تحرس

معنی کلمه تحرس در لغت نامه دهخدا

تحرس. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) احتراس. خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. ( زوزنی ). تحرس از چیزی ؛ خود را پاس داشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خود را از چیزی نگاه داشتن. ( آنندراج ). تحفظ. ( قطر المحیط ). احتراس. توقی و تحفظ. ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه تحرس در فرهنگ معین

(تَ حَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) در پناه شدن . ۲ - پاس داشتن . ۳ - (اِمص . ) پاسداری .

معنی کلمه تحرس در فرهنگ عمید

خود را نگهداری کردن، خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن.

معنی کلمه تحرس در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) در پناه شدن . ۲- پاس داشتن . ۳-( اسم ) پاسداری .

معنی کلمه تحرس در ویکی واژه

در پناه شدن.
پاس داشتن.
پاسدا

جملاتی از کاربرد کلمه تحرس

باتوا علی قلل الجبال تحرسهم غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل‌
باتوا علی قلل الجبال تحرسهم غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل
«وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای ثبّتناه فی بیته حتّی ورّثناه ابنه و قیل: «وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ» ای قوّیناه بالحرس و الجنود. و قال ابن عباس: کان اشد الملوک سلطانا کان تحرسه کل لیلة ثلاثة و ثلاثون الف رجل. و قیل: «شَدَدْنا مُلْکَهُ» بالعدل فی القضیة و حسن السیرة فی الرّعیة و قبض ایدی الظّلمة «وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَةَ» یعنی العلم و النبوّة. و قیل: احکام الرأی و التدبیر.