ابواب

معنی کلمه ابواب در لغت نامه دهخدا

ابواب.[ اَب ْ ] ( ع اِ ) ج ِ باب. درها. مَداخل :
بجود و رای بکرده ست خلق را بی غم
بعدل و داد گشاده ست بر جهان ابواب.مسعودسعد.بلا گرچه مقدور از ابواب دخول آن احتراز واجب. ( گلستان ). || فصول. مباحث. بخشها. حیثیات. اقسام. موارد. مسائل.امور : بهم نشستند و شراب خوردند که استادم در چنین ابواب یگانه روزگار بود. ( تاریخ بیهقی ). ودر ابواب تفقد و تعهد ایشان را انواع تکلف و تنوّق واجب داشتن. ( کلیله و دمنه ). این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علماء هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. ( کلیله و دمنه ). و تقدیم ابواب عدل و انصاف بترازو و حساب. ( کلیله و دمنه ). عمده در همه ابواب اصطناع ملوک است. ( کلیله و دمنه ). اقوال پسندیده مدروس گشته... و عالم غدار... بحصول این ابواب تازه روی و خندان. ( کلیله و دمنه ). لیکن هر که بدین فضایل متحلّی باشد اگر در همه ابواب رضای او جسته آید...از طریق کرم و خرد دور نیفتد. ( کلیله و دمنه ). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزاردِ حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت. ( کلیله و دمنه ). و مثال داد بر ابواب تهنیت و کرامت. ( کلیله و دمنه ). آنچنان آثار مرضیه و مساعی جمیله که در تقدیم ابواب عدل و سیاست سلطان ماضی... ابوالقاسم محمود راست. ( کلیله و دمنه ).
آن خاتمه کار مرا خاتم دولت
آن فاتحه طبع مرا فاتح ابواب.خاقانی.طریق هزل رها کن بجان شاه جهان
که من گریختنی نیستم بهیچ ابواب.خاقانی. || هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصول قسمت شود : بناء ابواب آن بر حکمت و موعظت نهاده. ( کلیله و دمنه ). || ( در حساب و حدود ) غایتها.
- باب الابواب ؛ در بند.
- مفتح الابواب ؛ گشاینده درها. نامی از نامهای خدای تعالی :
در میخانه بسته اند اگر
افتتح یا مفتح الابواب.حافظ.- ابواب کردن ؛حساب کشیدن از صاحب ابوابجمعی.
- ابواب التحویل ؛ فرد حساب جمع وخرج. و رجوع به باب شود.
ابواب. [ اَب ْ ] ( اِخ ) یا الابواب. جبال پیرنه . ( نخبةالدهر ).

معنی کلمه ابواب در فرهنگ معین

( ا َ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ باب . ۱ - درها. ۲ - فصل ها، مبحث ها.

معنی کلمه ابواب در فرهنگ عمید

= باب۲

معنی کلمه ابواب در فرهنگ فارسی

درها، جمع باب
( اسم ) جمع : باب ۱ - درها مدخل ها ۲ - فصل ها مبحث ها بخش ها قسم ها امرها مسایل . ۳ - هر یک از بخشهای بزرگ کتابی یا علم و فنی که بفصلها قسمت شود . یا ابواب شادی . درهای خوشی و شادمانی . یا بهمه ابواب . در هر باب از هر باب به همه قسم ها و بخش ها .
جبال پیرنه

معنی کلمه ابواب در دانشنامه آزاد فارسی

اَبْواب
اَبْواب در عرفان عملی، دومین قسم از اقسام ده گانه برای سیر سالکان. نفس سالک پس از آن که قسم بدایات و ده منزل آن را طی و حقوق آن منازل را به نحو کامل استیفا کرد، توان آن را می یابد که از ظواهر، به سوی خود متوجه شود و به تخلیه و تحلیه (: پیرایش و افزایش صفات ناپسند و پسندیده) بپردازد. قسم ابواب شاملِ ده منزلِ حزن، خوف، اِشفاق، خشوع، اِخبات، زهد، ورع، تبتّل، رجاء و رغبت است. هرچند می توان به گونه ای این ده منزل را در سه منزل اصلیِ زهد، ورع و خوف خلاصه کرد. در این که سائرانِ در این قسم، ازنظر اصطلاحی هنوز مرید خوانده می شوند، یا صلاحیّت آن را یافته اند که سالک خوانده شوند اختلاف است؛ اما به نظر عمدة مشایخ، چنین سائری، اصطلاحاً سالک خوانده می شود و از مقام مرید گذشته است.  

معنی کلمه ابواب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَبْوَاب: درها
معنی مُّنْهَمِرٍ: بسیار فراوان و ریزان (از" همر " به معنای ریختن اشک و باران به شدت ، و انهمار به معنای انصباب و روان شدن است و فتح آسمان به آبی منهمر و روان در عبارت "فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ ﭐلسَّمَاءِ بِمَاءٍ مُّنْهَمِرٍ " کنایهای است تمثیلی از شدت ریختن آب و جریان مت...
ریشه کلمه:
بوب (۲۷ بار)

معنی کلمه ابواب در ویکی واژه

جِ باب.
درها.
فصل‌ها، مبحث‌ها.

جملاتی از کاربرد کلمه ابواب

حسین بن حمدان خصیبی این کتاب را در پانزده باب تألیف کرده اما امروزه در نسخه‌های چاپی، یک باب آن که به معرفی سایر ابواب پرداخته بود حذف و چهارده باب باقی منتشر گردیده‌است. هر یک از این ابواب چهارده‌گانه مختص به یکی از چهارده معصوم است. این ابواب به دو بخش کلی تقسیم می‌شود. بخش اول به تاریخ زندگی آن معصوم نظیر تاریخ تولد، وفات، القاب، کنیه‌ها، تعداد فرزندان، نام آنها و مدت نبوت یا امامت و … پرداخته و آن مطالب را بدون ذکر سلسله سند ذکر کره است. اما وی در بخش دوم به ذکر روایات مختلف با سلسله سند مشخص می‌پردازد و در آن معجزات و کرامات هر یک از معصومین نظیر تعیین مصادیق علم غیب او، تصرف او در نظام تکوین همچون زنده کردن مردگان و طی‌الارض، سخن گفتن به زبان‌های مختلف و … را ذکر می‌کند.
هرکه را دشمن دارد او شد با بها فادخلوا الجنات من ابوابها
علی بن یوسف بار دیگر لشکری مهیا ساخت با این تفاوت که از لشکر قبلی مجهزتر و عظیم‌تر بود و رهبری آن را به ابوابراهیم اسحاق سپرد. موحدون نیز به افراد خود افزودند و با سلاح و اسب‌هایی که در نبرد قبلی به غنیمت گرفته بودند، خود را مجهز کردند. چون دو سپاه به مصاف هم رسیدند، ناگاه وحشت سپاه مرابطون را فراگرفت و آن‌ها بدون هیچ دستاوردی مجبور به عقب‌نشینی شدند، با این حال تعداد زیادی از آن‌ها کشته شدند و موحدون بر لشکرگاه آن‌ها مسلط شدند. علی لشکری دیگر به فرماندهی سیر بن مزدلی لمتونی را بسیج کرد. این لشکر نیز مانند دو لشکر قبلی نتیجه‌ای برای مرابطون نداشت. امیر سیر منهزم گردید و بسیاری از سپاهیان وی کشته شدند.
دستور گفت: بقای عمر شاه همواره به کام نیکخواهان باد. چنین آورده اند که در ناحیت کشمیر زاهدی بود. روزها به عبادت گذاشتی و شبها به طاعت زنده داشتی. در زی تدین و صلاح زیستی و در لباس تصون و عفاف رفتی و یکی از مشاهیر پریان و جماعت جنیان با او به مخالطت، مصاحبت و به مجالست، موافقت و به اعتقاد، اتحادی داشت و روزگار به موانست مشاهده عزیز او می گذاشت. هر گاه که زاهد را داهیه ای و نازله ای حادث شدب و واقعه ای و عارضه ای نازل گشتی، جنی به امکان قدرت و قصارای طاقت او را در آن معونت و مظاهرت نمودی و عنایت و شفقت واجب دیدی. در جمله الامر، زاهد به اختلاف و اختلاط او قوت و استظهاری تمام داشت و به مکان او مکنت و اعتدادی وافر. روزی زاهد در متکای طاعت و ماوا جای عبادت خود از طاعت پرداخته بود و پشت به محراب نهاده که جنی در آمد و در پیش زاهد به زانوی حرمت بنشست و گفت: ای دوست مشفق و ای رفیق موافق، مرا مهمی حادث شده است و سفری شاق به جانب عراق پیش آمده، نتوان دانست که احوال بر چه جمله بود و مدت مقام چند باشد، به وداع آمده ام و از تو اجازت می خواهم و سه نام از نامهای بزرگ ایزد – عز اسمه- که زبده اسما و مقدمه اجابت دعاست و مقلاد خیرات و مفتاح ابواب جنات، تحفه آورده ام که اگر مهمی پیش آید یا معظلی روی نماید، بدین نامها دفع و رفع آن کنی و گفت:
پس از فراغت از تحصیلات ابتدایی، در مکتب‌خانه میرزا محمود فاضل به فراگیری متون ادب پارسی پرداخت و کتاب‌هایی مانند:گلستان، بوستان، تاریخ معجم، نصاب الصبیان، ابواب الجنان و… پرداخت. سپس در ۱۴ سالگی رهسپار مدرسه علمیه طالبیه تبریز گردید و به آموختن مقدمات علوم و سطوح پرداخت. علوم ادبی را نزد حسن نحوی و علی‌اکبر نحوی و بخشی از مطول، منطق منظومه و شرح لمعه را از محمدعلی مدرس خیابانی آموخت. سبحانی، در آن زمان سخت مشغول تعلیم و تعلم دروس مقدمات، و مباحثه و تألیف بود. یادگار قلمی ایشان در آن زمان با اینکه نوجوانی هفده ساله بود، دو کتاب است که اینک موجود می‌باشد: ۱. معیارالفکر (درمنطق) ۲. مهذب البلاغة (در علم معانی، بیان و بدیع)
لیک مستدعیم کز‌ین ابواب نشود مطلع کسی ز احباب
آورده‌اند که زاغی کبگی را دید که می‌رفت. خرامیدن او در چشم او خوش آمد و از تناسب حرکات و چستی اطراف او آرزو برد، چه طباع را بابواب محاسن التفاتی تمام باشد و هراینه آن را جویان باشند.
«قُلْ لِعِبادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا» خصهم اللَّه بالاضافة الیه تشریفا لهم، «یُقِیمُوا الصَّلاةَ» المفروضة و اقامتها ادامتها بشروطها، «وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ» الزّکاة الواجبة و سائر ابواب البرّ و جزم یقیموا و ینفقوا علی جواب الامر و المعنی مرهم بالصّلاة یقیموها و بالزّکاة ینفقوها، «سِرًّا وَ عَلانِیَةً» مصدران وقعا موقع الحال ای مسرّین و معلنین. و قیل سرّا ما یتطوّع به مخافة الرّیاء و علانیة ای ما یجب علیه لئلّا یتّهم و لیقتدی به غیره. و قیل السر، الصدقات و العلانیة النفقات، «مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ» ای لا فدیة للکفّار، «وَ لا خِلالٌ» ای لا مخالة، یقال خاللت فلانا خلالا و مخالّة، و الاسم الخلّة و هی الصّداقة. و قیل الخلال جمع خلّة کقلة و قلال ای لا شفاعة للکفار لانّ الخلیل یشفع للخلیل. قراءة مکی و بصری لابیع فیه و لا خلال بالنّصب علی النّفی بلا، ثمّ وحد نفسه و عدّ نعمه علی خلقه.
خر از کجا و دم عشق عیسوی ز کجا که این گشاد ندادش مفتح الابواب
فرج خود یا باب الابوابست این در درون یأجوج و مأجوج لعین
شرح لمعه یکی از مهمترین کتاب‌های آموزشی فقهی در حوزه‌های علمیه و دانشگاه‌ها و تنها کتاب درسی مشتمل بر تمام ابواب فقه است که در «دورهٔ سطح» در حوزه‌ها تدریس می‌گردد. هرچند به تازگی در برخی حوزه‌ها کتاب «الدروس التمهیدیه» جایگزین شرح لمعه شده و برخی نویسندگان هم پیشنهاد داده‌اند که کتاب‌های دیگری مثل «العروة الوثقی» جایگزین این کتاب شود.
این خطه با دیوار ذوالقرنین هم‌مرز است دقیقاً پشت باب‌الابواب، چیزی که همچنین دربنت [دربند] نامیده می‌شود.
او قانون اساسی را «در ابواب سیاسیه و نظامات نوعیه» به رساله‌های عملیه تقلیدیه «در ابواب عبادات و معاملات و نحوهما» تشبیه می‌کند.
و مرا که بو الفضلم دو حکایت نادر یاد آمد در اینجا یکی از حدیث [حشمت‌] خواجه بو سهل در دلهای خدمتکاران امیر مسعود که چون او را بدیدند، اگر خواستند و اگر نه او را بزرگ داشتند که مردان را جهد اندر آن باید کرد تا یک بار وجیه‌ گردند و نامی، چون گشتند و شد و اگر در محنت باشند یا نعمت ایشان را حرمت دارند و تا در گور نشوند، آن نام ازیشان نیفتد. و دیگر حدیث آن ملطّفه‌ها و دریدن آن و انداختن در آب، که هم آن نویسندگان و هم آن کسان که بدیشان نبشته بودند، چون این حال بشنیدند، فارغ دل گشتند که بدانستند که او نیز بسر آن باز نخواهد شد و پادشاهان را اندرین ابواب الهام از خدای، عزّوجلّ، باشد.
ابوابراهیم قرشی در اوج دوران فعالیت داعش به وزارت عدلیه رسید و بر مجازات‌های سنگین از جمله اعدام‌ها نظارت داشت. با تصرف شهر شنگال (سنجار) در سال ۲۰۱۴ هزاران نفر از اعضای اقلیت ایزدی با نظارت قرشی کشته و ۷ هزار زن ایزدی به بردگی گرفته شدند. برخی اعضای داعش می‌گویند که بعضی از نیروهای عراقی عضو داعش مخالف به اسارت گرفتن زنان بودند اما ابوابراهیم قرشی برای بردگی زنان توجیهات مذهبی داشت و از آن دفاع می‌کرد.
و آن کس که در سایه رایت علما آرام گیرد تا بآفتاب کشف نزدیک افتد بمجرد معرفت آن شکوه و مهابت در ضمیر او پیدا آید که اوهام نهایت آن را در نتواند یافت و خواطر به کنه آن نتواند رسید. قوله تعالی: انما یخشی الله من عباده العلماء. بحکم این مقدمات روشن می‌گردد که دین بی ملک ضایع است و ملک بی دین باطل، و خدای می‌گوید، تقدست اسماوه و عمت نعماوه: لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه باس شدید و منافع للناس. نظم این آیت پیش از استنباط و رویت چون متباعدی می‌نماید، که کتاب و ترازو و آهن به یکدیگر تناسب بیشتری ندارند، اما پس از تامل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد و معلوم گردد که این الفاظ به یکدیگر هرچه متناسب تر است و هر کلمتی را اعجازی هر چه ظاهر تر، چه بیان شرایع به کتاب تواند بود و، تقدیم ابواب عدل و انصاف به ترازو و حساب و، تنفیذ این معانی به شمشیر. و چون مقرر گشت که مصالح دین بی شکوه پادشاهان اسلام نامرعی است، و نشاندن آتش فتنه بی مهابت شمشیر آبدار متعذر، فرضیت طاعت ملوک را، که فواید دین و دنیا بدان باز بسته است، هم شناخته شود، و روشن گردد که هر که دین او پاکتر و عقیدت او صافی تر در بزرگ داشت جانب ملوک و تعظیم فرمانهای پادشاهان مبالغت زیادت واجب شمرد، و هوا و طاعت و اخلاص و مناصحت ایشان را از ارکان دین پندارد، و ظاهر و باطن در خدمت ایشان برابر دارد؛ و بی تردد بباید دانست که اگر کسی امام اعظم را خلافی اندیشد و اندک و بسیار خیانتی روا دارد که خلل آن به اطراف ولایت و نواحی مملکت او بازگردد در دنیا مذموم باشد و بآخرت ماخوذ، چه مضرت آن هم به احکام شریعت پیوندد و هم خواص و عوام امت در رنج و مشقت افتند.
برای وی کنیه‌هایی چون ابوعلی، ابوابراهیم، ابواسماعیل و ابوالحسن، ذکر شده‌است. و برای اینکه با فرزندانش علیِّ بن موسَی الرِّضا و علیّ النَّقی که آنان هم «ابوالحسن» نامیده می‌شدند، اشتباه نشود او را «ابوالحسن اول» خطاب می‌کردند. نقشِ انگشتریَش «پادشاهی تنها از آنِ خداست» بوده‌است.
واحدی را از نویسندگان مهم و امام عصر خود در ادبیات، تفسیر، حدیث، فقه و نحو دانسته‌اند. وی همانند معمول همان زمان برای آموزش به شهرهای عراق، شام و حجاز مسافرت داشته‌است. او دانش تفسیر قرآن از ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهیم ثعلبی یادگرفت. از ابوطاهر بن محمش و قاضی ابوبکر حیری بن کندی عیسی بن یحیی گوش دراز و ابوابراهیم اسماعیل بن ابراهیم واعظ و محمد بن ابراهیم مزکی و عبدالرحمان بن حمدان نصروی و احمد بن ابراهیم نجار و دیگران حدیث شنید. ابوالحسن واحدی در سال ۴۶۸ یا ۴۶۹ هجری قمری در نیشابور درگذشت.
هله! ای یار گرانمایه،سبک روح جهانی نظر لطف تو مستبشر ابواب معانی
موسی بن جعفر (به عربی: مُوسَی بْنُ جَعْفَرِ الْکاظِم؛ ذیحجهٔ ۱۲۷ یا ۷ صفر ۱۲۸ هجری قمری / سپتامبر یا ۸ نوامبر ۷۴۵ میلادی – ۲۵ رجب ۱۸۳ هجری قمری / ۱ سپتامبر ۷۹۹ میلادی) فرزندِ جعفر صادق و حُمَیْده و از نسل محمد، پیامبر اسلام، است. او امام هفتم شیعیان دوازده‌امامی بعد از پدرش جعفر صادق و پیش از پسرش علی بن موسی الرضاست. او ملقّب به کاظِم و بابُ‌الْحَوائِج است. در ایران اغلب موسی کاظم یا به‌طور ساده کاظم خوانده می‌شود. کنیه‌اش ابوابراهیم و ابوالحسن است.