آموختنی

معنی کلمه آموختنی در لغت نامه دهخدا

( آموختنی ) آموختنی. [ ت َ] ( ص لیاقت ) درخور آموختن. قابل آموختن :
عشق آمدنی بود نه آموختنی.
ای سوخته سوخته سوختنی...
|| آموختن :
حق را تو کجا و رحمت آموختنی.( منسوب به خیام ).

معنی کلمه آموختنی در فرهنگ فارسی

( آموختنی ) ( صفت ) لایق آموختن شایست. آموختن : عشق آمدنی بود نه آموختنی .

معنی کلمه آموختنی در ویکی واژه

شایسته و مناسب آموختن. آنچه میشود آن را آموخت، یاد گرفتنی.

جملاتی از کاربرد کلمه آموختنی

گفته می‌شود که، چندین قرن پس از آزمایش فردریک دوم، جیمز چهارم اسکاتلند دو کودک را به جزیرهٔ اینیس‌چیث نزد زنی لال می‌فرستد تا دریابد که زبان ذاتی است یا آموختنی. گزارش شده است که کودکان به‌خوبی عبری صحبت می‌کردند اما مورخان به محض شنیدن ادعا در صحت آنها تشکیک کردند.
چون شعله ز خویش باش افروختنی ذاتی بود این هنر، نه آموختنی
ذوق آموختنی نیست که آن وجدانی‌ست عقلا جمله در این کار فرو می‌مانند
«تحت شرایط رعب‌انگیز، اغلب آدم‌ها به شرایط تن می‌دهند، اما برخی حاضر به این کار نمی‌شوند، درست همانطور که درس آموختنی از کشورهایی که راه‌حل نهایی به آنها پیشنهاد شد از این قرار است که در اغلب جاها «این اتفاق می‌توانست بیفتد»، اما همه‌جا اتفاق نیفتاد. از نظر انسانی، چیزی بیش از این لازم نیست، و منطقاً چیز بیشتری هم نمی‌توان خواست، تا این سیاره، مکانی درخورِ سکونتِ انسان باقی بماند.»
دیوگنس لائرتیوس ده تألیف به آنتیسنتس نسبت می‌دهد، که امروز تنها بخش‌های اندکی از آن به دست ما رسیده‌است. از میان آثار پراکنده‌ای که دربارهٔ او نگاشته شده‌است، می‌توان دریافت که او فضیلت را آموختنی و تنها انسان‌های صاحب آن را باشرافت می‌دانست؛ فضیلت به تنهایی برای شادکامی انسان کافی است. بر خلاف سقراط برای قوانین دولتی ارزشی قائل نبود و بر این باور بود که انسان خردمند باید از قوانین فضیلت پیروی کند. فضیلت بیش از آن که به سخن باشد در کردار نمایان می‌شود.
ای بی‌خبر از ساختن و سوختنی عشق آمدنی بود نه آموختنی
گیرم کم تو بعلم بیافت، و بعلم از تو آگاه شدم، میانجی من که بود یافت؟ که سامان قرآن بتوان ازیافت و شناخت او نشان نتوان داد، او یافتنی است، او ازضد او بتوان شناخت. ار توحید بیافتم شرک بشناختم. شرک بشناختن توحید است، بضد بتوان شناخت، توحید نه تلقینی است، کی یافتنی است، توحید و یافت آنست، که او جای بگیرد و دیگر گسیل کند کسی گفت: که فرا من گفتند، یعنی از اهل غیب: کی شناخت و یافت نه آموختنیست و نه نوشتنی.
اهلی هنر و معرفت آموختنی است گر ترک کنی از تو نظر دوختنی است
بیزارم از آن کفر که آموختنی شد بت، برهمنان را چه کند؟ غیرتم این است
امّا نهایت هجرت سه چیزست: حرمت در خلوت، و خجل بودن از خدمت، و خود را در عین تقصیر دیدن با کثرت طاعت، قوله: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» اشارتست که علم شریعت آموختنی است بی واسطه و استاد درست نیست هر که پندارد که در علم شریعت واسطه بکار نیست او را در دین بهره‌ای نیست و بر جمله بدانک علم سه قسم است: علم شریعت، علم طریقت، علم حقیقت.
ادوارد دوبونو را به عنوان نویسنده و متفکر می‌شناسند. عمده فعالیت‌های او در زمینهٔ شیوه‌های فکر کردن و آموزش تفکر خلاق است. او توانایی فکر کردن را یک مهارت و در واقع مهم‌ترین مهارت انسانی می‌داند و معتقد است فکر کردن مهارتی آموختنی است و نباید آن را با هوش اشتباه گرفت.
در مدرسه آموخته‌ای گرچه بسی علم در میکده علمی‌ست که آموختنی نیست
و لذات حسی که مردم بدان مخصوص است، چو شنودن آوازهای خوش و چیزهای شاد کننده – پیش از آنکه آن چیز از آن او باشد که بدو رسد یا نرسد – و چو حاضر شدن دوستان و هلاک دشمنان و چو لذاتی کز نگارهای نیکو و بوستان های بانزهت و دیدن خوب رویان و بوییدن بوی های خوش از مشک و کافور و اسپرغم های (خوش و) تر و جز آن که جملگی حیوانات بی سخن از آن بی نصیب اند، سخت بسیار است. و آن گاه لذاتی که مردم از یافتن گوهرهای قیمتی یابد چو زر و سیم و جز آن وز املاک فاخر و ریاست و فرمان روایی، خود نوعی دیگر است. آن گاه لذات علمی که نفس مردم مر آن را به شریف تر قوتی از قوت های خویش (یابد، شریف تر از لذات حسی است و) بیشتر است، بل (که)بی نهایت است، از بهرآنکه (نفس) سخن گوی مر این لذت را به قوت ذاتی یابد،و شکی نیست اندر آن که نفس که آن جوهری بسیط است بی نهایت است و چو چیزی بی نهایت باشد، قوت ذاتی او بی نهایت باشد و مر نفس انسانی را پذیرفتن علم صفتی ذاتی است و مردم از هر دانشی که بدو رسد لذتی یابد، آن گاه به یاری آن دانش به دانشی برتر از آن رسد که لذت آن بیشتر باشد، و هر چند به مراتب علمی برتر همی آید، لذت او مضاعف همی شود. و ممکن نیست که نفس مردم چنان شود که نیز مر دانش را نتواند پذیرفتن، از بهر آنکه حد جوهر نفس آن است که مر صفت خویش را بی نهایت پذیرد – چنانکه اندر آن قول که اندر معنی حد نفس و جسم گفتیم پیش از این یاد کردیم – و هر آموخته ای مر نفس را بر آموختنی دیگر یاری دهد، نه باز داردش از آن. و ممکن نیست که مردم چنان شود که مر او را دانستنی نماند، از بهر آنکه کل علم مر خدای راست – سبحانه – و روا نیست که آفریده چو آفریدگار شود، و چو مردم مانند خدای نشود اندر علم، پیدا شد که به کل علم نرسد و از آموختن فرو نماند. پس درست کردیم که لذت حسی مردم را بسیار است و آن نه به باز آمدن اوست سوی طبیعت سپس از بیرون شدن او از آن. و چو لذت علمی مر او را بی نهایت است و نفس مردم از هر علمی که بدو رسد از حال طبیعی خویش به حالی دیگر شود و از آن همی لذت یابد، درست شد که قول آن کس که گوید که لذت چیزی نیست جز بازآمدن به طبیعت سپس از بیرون شدن (از) آن، باطل است، بل (که) لذت مر طبایع بی حس را به هدایت الهی است اندر نگاهداشت صورت های خویش بدان حرکات که (آن) مر ایشان را به محل ارواح است و نام آن هدایت الهی گفتیم. و لذت نبات اندر کشیدن غذاست و نگاهداشت نوع خویش به تخم و بار و جز آن، و لذت حیوان بی سخن بیشتر از لذت نبات است، چنانکه گفتیم. و لذات مردم آنچه حسی است بسیار است، بل (که) کلیت آن مر او راست، و آنچه علمی و نظری است بی نهایت است مر او را. و بدین شرح که کردیم، پیدا شد که لذت مر نفوس را بر حسب مراتب نفوس است اندر شرف و خساست آن (و) شریف نفسی است که مر او را از عقل نصیب است.
در مکتب عشق علمی از مهر و وفا آموخته‌ام که نیست آموختنی
آزمایش‌هایی با نتایج مشابهی نیز در زمینه‌های دیگری مانند ریاضیات و شطرنج در کشورهای گوناگون جهان انجام شده است. برای نمونه، لاشلو پولگار، پدر سوزان پولگار و جودیت پولگار، قهرمانان جهانی شطرنج، که کل خانواده‌اش (شامل همسر و دختری دیگر)، اسپرانتیست هستند، برای اثبات نظر خود در مورد این‌که نبوغ مادرزادی نیست، بلکه آموختنی است، هیچ‌یک از سه دخترش را به مدرسه نفرستاد و خودش معلم آنها بود و آموزش شطرنج را به این خاطر انتخاب کرد که نتایج کار را می‌شد توسط مسابقات بین‌المللی اندازه‌گیری کرد. نقش کمک‌آموزشی اسپرانتو در تعلیم و تربیت موفقیت‌آمیز او - به‌خاطر ساختار بسیار منطقی زبان اسپرانتو - انکارناپذیر است.