تثنیه

معنی کلمه تثنیه در لغت نامه دهخدا

( تثنیة ) تثنیة. [ ت َ ن ِ ی َ ] ( ع مص ) بدو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).دو تا کردن. ( زوزنی ) ( آنندراج ). دو گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تثنیه عنق ؛ خم کردن گردن را. || بدو نسبت کردن. || دوم گردانیدن. || ثنا کردن بر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بسبب پیری اراده ایستادن کردن و نتوانستن نه در اول مرتبه و نه دردوم و نه در سوم : فی المثل هو لایثنی و لایثلث. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بار دیگر کاری کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اصطلاح صرف )و آن را مثنی نیز نامند و آن اسمی است که آخر آن الف یا یاء ماقبل مفتوح و نون مکسور شود تا دلالت کند بر دو فرد از یک جنس چون رَجُلان ِ و رَجُلَین ِ. صیغه ای از صیغ زبان عرب که در آن دو بودن نیز اراده شود چون ریتین ، کعبتین و حرمین... تثنیه در فارسی نیست چه جمع فارسی جمع منطقی است یعنی از دو ببالا اطلاق شود برخلاف عربی که جمع آن جمع صرفی است. و از سه ببالا را شامل است. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) دو تایی و عدد دوم از چیزی. ( ناظم الاطباء ).
تثنیه. [ ت َ ن ِ ی َ ] ( اِخ ) اسم پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسوی مجدداً در آنجاذکر میشود بدون واسطه آن را تثنیه گفتند غالباً گمان دارند که مصنف آن موسی بوده. ( قاموس کتاب مقدس ).

معنی کلمه تثنیه در فرهنگ معین

(تَ یِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - دو تا کردن . ۲ - علامت تثنیه «ان » یا «ین » را به کلمة عربی الحاق کردن .

معنی کلمه تثنیه در فرهنگ عمید

۱. اسمی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت می کند، مثنی.
۲. (اسم مصدر ) ساختن کلمه به صورتی که بر دو نفر یا دو چیز دلالت کند.

معنی کلمه تثنیه در فرهنگ فارسی

دوتاکردن، دوتایی، مفرددوتایی
۱-( مصدر )دو تا کردن . ۲- ( اسم ) دو تایی. ۳- ( اسم ) کلمهای که دال بر دواست مثنی مانند : شمسین امامین . توضیح در فارسی تثنیه وجه خاصی ندارد و تثنیه و جمع مشترکند یعنی برای دوسهده صد و غیره صیغ. جمع بکار برندمثلا(( مردان ) ) که شامل دو مرد و صد مرد است . در عربی علامت تثنی. کلمه اگر کلمه در حالت رفع باشد(( - ان ) ) است که به آخر کلمه ملحق کنند واگر در حالت نصبی و جری باشد(( - ین ) ) رجلان ( دو مرد ) رجلین ( دو مرد ) . در فارسی در صورت لزوم مثنای عربی ( مختوم به ین ) را بکار برند شمسین قمرین حسنین و گاه بسیاق فارسی عدد (( دو ) ) را در آغاز اسم در آورند دو امام دو ستاره دو مرد.
اسم پنجمین عهد عتیق است و چون شریعت موسوی مجددا در آن جا ذکر می شود بدان واسطه آن را تثنیه گفتند غالبا گمان دارند که مصنف آن موسی بوده .

معنی کلمه تثنیه در ویکی واژه

دو تا کردن.
علامت تثنیه «ان» یا «ین» را به کلمة عربی الحاق کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تثنیه

ریشه این لغت باید عبری باشد زیرا قدیمی‌ترین کاربرد این لغت در قسمت قدیمی تورات (عهد قدیم) سِفْرِ تثنیه باب ۲۷ آیات ۱۵ تا ۲۶ بوده‌است.
جهان بینی مسیحی، جهان را خلق شده توسط خدا می‌داند و بشر در برابر استفاده از منابعی که به بشریت سپرده شده، در برابر خداوند پاسخگو هستند. ارزشهای نهایی در پرتو ارزشمند بودن برای خداوند دیده می‌شوند. این امر هم از نظر وسعت دامنه - مراقبت از مردم (متی ۲۵) و هم مسائل زیست‌محیطی، از جمله بهداشت محیط (تثنیه ۲۲٫۸؛ ۲۳٫۱۲–۱۴) - و انگیزه پویا، عشق به کنترل مسیح (۲ قرنتیان ۵٫۱۴ اف) و برخورد با زمینه‌ساز بیماری معنوی گناه است، که خود را در خودخواهی و بی‌فکری نشان می‌دهد. در بسیاری از کشورها این رابطه پاسخگویی در شکرگذاری برداشت نمادین است. (بی.تی. آدنی: اخلاق جهانی در فرهنگ نامه جدید اخلاق مسیحی و الهیات دامداری ۱۹۹۵ لستر)
یَوْمَئِذٍ یعنی: فی ذلک الیوم، یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی کفّار امّة محمد (ص)، وَ عَصَوُا الرَّسُولَ و هو نبیّنا محمد (ص) لَوْ تُسَوَّی بفتح تا و تشدید سین، بی امالت، مدنی و شامی خوانند، علی بناء الفعل للفاعل، و این از باب تفعّل است مطاوع سوّی، یقال: سوّیته فتسّوّی، و اصل، تتسوّی است مضارع تسوّی. تاء دوم در سین مدغم کردند تسوّی شد. حمزه و کسایی تسوّی خوانند بفتح تا و تخفیف سین بامالت، و اصل هم تتسوّی است، تاء دوم که ایشان مدغم کردند اینان حذف کردند، و امالت این فعل نیکوست، که الفش در تثنیه یاء میگردد و درین هر دو قراءت فعل مسند است با زمین و این بر سبیل اتّساع و مجاز است، و معناه: لو تسوّوا بالأرض فیصیرون مثلها ترابا، کما قال تعالی: یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً.
«اگر در میان شما در یکی از دروازه‌هایی که خداوند عطا نموده مردی یا زنی یافت شود که خدایان غیر را عبادت کرده و بر آنها سجده نماید یعنی آفتاب یا ماه یا هر یک از عساکر آسمان که من امر نفرموده‌ام، آن مرد و زن را از اندرون دروازه‌هایت بیرون آر و سنگسارشان نما تا بمیرند.» (تثنیه- ۱۷: ۲–۵)
در کتاب پیدایش بایبل ۲۴:۲۲ ابراهیم یک حلقه بینی و یک بازوبند به ربکا زن پسرش (اسحاق) داد. در سِفر خروج: ۳۲ سامری بت گوساله طلایی را از حلقه‌های ذوب شده ساخت. در سِفر تثنیه ۱۵:۱۲–۱۷ سوراخ کاری گوش را به عنوان یک علامت بردگی بیان می‌کند. سوراخ کاری گوش از قرن ۱۶ام در هند رایج بوده‌است.
واژگان زبان آسی به دلیل اینکه از گروه زبان‌های ایرانی شمال شرقی می‌باشد بیش از هر زبان دیگری شبیه گویش‌های مختلف پامیری و یغنابی و نیز پشتو می‌باشد. وامواژه‌های زبانی دیگر و تغییرات آوایی به دلیل همجواری با زبان‌های غیر ایرانی در واژه‌شناسی آسی دخیل بوده‌است اما از نظر واژگان همچنان ویژگی ایرانی خود را حفظ نموده‌اند. زبان آسی مانند زبان فارسی فاقد جنس و تثنیه می‌باشد. ضمائر مالکی مانند گویش‌های کناره دریای کاسپین در ایران پیش از اسم و مضافٌ‌الیه پیش از مضاف می‌ایستد. گاهی جملات با گروه‌های اسمی همراه می‌شود.
بدانک در قرآن ذکر مشرق و مغرب بر سه وجه آید: یکی بلفظ واحد چنانک درین سوره گفت بدو جایگه وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ. جای دیگر گفت رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ. وجه دوم بلفظ تثنیه گفت، چنان که در سورة الرحمن است رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ. وجه سوم بلفظ جمع است چنانک در سورة المعارج گفت فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ. اما آنچه بلفظ واحد گفت مراد بآن یک سوی جهان است که آن را مشرق گویند و مغرب سوی دیگر، و آنچه به تثنیه گفت مشرقین یکی مشرق تابستانی است، جای بر آمدن آفتاب آن روز که آفتاب بسر حمل شود دیگر مشرق زمستانی جای بر آمدن آفتاب آن روز که آفتاب بسر میزان شود. و مغربین آن دو مغرب‌اند که در مقابله این دو مشرق افتادند. و آنچه مصطفی علیه السّلام گفت‌: «ما بین المشرق و المغرب قبلة» معنی آنست که چون مغرب تابستانی بر راست خویش گذاری، و مشرق زمستانی بر چپ خویش، روی تو بقبله باشد. و این اهل مشرق راست علی الخصوص. اما آنچه بلفظ جمع گفت و ذلک فی قوله بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ آن صد و هشتاد مشرق‌اند، نود در تابستان و نود در زمستان، و صد و هشتاد مغرب در مقابله آن. هر روز که آفتاب می‌برآید بمشرق برمی‌آید و بمغربی که مقابله آنست می‌فرو شود.
پژوهش‌های اخیر نشان داده‌اند که «اچ» برای بازنگری و تکمیل لایهٔ قدیمی‌تر پی—که ساختار روایی کلی و طرح داستان را نهاده— تدوین شده‌است. «اچ» به‌طور کلی با اساطیر و عقاید مذهبی «پی» موافق است و بسیاری از مطالب جدید آن برای ایجاد همخوانی میان مطالب «پی» و احکام غیر‌کاهنی تورات الحاق شده‌اند. به عنوان مثال، در «پی» تنها کاهنان مقدس هستند، ولی در تثنیه همهٔ اسرائیل. «اچ» بین این مواضع واسطه‌ای ایجاد می‌کند به این ترتیب اسرائیلیان عادی می‌توانند از طریق اطاعت از فرمان‌ها الهی به تقدس کاهنان برسند.
ارتداد مانند بسیاری از احکام از طریق یهودیت وارد مسیحیت شده‌است. در عهد عتیق سفر تثنیه به مسئله ارتداد اشاره شده‌است چنان‌که یهودیت ان را گناهی بزرگ نیز می‌داند. با این تفاوت که یک یهودی که از راه درستی یهودی شده باشد مثلاً از طریق مادر، با ارتداد از یهودیت خارج نمی‌شود هر چند مرتد دین دیگری را بپذیرد.
مِنَ الَّذِینَ اسْتَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْأَوْلَیانِ اولیان تثنیه اولی است، یقال هذا الاولی بفلان، ثم یحذف من الکلام فلان فیقال: هذا الاولی. و هذان اولیان. و در معنی اولیان دو قول گفته‌اند: یکی آنست که: الاولیان بالمیت من الورثة. دیگر قول آنست که: الاولیان بالشهادة ممّن کان من المسلمین، و هی شهادة الایمان. زجاج گفت: الاولیان موضع آن رفع است، از بهر آنکه بدل آن ضمیر است که در یَقُومانِ است، یعنی فلیقم الاولیان بالمیت مقام هذین الخائنین، و آن گه ضمیر «استحق» معنی وصیت باشد، چنان که گویند: استحق علی زید مال بالشهادة، ای لزمه و وجب علیه الخروج منه. و برین قول مِنَ الَّذِینَ صفت خائنین باشد، و خلاصه سخن آن بود: فلیقم الاولیان مقام الخائنین الذین استحق علیهما ما ولیاه من امر الشهادة و القیام بها، و وجب علیهما الخروج منها. و روا باشد که عَلَیْهِمُ بمعنی فی بود. و ضمیر استحق معنی اثم باشد، و مِنَ الَّذِینَ صفت آخران بود، و برین قول تقدیر سخن اینست. فآخران اللذان هما من الذین استحق فیهم و بسببهم الاثم، و یقومان مقامهما.
قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ سیبویه گفت: هلم اصل هاء است، فضمت الیها «لم»، و جعلها کالکلمة. پس قومی عرب آن را تثنیه و جمع گویند: هلم، هلما، هلموا، هلمی، هلممن، و قومی آن را تثنیه و جمع نگویند، و این فصیح‌تر است، که این لغت قرآن است، و باین قرآن فرو آمد. یقول تعالی: هَلُمَّ إِلَیْنا، و هَلُمَّ شُهَداءَکُمُ، و این بمعنی جمع است. و هلم متعدی آید و لازم آید. لازم بمعنی تعالوا است، کقوله: «هلم الینا»، و متعدی بمعنی هاتوا. کقوله: هلم الینا شهداءکم ای هاتوا شهداءکم و قربوا شهداءکم. الَّذِینَ یَشْهَدُونَ أَنَّ اللَّهَ حَرَّمَ هذا الحرث و الأنعام.
باقی قراء انّ بتشدید خوانند هذان بالف و درین قولها است و یکی آنست که این لغت کنانه است و لغت بو الحرث بن کعب که تثنیه بهر سه حال بالف گویند، هذان اخواک، و رایت اخواک، و مررت باخواک. قال الشّاعر:
در تثنیه[پانویس ۱۹] موسی مخفیانه به خاک سپرده شد. ایلیا در یک گردباد ناپدید شد.[پانویس ۲۰] پس از صدها سال این دو قهرمان پیشین کتاب مقدس به‌طور ناگهانی دوباره ظهور می‌کنند و در حال راه رفتن با مسیح دیده می‌شوند و سپس دوباره ناپدید می‌شوند.[پانویس ۲۱][پانویس ۲۲][پانویس ۲۳] دربارهٔ آخرین باری که او دیده شده تنها در انجیل لوقا اشاره رفته که عیسی شاگردان خود را با صعودی به آسمان ترک کرده است.[پانویس ۲۴]
تورات از ۵۴ بخش تشکیل شده که به ترتیب در آیین عبادت یهودیان قرائت می‌شود و از ابتدای کتاب پیدایش تا انتهای کتاب تثنیه را در بر می‌گیرد. این قرائت در پایان بخش سکوت مجدداً آغاز می‌گردد که این بخش را «تورات سیمکات» می‌نامند.
وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ، هو یک حرف است فرد است اشارت فرا خداوند فرد. نه نام است و نه صفت اما اشارت است فرا خداوندی که او را نام است و صفت، و آن یک حرف، ها است، و واو قرارگاه نفس است. نه‌بینی که چون تثنیه کنی هما گویی نه هو ما؟ تا بدانی که آن خود یک حرف است تنها دلیل بر خداوند یکتا، همه اسامی و صفات که گویی، از سر زبان گویی، مگر هو که از میان جان برآید از صمیم سینه و قعر دل رود. زبان و لب را با وی کاری نیست مردان راه دین و خداوندان عین الیقین که دلهای صافی دارند و همتهای عالی و سینه‌های خالی، چون از قعر سینه ایشان این کلمه سر برزند مقصود و مفهوم ایشان جز حق جل جلاله نبود، و تا چنین جوانمردی نبود خود حقیقت هویت بر وی مکشوف نگردد.
در تعالیم یهودیت و مسیحیت تلاش برای تطمیع یا کنترل ارواح مطابق با کتاب تثنیه باب هجدهم: ۹–۱۲ گناه محسوب می‌شود.
تا اهل منطق از پی اثبات رای خویش در جمع می‌کنند کفایت به تثنیه