکه و روح بکنیم و نیز بعید است که بگوئیم «تَعْمَی الْقُلُوبُ» روح مجازاً قلب خوانده شده و ظرف بودن صدور نیز مجاز است و نسبت تعقل به قلب با آنکه مال نفس است باز مجاز میباشد. ایضاً باید همه صدر، صدور، فؤاد، افئده و غیره را مجاز بدانیم. به نظر اینجاب مراد از نفس و نفوس در بسیاری از آیات باطن و درون انسان است که با قلب و صدر نیز میسازد. واللَّهالعام.