آنارشیستی
جملاتی از کاربرد کلمه آنارشیستی
تاریخ آنارشیسم به دوران ماقبل تاریخ برمیگردد، زمانی که برخی از انسانها مدتها قبل از تأسیس دولتها، قلمروها یا امپراتوریهای رسمی در جوامع آنارشیستی اولیه زندگی میکردند. با ظهور نهادهای سلسله مراتبی سازمان یافته، بدبینی نسبت به اقتدار نیز افزایش یافت، اما تنها در قرن نوزدهم بود که یک جنبش سیاسی خودآگاه ظاهر شد. طی نیمهٔ دوم قرن نوزدهم و دهههای اول قرن بیستم، جنبش آنارشیستی در بیشتر نقاط جهان رونق گرفت و نقش مهمی در مبارزات کارگران برای رهایی داشت. در این دوره مکتبهای مختلف آنارشیستی شکل گرفتند. آنارشیستها در چندین انقلاب شرکت جستهاند، به ویژه در جنگ داخلی اسپانیا، که پایان آن، پایان دورهٔ کلاسیک آنارشیسم بود. در دهههای آخر قرن بیستم و قرن بیست و یکم، جنبش آنارشیستی بار دیگر احیا شد.
در ساوونا، که جنبش آنارشیستی ریشهداری دارد، با اومبرتو مارزوککی، از معتبرترین شخصیتهای آنارشیست، آشنا شده و با وی به مطالعهٔ آثار کمونیسم لیبرتارین میپردازد. در سال ۱۹۴۸ همچنین با پییر کارلو مازینی و لورنزو پارودی آشنا میشود که پارودی تا آخر عمر در مبارزه با چروتتو همراه باقی میماند. در آن سالها چروتتو، کارگری خودآموخته بوده و شروع به خواندن آثار کلاسیک مارکسیسم (مارکس، انگلس و لنین) میکند و به مواضع مارکسیستی نزدیکتر میشد.
آنارشیسم از تاکتیکهای متنوعی برای دستیابی به اهداف ایدئال خود استفاده میکند که میتواند بهطور گستردهای به تاکتیکهای انقلابی و پویا تقسیم شود. همپوشانی قابل توجهی بین این دو گونه وجود دارد که صرفاً توصیفی است. هدف از تاکتیکهای انقلابی، سقوط اقتدار و حکومت است، در گذشته توسل به خشونت برای تغییر رایج بوده. هدف تاکتیکهای پویا به پیش بردن جامعه به سوی آنارشیسم است. تفکر آنارشیستی در انتقاد و عملگرایی زمینههای مختلف جامعه بشری نقش داشتهاست. انتقاد از آنارشیسم عمدتاً بر اساس ناسازگار بودن، خشونت و آرمانی بودن آن متمرکز است.
اوراژ انگارههای تازهاش را در چندین کتاب کندوکاو کرد. او ابرمردم (ابرانسان) نیچه را استعارهای برای «حالت عالیتر آگاهی» میدید که متافیزیک در جستجویش بود و کوشید مسیری برای آن تعریف کند و اصرار داشت که این باید نفی تمدن و اخلاق قراردادی را دربربگیرد. در عوض از راه بزرگداشت دیونیسوس در این جهت حرکت کرد که خود را نه مدافع سوسیالیسم قانونمدار که جنبشی آنارشیستی اعلام کند.
دیدگاههای آنارشیستی نسبت به خشونت همیشه گیجکننده و بحثبرانگیز بودهاست. از یک طرف، آنارکو-صلحطلبان به وحدت وسیله و اهداف اشاره میکنند، از طرف دیگر، گروههای دیگر آنارشیست از اقدامات عملی طرفداری میکنند، تاکتیکی که میتواند شامل اقدامات خرابکارانه یا حتی اقدامات تروریستی شود. این نگرش یک قرن پیش کاملاً برجسته بود، وقتی برخی از آنارشیستها دولت را به عنوان یک ستمگر معرفی کرده و معتقد بودند که مردم حق دارند از هر طریق ممکن با ظلم آن مخالفت کنند. اما گلدمن و اریکو مالاتستا، که طرفداران استفاده محدود از خشونت بودند، استدلال کردند که خشونت صرفاً واکنشی است به خشونت دولت، فلذا به عنوان یک شر ضروری توجیه میشود.
او که قهرمان شکل اولیه ضد روانپزشکی و انقلاب جنسی بود، شکلی آنارشیستی از روانشناسی عمق را نیز توسعه داد (که ضرورت تمدنی سرکوب روانی پیشنهاد شده توسط فروید را رد میکرد). او شکل اصلاحشدهای از نظریههای فمینیستی و نئوپاگانی یوهان یاکوب باخوفن اتخاذ کرد که با آن تلاش کرد تمدن را به «عصر طلایی» غیر سلسلهمراتبی بازگرداند. گراس از جنبش بزرگتر روانکاوی طرد شد و در تاریخ تأسیسات روانکاوی و روانپزشکی گنجانده نشد. او در فقر از دنیا رفت.
همچنین در جنووا-پونتهدچیمو، از ۲۴ تا ۲۵ فوریه ۱۹۵۱، وی که از بنیانگذاران «گروههای آنارشیستی اقدام پرولتاریا» (گااپ) بود، تز «انحلال دولت به عنوان دستگاهی طبقاتی» را ارائه کرد. او در تز خود استدلال میکند که «انقلاب اجتماعی، که جامعهای بدون طبقه را برپا میکند، با انحلال همزمان بورژوازی به عنوان یک طبقه و انحلال دولت بهعنوان یک دستگاه طبقاتی انجام میشود [...] این وظیفهٔ سازمانهای تودهای پرولتری (شورای کارخانهها، مزارع جمعی، کمیتههای مردمی) است که امکانات نظام سرمایهداری را مصادره کنند و مدیریت مستقیم و جمعی را بر عهده گیرند.»
برخی دانشوران آنارکو-کاپیتالیسم را شکلی از آنارشیسم لحاظ نمیکنند، در حالی که دیگران چنین میکنند. بیشتر آنارشیستهای اجتماعی استدلال میکنند که آنارکو-کاپیتالیسم از آنجا که سرمایهداری ذاتاً اقتدارگرایانه است، شکلی از آنارشیسم نیست. بهطور خاص، آنان استدلال میکنند که معاملات سرمایه دارانه مشخصی داوطلبانه نیستند، و این که حفظ ساختار طبقاتی جامعه سرمایه دارانه نیازمند اجبار، است که با یک جامعه آنارشیستی ناسازگار است.
او یکی از فعالان جنبش آنارشیستی آنکونا بود و در آنجا توسط راهآهن دولتی به عنوان طراح فنی استخدام شد. در سال ۱۹۲۱ به دلیل فعالیت سیاسی به پارما منتقل شد و در آنجا، در طول، در اوت ۱۹۲۲ همراه با باریکادهای پارما و گیدو پیچلی، که کل تشکیلات ضدفاشیستی را هدایت میکرد، فرمانده آردیتی دل پوپولو در دفاع از ناویگلیو، یک منطقه محبوب پارما، در برابر حملات ایتالو جوخههای فاشیست ایتالو بالبو بود.
کمونیسم آنارشیستی از دل سوسیالیسم رادیکال پس از انقلاب فرانسه رشد کرد و بیرون آمد اما نخستین بار در بخش ایتالیایی انجمن بینالمللی کارگران (انترناسیونال اول) صورتبندی شد.