معنی کلمه احتياط در لغت نامه دهخدا
چون قضا آید چه سود ازاحتیاط.مولوی. || محاصره کردن. ( منتهی الارب ). || احتیاط در لغت بمعنی حفظ است و در اصطلاح نگاهداری نفس است از وقوع در گناه. ( تعریفات ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || تفتیش. تجسس. جستجو. تفحص.
- احتیاط کردن ؛ استوارکاری کردن. حزم. بهوش کاری کردن : و چون به غزوی روید این قوم را با خویشتن باید برد و نیک احتیاط باید کرد. ( تاریخ بیهقی ). و احتیاط تمام کرده آید تا بر مقتضی شرع عهد درست آید. ( تاریخ بیهقی ). همگان را دل می دهند و احتیاط کرده تا در خراسان خلل نیفتد. ( تاریخ بیهقی ). و راه از نشابور تا اینجا سخت آشفته است. نیک احتیاط کردم تا بتوانستم آمد. ( تاریخ بیهقی ). سلطان در نهان نامه ها میفرمود سوی اعیان که موکلان او بودند که نیک احتیاط باید کرد در نگاه داشت ِ یوسف. ( تاریخ بیهقی ). من نیز بخیمه خویش بیامدم و همچنین احتیاطی بکردم. ( تاریخ بیهقی ). هرچند کمین ها چند بار قصد کرده بودند، خواجه احمد کدخدایش و آن قوم که آنجا مرتب بودند احتیاط کرده بودند. ( تاریخ بیهقی ). اندیشیده که اگر کشیده بفروشم و در تعیین قیمت احتیاط کنم ، روزگار دراز شود. ( کلیله و دمنه ). و احتیاط کنند درختهای دوساله و سه ساله که ساقه جوان داشته باشد، بکارد پوست بالائین آن را به مقدار بندی از انگشت ببرند.( فلاحت نامه ).