زندیک

معنی کلمه زندیک در لغت نامه دهخدا

زندیک. [ زَ ] ( ص ، اِ ) شخصی را گویند که به اوامر و نواهی کتاب زند و پازند عمل نماید و معرب آن زندیق است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). و عرب این قوم را مجوس نام نهاده اند... ( انجمن آرا ) ( از آنندراج ). در پهلوی «زندیک » ( مانوی )... این کلمه محتملاً بار اول در قرن سوم میلادی در کتیبه «کارتیر» موبدان موبد شاهان ساسانی هرمزد اول و بهرام اول و بهرام دوم در کعبه زرتشت ، در نقش رستم نزدیک تخت جمشید آمده و صریحاً بمعنی «مانوی ، فاسدالعقیده » استعمال شده... ظاهراً این لغت از «زنده » اوستای مشتق می باشد که دوبار ( یسنا 61 بند 3، وندیداد 18 بند 53 - 55 ) در اوستا آمده ، هرچند ریشه آن معلوم نیست ، اما در دو موضع مذکور در ردیف گناهکارانی ، چون راهزن ، دزد، جادوگر، پیمان شکن و دروغزن آورده شده. بنابراین «زند» بزهگر و فریفتاری است دشمن دین مزدیسنا و زندیک منسوب به «زند» است با ایک علامت نسبت. مانی که به عقیده زردشتیان به جادویی و دروغ و فریب خود را پیغمبر خوانده و مدعی مزدیسنا گردید،زندیک ( زنده ) خوانده شد و بعدها نزد عرب زبانان کلمه زندیق ( معرب زندیک ) به پیرو مانی و به کسی که مرتد و ملحد و دهری و بیدین ومخالف اسلام می پنداشتند، اطلاق گردید. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به زندیق و دایرة المعارف اسلام شود.

معنی کلمه زندیک در فرهنگ عمید

= زندیق

معنی کلمه زندیک در فرهنگ فارسی

گناهکار، مرتد، ندیق، بی دین

معنی کلمه زندیک در ویکی واژه

مرتد، بی‌دین. برگرفته از زند و به معنی تفسیر است. شخصی را گویند که به اوامر و نواهی کتاب زند و پازند عمل کند و معرب آن زندیق است.

جملاتی از کاربرد کلمه زندیک

در ایران فرقه‌های متعددی از این دین بیرون آمد که مهم‌ترین آن‌ها مذهب مزدکی و مذهب دیناوری بود. هر دوی این مذاهب را شاخه‌هایی مانوی می‌دانند؛ ضمن اینکه تأثیر مانوی‌گری بر فرقهٔ خرم‌دینان کاملاً آشکار است، به‌طوری‌که برخی آن را شاخه‌ای از مزدک‌گرایی و برخی شاخه‌ای از آیین مانوی می‌دانند. اصطلاح زندیق (زندیک؛ اهل تاویل) تا مدت‌ها در ایران باقی ماند؛ چنان‌که امروز نیز به‌کار می‌رود و بهترین دستاویز برای مقابله با اندیشه‌های نوین بود. همچنین دسته‌ای به نام «دیناوری‌ها»، پیش از «دیناوران به‌آفریدی»، در ایران زندگی می‌کردند. این فرقه که مانویان شرق ایران بودند، با رهبری شخصی به نام شاد اوهرمزد جدایی خود را از مانوی‌گری بابلی بیان و اعلام استقلال نمودند.
در آن معنی الحاح بر دست گرفت. زن گفت:زنان را از روی سهو و زلت یا از روی شهوت از این نوع حادثها افتد و از این جنس دوستان گزینند که بحسب و نسب ایشان التفات ننمایند، واخلاق نامرضی و عادات نامحمود ایشان را معتبر ندارند، و چون حاجت نفس و قوت شهوت کم شد بزندیک ایشان همچون دیگر بیگانگان باشند. لکن شوی بمنزلت پدر و محل برادر و مثابت فرزند است، و هرگز برخوردار مباد زنی که شوی هزار بار از نفس خویش عزیزتر وگرامی تر نشمرد، و جان و زندگانی برای فراغ و راحت او نخواهد.