الذئب
معنی کلمه الذئب در دانشنامه اسلامی
ذئب (۳ بار)
گرگ. این لفظ سه بار در کلام اللّه مجیدآمده است: سوره یوسف: آیات 13،14،17.
جملاتی از کاربرد کلمه الذئب
و در خبر است از مصطفی (ص): «لا تلقنوا الناس الکذب فیکذبوا» فانّ بنی یعقوب لم یعلموا انّ الذئب یأکل الانسان فلمّا لقّنهم انّی اخاف ان یأکله الذئب قالوا اکله الذئب.
ثم قالوا یا نبی اللَّه کیف یأکله الذئب و فینا شمعون اذا غضب لا یسکن غضبه حتی یصیح، فاذا صاح لا تسمعه حامل الّا وضعت ما فی بطنها. و فینا یهودا اذا غضب شقّ السّبع بنصفین. یوسف چون این سخن از ایشان بشنید فرا پیش پدر رفت گفت یا ابة ارسلنی معهم قال أ تحبّ ذلک یا بنیّ؟ قال نعم، قال فاذا کان غدا اذنت لک فی ذلک.
و حق تعالی وی را فرستاد به یعقوب (ع) که دانی که یوسف را ازتو چرا جدا کردم؟ از آن که گفتی، «اخاف یاکله الذئب و انتم غافلون» گفتی، «ترسم که گرگ وی را بخورد». از گرگ ترسیدی و به من امید نداشتی و از غفلت برادران وی اندیشیدی و از حفظ من یاد نکردی.
و قفا حماه الصید فی غاب الثری و طوارق الذئبان هب نیامها
قال الشعبی لقمیص یوسف ثلث آیات: احدیها حین جاءوا علیه بدم کذب، و الثانیة حین قدّ، و الثالثة حین القی علی وجه یعقوب فارتدّ بصیرا. و روی انّهم انطلقوا فنصبوا شبکة و اصطادوا ذئبا و اتوا به یعقوب، فقالوا یا ابانا هذا الذئب الذی افترسه و قد اتیناک به فرفع یده الی السّماء، و قال یا ربّ ان کنت استجبت لی دعوة او رحمت لی عبرة فانطلق لی هذا الذّئب حتّی یکلّمنی فانطقه اللَّه عزّ و جلّ فابتداه بالسّلام، و قال: السّلام علیک یا نبی اللَّه، فقال یعقوب و علیک السّلام ایّها الذّئب، لقد فجعتنی بحبیبی و قرة عینی و اورثتنی حزنا طویلا، قال: لا و حقّک یا نبیّ اللَّه، ما اکلت له لحما و لا شربت له دما و انّ لحومکم و دماؤکم لمحرمة علینا معاشر الانبیاء.
روی عبد الرحمن الاعرج عن ابی هریره انّه سمع رسول اللَّه (ص) یقول: «کانت امرأتان معهما ابناهما، جاء الذئب فذهب بابن احدیهما فقالت صاحبتها انّما ذهب بابنک و قالت الأخری انّما ذهب بابنک، فتحاکما الی داود فقضی به للکبری فخرجتا علی سلیمان و اخبرتاه فقال ائتونی بالسّکین اشقّه بینهما فقالت الصغری لا تفعل یرحمک اللَّه هو ابنها، فقضی به للصغری.
و عن خباب بن الارث قال شکونا الی رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و هو یتوسد بردة له فی ظلّ الکعبة، فقلنا ألا تدعوا اللَّه؟ ألا تستنصر اللَّه لنا؟ فجلس یحمارّ لونه او وجهه، فقال لنا لقد کان من قبلکم یؤخذ الرجل فیحفر له فی الارض، ثم یجاء بالمنشار فیجعل فوق رأسه ثم یجعل بفریقین، ما یصرفه عن دینه، او یمشط با مشاط الحدید ما دون عظمه من لحم و عصب، ما یصرفه عن دینه، و لینصر اللَّه هذا الامر حتی یصیر الراکب منکم من صنعاء الی حضرموت، لا یخشی الا اللَّه عز و جل، و الذئب علی غنمه لکنکم تستعجلون.»
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا أَیُّهَا الْعَزِیزُ» الآیات... برادران یوسف که به کنعان باز گشتند بنوبت دوم و بنیامین را به مصر بگذاشته بعلت دزدی، آن قصّه با یعقوب بگفتند، یعقوب گفت: این چه داغ است که دیگر باره بر جگر این پیر سوخته غمگین نهادید، گاه عذر گرگ آرید، و گاه عذر دزدی! از خاندان نبوّت دزدی نیاید که نقطه نبوّت جز در محلّ عصمت نیوفتد، شما را باز باید رفت که ازین حدیث بویی همی آید، ایشان گفتند ای پدر ما را بر آن درگاه آب روی نیست، مگر تو نامهای نویسی که نامه ترا ناچار حرمت دارند، پدر قلم برداشت و کاغذ و این نامه نبشت: «بسم اللَّه الرحمن الرحیم من یعقوب اسرائیل اللَّه بن اسحاق ذبیح اللَّه بن ابراهیم خلیل اللَّه الی عزیز مصر، المظهر للعدل، الموفی للکیل، اما بعد: فانا اهل بیت موکل بنا البلاء فاما جدی فشدت یداه و رجلاه و وضع فی المنجنیق فرمی به الی النار فجعلها اللَّه تعالی علیه بردا و سلاما، و اما ابی فشدت یداه و رجلاه و وضع السکین علی قفاه لیقتل ففداه اللَّه، و اما انا فکان لی ابن و کان احب اولادی الی فذهب به اخوته الی البریة، ثم اتونی بقمیصه ملطخا بالدم و قالوا قد اکله الذئب فذهبت عینای ثم کان لی ابن و کان اخاه من امه و کنت اتسلی به فذهبوا به، ثم رجعوا و قالوا انه سرق و انک حبسته لذلک و انا اهل بیت لا نسرق و لا نلد سارقا، فان رددته الی و الا دعوت علیک دعوة تدرک السابع من ولدک» حاصل نامه آنست که ما خاندانیایم که دل و جان ما بر اندوه وقف کردهاند، و میشنویم که تو جوانی زیبایی، از بهر خدا آن قرّة العین ما بما باز فرست، و بر عجز و پیری من رحمت کن، که من بی یوسف روزگار با بنیامین میگذاشتم، و گر نفرستی تیری دردناک ازین جگر سوخته رها کنم که الم آن به هفتمین فرزند تو برسد. یوسف چون این نامه بخواند، برقع فرو گشاد و تاج از سر فرو نهاد، گفت این عتاب ما تا آن گه بود که شفاعت آن پیر پیغامبر در میان نیامده بود، اکنون که شفاعت وی آمد من یوسفم و شما برادران منید.
مأوی الثعالب و الذئبان الضبع مثوی الرفاقیف و الغربان و الرخم