برازندگی

معنی کلمه برازندگی در لغت نامه دهخدا

برازندگی. [ ب َ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی برازنده. زیبایی. || سزاواری. لیاقت.
- امثال :
دارندگی و برازندگی .

معنی کلمه برازندگی در فرهنگ معین

(بَ زَ دِ )(حامص . )شایستگی ،لیاقت .

معنی کلمه برازندگی در فرهنگ عمید

برازنده بودن، خوب و زیبا بودن، شایستگی.

معنی کلمه برازندگی در فرهنگ فارسی

برازنده بودن شایستگی لیاقت .

معنی کلمه برازندگی در فرهنگستان زبان و ادب

[روان شناسی] ← برازندگی وراثتی

معنی کلمه برازندگی در دانشنامه آزاد فارسی

بَرازَندگی (fitness)
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.

معنی کلمه برازندگی در ویکی واژه

شایستگی، لیاقت.

جملاتی از کاربرد کلمه برازندگی

به برازندگی قامت موزون نازم یک قبا نیست که شایسته اندام تو نیست
فلک را به عهد تو نازندگی زمین را به مهدت برازندگی
کِش ز برازندگی گردون فرش ره است
چون کعبه، برازندگیم در نظر خلق زان است که من جامه پوشیده نپوشم
مه سپهر برازندگی وجیه الله که رای روشن او لیل را نهار کند
کار یک گلبن نوخاسته صد سرو کهن با برازندگی قامت موزون نکند
اول – یارز که نامش مشتق از یار شماق و بمعنی برازندگی است.
آن سان که تو بی‌مثلی و مانند در آفاق در حسن و برازندگی و پاکی و اخلاق
اگر نه شیوه دستار و زیب جامه بود کیش برقص برازندگی بود رقاص