احتراس
معنی کلمه احتراس در فرهنگ معین
معنی کلمه احتراس در فرهنگ عمید
۲. (ادبی ) در بدیع، نوعی اطناب که در آن گوینده کسی یا جمعی را از حرف خود مستثنا کند، یا برای رفع اعتراض عبارتی بیاورد، مثلاً هنگام بیان بیماری بگوید: «دور از جان شما».
۳. نگهبانی، حراست.
معنی کلمه احتراس در فرهنگ فارسی
خود را پاس داشتن
معنی کلمه احتراس در دانشنامه آزاد فارسی
(در لغت به معنی خویشتن را نگه داشتن) در اصطلاح بدیع، آوردن لفظی برای رفع ابهام احتمالی: به روز رزم گریزم، نه از هراس عدو/به گاه بزم دهم سیم و زر، نه بهر هوای
معنی کلمه احتراس در دانشنامه اسلامی
«احتراس» یکی از اسلوب های بدیعی قرآن است که به آن « تکمیل » نیز می گویند؛ یعنی متکلم معنایی را بیاورد که از آن خلاف مقصود تصور شود؛ سپس کلامی بیاورد که آن توهم را از بین ببرد.
مثال
مانند:۱. (اذلة علی المؤمنین اعزة علی الکافرین)؛ "با مؤمنان فروتن (و) بر کافران سرفرازند". در این آیه، اگر خداوند به صفت «اذلة علی المؤمنین» اکتفا می کرد، توهم ضعف آن گروه می شد؛ ولی با بیان صفت «اعزة علی الکافرین» این توهم برداشته شد.۲. (اشداء علی الکفار رحماء بینهم)؛ " بر کافران سختگیر (و) با همدیگر مهربانند". در این آیه، اگر به صفت «اشداء» اکتفا می شد، این توهم پیش می آمد که یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم غلاظ و شداد بوده، با یکدیگر نیز مهربان نیستند؛ ولی با آوردن صفت «رحماء بینهم» این توهم دفع شد.
معنی کلمه احتراس در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه احتراس
دیگر این که نوشته بود که این کار، کار خطیری است و مزید دقت و اهتمام در آن ضرور است، معلوم است که هرگاه ما پر اعتنا بشان این کار نداشتیم لازم نبود که مثل آن عالیجاه کسی را بفرستیم و ممکن بود که هیچ آدم نفرستیم و بتوسط خارج انگلیس و ایلچی متوقف اسلامبول، همین خواهشی که بالفعل سرعسکر در باب حدود قدیمه میکند امضا بداریم، و مصالحه نامة مضبوط با همین قیود و عهود و شروط که در عهدنامه نادری مسطور و مذکور است بدهیم و بگیریم، چرا که دولت عثمانی بفضل و عنایت ربانی هوس ملک ستانی از ما ندارند و همین که ما هم این هوس را در ملک آنها نکنیم سهل است که از آب خانقین و خاک مریوان تا کوه حلوان و تا پشت دیوار شهر سلماس، هر چه در دست داریم همه را بدهیم، منت ما را میدارند و فوز عظیم می دانند و حاجت زحمت هیچ سفیر و موقوف باستعمال هیچ مکر و تدبیر نیست؛ لکن آن عالیجاه را از جرک کل چاکران برای این کار انتخاب و اختیار کردیم، برای این بود که خود از ظاهر و باطن کار ما آگاه و خبردار است و عدد سپاه و مقدار استعداد و وضع ولایت و گنجایش بضاعت ما را بتحقیق میداند، و از امداد سرکار اقدس سلطانی و قشون عراقی و ولایتی و انعامی که در امثال این وقاف از دربار فلک مدار میشود و سیورساتی که از خوی و ایروان بمصرف سپاه باید برسد حسب الواقع استحضار کلی دارد، و از دو سفری که در دو سال سابق به آن طرف کرده ایم، میزان کار و معیار قیاسی در دست آن عالیجاه هست و در این مدت که وارد ارزنه الروم شده بفرط دراست و کیاست فهمیده خواهد بود که اوضاع امر آل عثمان درین سال و درین حال بر چه منوال است، و علاوه طایفه روم با ولاه آن مرز و بوم در چه قلب و قدم میباشند و سپاه و استعداد و کومک و امداد و سواره اکراد آنها تا چه قدر مجتمع و موجود میتواند شد و در انبار و ذخیره و علیق و جیره وسعت دارند یا بتنگی میگذرانند و اضطراب و انقلابی در رعیت و ولایت هست یا نیست و احتراس و احتسابی از عزیمت ما و هزیمت خود دارند و یا نه؟ و پاشایان اطراف و آقایان اکراد وحشت و دهشتی از ملاقات سرعسکر بهم رسانده اند یا مطمئن و خاطر جمع هستند؟
فنزه گفت: باز آمدن هرگز ممکن نگردد، که خردمندان از مقاربت یار مستوحش نهیکردهاند. و گویند هرچند مردم آزرده را لطف و دلجویی بیش واجب دارند و اکرام و احسان لازمتر شناسند بدگمانی و نفرت بیشتر شود و احتراز و احتراس فراوانتر لازم آید. و حکما مادر و پدر را به منزلت دوستان دانند، و برادر را در محل رفیق، و زن را به مثابت الیف شمرند، و اقربا را در رتبت غریمان، و دختر را در موازنه خصمان دانند، و پسر را برای بقای ذکر خواهند و در نفس و ذلات خویشتن را یکتا شناسند و در عزت آن کس را شکرت ندهند و چه هرگاه که مهمی حادث گردد هر کس به گوشه ای نشینند و به هیچ تأویل خود را از برای دیگران در میان نهند.