تصفیق

معنی کلمه تصفیق در لغت نامه دهخدا

تصفیق. [ ت َ ] ( ع مص )پر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || آمیختن شراب با آب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از زوزنی ). || شراب از انایی به انایی بردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). شراب را یا شراب ممزوج را از خنوری به خنور دیگر کردن تا صاف گردد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( ازاقرب الموارد ). || دست بر هم زدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ). دست بر دست زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زدن دو دست بر یکدیگر چنانکه آواز برآید. ( از اقرب الموارد ). || به کف دست بر دست دیگر زدن. ( از اقرب الموارد ). || اشتر از چراگاهی به چراگاهی بردن. ( تاج المصادر بیهقی ). ستور را از چراگاه به چراگاه دیگر گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اشتر را از جای چریده به جای ناچریده بردن. ( از اقرب الموارد ). رفتن. || گرد چیزی گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || جنبانیدن باد درخت را. ( آنندراج ). || بهم زدن مرغ بالهای خود را چنانکه صدا دهد. ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه تصفیق در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) دست زدن .

معنی کلمه تصفیق در فرهنگ عمید

۱. بال بر هم زدن پرنده.
۲. دو کف دست را بر هم زدن، دست زدن.
۳. شراب را برای صاف شدن از ظرفی به ظرف دیگر ریختن.

معنی کلمه تصفیق در ویکی واژه

دست زدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تصفیق

اما در نمازهای دیگر هم چنان بآواز میخواند، و مشرکان هم چنان آمدند و تصفیر و تصفیق میکردند، و رسول خدا بآن دلتنگ و رنجور میشد پس ربّ العالمین ان حروف تهجّی فرو فرستاد بیرون از عادت و بر خلاف سخن ایشان تا ایشان چون آن بشنیدند، ایذاء رسول بگذاشتند، و از تعجّب بآن سخن باستماع آن و ما بعد آن مشغول شدند و این قول ابو روق است و اختیار قطرب.
یطوفون بالبیت و هم عراة یصفرون و یصفّقون. می‌گوید آنچه ایشان نماز نام کرده‌اند نیست الا پشیلیدن و دست بر هم زدن. رب العالمین خبر داد باین آیت از کافران و مشرکان با آن که مسلمانان و دوستان خدا از مسجد حرام باز میداشتند خود بنزدیک خانه می‌آمدند و صفیر می‌کردند و دست بر هم می‌زدند که این تقرب است بخداوند عز و جل، و نماز که میکنیم، اللَّه گفت نیست آن نماز ایشان مگر صفیر و تصفیق. حسن گفت: اذا اراد النبی الصلاة، خلطوا علیه، و اروا انهم یصلون للَّه عبادة. قال بعضهم: مکاؤهم‌ اذانهم، و تصدیتهم اقامتهم. مکاء ایشان را بجای بانگ نماز بود و تصدیت بجای اقامت.