آبادان

معنی کلمه آبادان در لغت نامه دهخدا

( آبادان ) آبادان. ( ص مرکب ) مسکون و مأهول. آهل. ( زمخشری ) : و مزگت جامع این شهر [ هری ] آبادان تر مزگتها است بمردم از همه خراسان. ( حدودالعالم ). || معمور. معموره. عامر. عامره : و اندر وی قبیله های بسیاری از خلخ و جایی آبادان. ( حدودالعالم ). و جایی بسیارمردم و آبادان و با نعمت بسیار. ( حدودالعالم ). و جایی بسیارمردم و آبادان و با نعمت و بازرگانان. ( حدودالعالم ). مرعش ، جذب دو شهرک است خرم و آبادان. ( حدودالعالم ).
ویران شده دلها بمی آبادان گردد
آباد بر آن دست که پرورد رزآباد.ابوالمظفر جخج ( ؟ ) ( از فرهنگ اسدی ).به آب باشد ویران جهان و آبادان.مسعودسعد.وز تو این باغ نصرت آبادان
بشگفتی چو قندهار شود.مسعودسعد.و این عالم که بپای بود باعتدال برپای بود و بوی آبادان. ( نوروزنامه ). و جهان آراسته و آبادان بدو [ به آهن ] ست. ( نوروزنامه ). تا جهانیان بدانند که ما نیز در آبادان کردن جهان و مملکت همچنان راغبیم. ( نوروزنامه ). شب و روز در آن اندیشه بودی... تا آنجا شهری بنا کردندی تا ذکر او در آبادان کردن مملکت در جهان بماندی. ( نوروزنامه ). حجاج بهری [ از خانه کعبه را ] بمنجنیق بیران کرده بود و چون از ابن الزبیر فارغ شد بهمان اساس اول بازبرد و آبادان کرد. ( مجمل التواریخ ).
چون کنم خانه گل آبادان
دل من ، اینما تکونوا، خوان.سنائی.ملک ویران و گنج آبادان
نبود جز طریق بیدادان.سنائی.چون نکردی خرابی آبادان
بخرابی چه میشوی شادان ؟اوحدی. || توانگر. مرفه : یعقوب بن لیث آنهمه مال و سلاح برگرفت و سپاه را بدان آبادان کرد. ( تاریخ سیستان ). حربی صعب کرد و بسیار کفار کشت و غنائمی بسیار به دست آورد و لشکر آبادان کرد و بسیستان بازآمد. ( تاریخ سیستان ).
- امثال :
قرض ، دو خانه آبادان دارد. ( جامعالتمثیل )؛ قرض دائن را از فراخ خرجی بازدارد و مدیون را از دست تنگی رهاند.
کوشا باشید تا آبادان باشید.
|| تندرست. فربه. ساز : چون یک چندی آنجایگاه ببود [ گاو شتربه نام ] در خصب و نعمت روزگار گذاشت و فربه و آبادان گشت. ( کلیله و دمنه ). || خصیب. پرآب وعلف. || مأمون. ایمن : جوابی رسید که خلیفه آل بویه رافرمان داد از دار خلافت تا راه حاج آبادان کردند و مانعی نمانده است. ( تاریخ بیهقی ).

معنی کلمه آبادان در فرهنگ معین

( آبادان ) [ په . ] (ص مر. ) ۱ - معمور، دایر. ۲ - مزروع ، کاشته . ۳ - پر، مشحون . ۴ - سالم ، تندرست . ۵ - مأمون ، ایمن . ۶ - مرفه . ۷ - شهر آبادان .

معنی کلمه آبادان در فرهنگ عمید

( آبادان ) آباد، باصفا، بارونق.
* آبادان کردن: (مصدر متعدی )
۱. آباد کردن ده یا شهر.
۲. آباد ساختن زمین با کشت وکار.

معنی کلمه آبادان در فرهنگ فارسی

( آبادان ) ۱ - شهرستان آبادان از شهرستانهای ده گانه استان ششم ( خوزستان ) و حدود آن ازاین قرار است : ازشمال شهرستان خرمشهر و ورود کارون ازمشرق روخانه بهمنشیر و اراضی مسطح و باطلاقی از جنوب و مغرب اروند رود ٠ شهرستان آبادان به سبب محصور بودن بین رود کارون و اروند رود و رود بهمنشیر جزیره ای را تشکیل می دهد ٠ این شهرستان در دشت واقع و هوای آن گرم و مرطوب است ٠ درجه حرارت آن دربعضی سالها در تابستان تا ۵۸ درجه و در بهمن ماه تا۸ درجه سانتی گراد میرسد و در بعضی سالها در زمستان نزدیک به صفر میشود ٠ جمعیت شهرستانها ۳٠۸/۳۹۱ تن میباشد ٠ مرکز آن شهر آبادان است ٠ آبادان مرکز یکی از بزرگترین پالا یشگاههای نفت جهان است ٠ نفت اغلب مناطق خوزستان با لوله به این جزیره میرسد و پس از تصفیه بنقاط مختلف جهان صادر میگردد ٠ آبادان دارای ۱٠۵ ده است که سکنه آنها کمتر از ۵٠٠٠ تن است ٠ طول جزیره ۶۴ و عرض ۲ تا۳٠ کیلو متر است که در مصب اروند رود قرار دارد ٠ محصول عمده شهرستان خرما و حناست ٠ صنعت زنان حصیر بافی بجهت جلد خرماست رود های بهمنشیر و اروند رود از آن می گذرد . زبان مردم آن فارسی عربی لری است ٠ مذهب اهالی تشیع است ۲ ٠ - شهر آبادان مرکز شهرستان آبادان و یکی از بنادر مهم ایران و جهانست و تصفیه خانه نفت در آن میباشد ٠ طول جغرافیایی آن ۴۸ درجه و ۱۷ دقیقه و عرض ۳٠ درجه و ۲٠ دقیقه و ارتفاع آن ۵ متراست ٠ فاصله آن از تهران با راه آهن ۱٠۶۶ کیلومتر است و جمعیت آن ۲۹۴/٠۶۸ تن است ٠ توضیح ۱ - در قرن اول اسلام چون آبادی عبادان در این جزیره آخرین آبادی قبل از اروند رود در خلیج فارس بوده است بروجه مثل می گفتند : [ لیس قریه ای وجود ندارد ] و همین مثل است که منوچهری در قصیده ای گوید : [ از فراز همت او نیست جای نیست زانسو تر ز عبادان دهی ] یاقوت حموی در وصف عبادان می گوید : [ در این جزیره که بین دو رود خانه قرار دارد مزارات و خانقاههای چند است ٠ سر زمینی است بی قیمت و شوره زار و خیر و برکتی در آن وجود ندارد ] در سال ۱۹٠٠ م جز معدودی کپر متفرق و چند نخلستان چند خانه حصیری و جمعی عرب بادیه نشین در این جزیره چیزی دیده نمی شد ولی پس از آنکه پالایشگاه آبادان در سالهای ۱٠ -۱۹٠۹ احداث شد آبادان از لحاظ اقتصادی و سیاسی اهمیت جهانی یافت ٠ توضیح ۲ - قبلا نام و رسم الخط شهرستان و جزیره مذکور [ عبادان ] بوده است ولی فرهنگستان این نام را به [ آبادان ] تبدیل کرده و هیئت وزیران در شهریور ۱۳۱۴ بموجب تصویب نامه ای تلفظ و رسم الخط اخیر را تایید کرد ٠
( صفت ) ۱- معمور دایر بر پا مقابل ویران خراب : شهر آبادان کشور آبادان . ۲ - مزروع کاشته . ۳ - پر مشحون ممتلی . ۴ - سالم تن درست فربه : ( شتر به فربه و آبادان گشت . ) ( کلیله ) . ۵ - مرفه در رفاه . ۶ - مائ مون ایمن مصون یا آبادان بودن . بصفت آبادان متصف بودن
بندری است در مصب شط العرب موسوم به دماغه گسبه
نام شهر نفتی در جنوب ایران

معنی کلمه آبادان در فرهنگ اسم ها

اسم: آبادان (پسر) (ترکی) (تلفظ: abadan) (فارسی: آبادان) (انگلیسی: abadan)
معنی: برپا، آباد

معنی کلمه آبادان در ویکی واژه

شهری در استان خوزستان واقع در جنوب با غربی ایران. آبادان ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش آباد - آن قابل تجزیه باشد، و حاکی از مکانی پر رونق و رو به پیشرفت است.
معمور، دایر. مزروع، کاشته. پر، مشحون. سالم، تندرست. مأمون، ایمن. مرفه. شهر آبادان.

جملاتی از کاربرد کلمه آبادان

وی سابقه عضویت در تیم باشگاه فوتبال پرسپولیس را دارد، الهایی در سال ۱۳۹۱ به باشگاه فوتبال صنعت نفت آبادان پیوست.
پس از اصلاحات شانگ یانگ، قدرت چین با سخت کوشی مردم چین در قرن بعدی به رشد خود ادامه داد. پادشاهان چین مجوز ساخت بسیاری از پروژه‌های آبادانی کشور، مانند آبراهه‌های آبیاری و سازه‌های دفاعی را صادر کردند.
صمدیان بازیکن تیم دخانیات بود و در ۱۳۲۴ به دعوت پرویز خسروانی، از پایه‌گذاران تیم دوچرخه‌سواران، به این تیم پیوست تا یکی نخستین بازیکنان و بنیان‌گذاران این تیم باشد. صمدیان در بازی تیم تاج با تیم کلنی آبادان در ۱۳۳۴ مصدوم شد و پس از این مصدومیت دیگر به فوتبال ادامه نداد.
بیت معمورست و تا این خانه هست خاندان ملک آبادان بود
مردم آبادان بیشتر عربی و فارسی را با لهجهٔ آبادانی صحبت می‌کنند.
این قدر از فضایل ملک که تالی دین است تقریر افتاد، اکنون شمتی از محاسن عدل که پادشاهان را ثمین تر حلیتی و نفیس تر موهبتی است یاد کرده شود، و دران هم جانب ایجاز و اختصار را برعایت رسانیده آید بعون الله و تیسیره. قال تعالی: یاد داود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق. داوود را، صلی الله علیه، با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید، نه به رآنکه در سیرت انبیا جز نیکوکاری صورت بندد، اما طراوت خلافت بجمال انصاف و معدلت متعلق است. و در قصص خوانده آمده است که یکی از منکران نبوت صاحب شریعت این آیت بشنود که: ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر و البغی، یعظکم لعلکم تذکرون، متحیر گشت و گفت: تمامی آنچه در دنیا برای آبادانی عالم بکار شود و اوساط مردمان را در سیاست ذات و خانه و تبع خویش بدان احتیاج افتد، مثلا نفاذ کار دهقان هم بی ارزان ممکن نگردد، در این آیت بیامده است، و کدام اعجاز ازین فراتر، که اگر مخلوق خواستی که این معانی در عبارت آرد بسی کاغذ مستغرق گشتی و حق سخن بر این جمله گزارده نشدی؛ در حال ایمان آورد و در دین منزلت شریف یافت. و واضح فرمان که بر ملازمت سه خصلت پسندیده مقصور است و نهی که بر مجانبت از سه فعل نکوهیده مشتمل پوشیده نماند و بتقریر و ایضاح آن حاجت نباشد. و در ترجمه سخنان اردشیر بابک، خفف الله عنه آورده‌اند که: لاملک بالرجال، و لارجال الا بالمال، و لامال الا بالعماره، و لا عماره الا بالعدل والسیاسة، معنی چنان باشد که: ملک بی مرد مضبوط نماند، و مرد بی مال قائم نگردد، و مال بدست نیاید، و عمارت بی عدل سیاست ممکن نشود. و بر حسب این سخن می‌توان شناخت که آلت جهان گیری مالست و کیمیای مال عدل و سیاست است. و فایأه در تخصیص عدل و سیاست، و ترجیح آن بر دیگر اخلاق ملوک، آنست که ابواب مکارم و انواع عواطق را بی شک نهایتی است، و رسیدن آن بخاص و عام تعذر ظاهر دارد، ولکن منافع این دو خصلت کافه مردمان را شامل گردد، و دور و نزدیک جهان را ازان نصیب باشد، چه عمارت نواحی، و مزید ارتفاعات و تواتر دخلها، و احیای موات، و ترفیه درویشان، و تمهید اسباب معیشت و کسب ارباب حرفت، و امثال و اخوات آن، بعدل متعلق است، و امن راهها، و قمع مفسدان. و ضبط مسالک، و حفظ ممالک، و زجر متعدیان، بسیاست منوط، و هیچیز بقای عالم را از این دو باب قوی تر نیست. و نیز کدام نکوکاری را این منزلت تواند بود که مصلحان آسوده باشند و مفسدان مالیده؟ و هر گاه که این دو طرف بواجبی رعایت کرده آید کمال کامگاری حاصل آید، و دلهای خاص و عام و لشکری و رعیت برقاعده هوا ولاقرار گیرد، و دوست و دشمن در ربقه طاعت و خدمت جمع شوند و نه در ضمیر ضعیفان آزاری صورت بندد، و نه گردن کشان را مجال تمرد ماند، و ذکر آن در آفاق سایر شود، و کسوت پادشاهی مطرز گردد، و رهینه دوام در ضمن این بدست آید. این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت، و محاسن عدل و سیاست، تقریر افتد، اکنون روی بدگر اغراض آورده شود، والله الموفق لاتمامه، بمنه وسعة جوده.
همه هندوستان پر دیو و شیرست بگرد کشور آبادان و ویران
زهی بعدل تو اقلیم شرع آبادان زرشح کلک تو اجزای روزگار جوان
در برنامه‌ای در اهواز عشایر عرب خوزستان یک «دله قهوه» (ظرف مخصوص دم کردن قهوه مخصوص عشایر عرب) را به‌طور نمادین به وزیر اطلاعات اهدا کردند. این نماد در کشورهای همسایه و همچنین در اهواز و آبادان به صورت نمادی در ابعاد بزرگ در میدان شهر نصب شده‌است. در واقع مردم عرب برای نوشیدن قهوه مراسم و قوانین خاصی دارند و با اعتقاد و باورهایی که دارند آن را انجام می‌دهند.
ابوعقاب، روستایی از توابع بخش اروندکنار شهرستان آبادان در استان خوزستان ایران است.
بر تو آراسته ربع مسکون به تو افروخته آبادانی
آپولون در جزیره دلوس به دنیا آمده‌است. او را از خدایان آسیایی دانسته‌اند که اصلاً از آسیای صغیر یا از آناتولی به یونان رفته ولی اصولاً یک خدای آریایی هم نیست، اما یونانیان به قدری آن را با خیال آمیخته‌اند که به یکی از مهم‌ترین خدایان المپ تبدیل شده‌است. او در اصل خدای نور و روشنایی بود و به همین دلیل به او فبوس می‌گفتند. همچنین خدای آبادانی و ساختمان‌سازی و سیمین کمان بوده‌است. اما مهم‌تر از همه او خدای موسیقی و هنر بود و شهرت او به همین دلیل است. او عاشقانه‌های زیادی داشته که عمدتاً با پایانی تلخ تمام می‌شود. گفته شده او از بدو تولد دشمنان زیادی داشته که می‌توان به عمویش پوزئیدون اشاره کرد.
زهی از فر تو گشته جهان نصرت آبادان زهی در عهد تو دیده زمانه عدل نوشروان
ملاذ اهل دل امروز خاندان شماست که باد تا به قیامت به دولت آبادان
احسان عباسپور، فرماندار آبادان، دربارهٔ تیراندازی‌ها در جریان اعتراضات شامگاه جمعه در آبادان گفت: «به سمت معترضان تیراندازی نشده‌است.» این در حالی است که خبرگزاری فارس، وابسته به سپاه تیراندازی و شلیک گاز اشک‌آور توسط مأموران را تأیید کرد.
در زمان ساسانیان شهر آمل از عمران و آبادانی برخوردار بود و مرکز ایالت مهم طبرستان بوده‌است. به‌طور کلی بر اساس اسناد و مدارک تاریخی، تکوین شهر به زمان ساسانی بر می‌گردد. شهر طی مراحل تکوین خود از زیر ساختها و عناصری چون ارگ حکومتی، محلات، آتشکده و بازار برخوردار بود.
معروف‌ترین این نوع گنبد، متعلق به امامزاده بابامنیر در فارس و آرامگاه دانیال نبی در شوش است. از دیگر ابنیه‌ای که دارای گنبد اورچین هستند، می‌توان از مقبره سلطانعلی سیاهپوش(پیر رودبند) و شاه‌ابوالقاسم (یا یعقوب لیث) در دزفول، امامزاده عبدالله در شوشتر،موزه آبادان در آبادان، امامزاده جعفر در بروجرد، امامزاده میرمحمد در جزیره خارک، بقعه سید صلاح الدین محمد در آبدانان (استان ایلام) و همچنین گنبد سلطان زبیده و آرامگاه عمر سهروردی در بغداد و پیر براق (استان فارس لارستان) و همچنین پیر درویش عالی (استان فارس لارستان) نام برد.
وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ... الآیة... از روی اشارت میگوید کیست ستمکارتر از آن کس که وطن عبادت بشهوت خراب کند؟ کیست ستمکارتر از آنک وطن معرفت بعلاقت خراب کند؟ کیست ستمکارتر از آنک وطن مشاهدت بملاحظت اغیار خراب کند؟ وطن عبادت نفس زاهدان است، وطن معرفت دل عارفانست، وطن مشاهدت سر دوستانست. او که نفس خویش از شهوات بازداشت وطن عبادت او آبادان است، و نامش در جریده زاهدانست چنانک مالک دینار مکث بالبصرة اربعین سنة فلم یصحّ له ان یأکل من تمر البصرة و لا من رطبها، حتی مات و لم یذقه فقیل له فی ذلک فقال صاحب الشهوة محجوب من ربه و آن کس که دل خویش از علاقه پاک داشت وطن معرفت او آبادان است، و خود در زمره عارفان، چنانک ابراهیم ادهم رحمه اللَّه، یحکی عن بعضهم قال کنت مع ابراهیم بن ادهم فی السفر و قد اصابنا الجوع، فاخرج جزئیّات کانت معه بعد ما نزلنا فی مسجد، و قال لی مروا رهن هذه الجزئیان و جئنا بشی‌ء ناکله فقد مسّنا الجوع. قال فخرجت فاستقبلنی انسان بین یدیه بغلة موقّرة و کان یقول الذین اطلبه اشقر یقال له ابراهیم بن ادهم قلت أیش ترید منه فقال انا غلام ابیه هذه الاشیاء له، قال فدلّلته علیه قال فدخل المسجد و اکب علی رأسه و یدیه و یقبّله، فقال له ابراهیم من انت؟ فقال غلام ابیک، و قد مات ابوک و معی اربعون الف دینار میراثا لک من ابیک، و انا عبدک فمر بما شئت. فقال ابراهیم ان کنت صادقا فانت حر لوجه اللَّه و الذین معک کله و هبته لک، انصرف عنی. فلما خرج قال یا ربّ کلّمتک فی رغیف فصببت علیّ الدّنیا صبّا، فو حقّک لئن امتّنی من الجوع لم اتعرّض بعده بطلب شی‌ء و آن کس که سر خویش از ملاحظت اغیار پاک داشت وطن مشاهدت او آبادان است، و او خود از جمله دوستان است، چنانک بو یزید بسطامی قدس اللَّه روحه که چشم همت از اغیار بیکبار فرو گرفت، و گوش کوشش بیا کند، و زبان زیان در کام ناکامی کشید، و زحمت نفس امّاره از میان برداشت، و خود را در منجنیق فکرت نهاد و بهمه وادیها در انداخت، و بآتش غیرت تن را در همه بوتها بگداخت، و اسب طلب در فضای هر، صحرایی بتاخت، و بزبان تفرید گفت:
به آبادان ی از احسان خود ملک سپرده بر ولیعهدان خود ملک
خداوندا ! بزی شادان ، برسم و سیرت رادان ابا شادی تو آبادان ، بمشکین بادۀ احمر