تحرج

معنی کلمه تحرج در لغت نامه دهخدا

تحرج. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) از گناه به یک سو شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). پرهیز کردن از گناه و توبه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تأثم. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و حقیقت آن دور شدن ازحَرَج است. ( اقرب الموارد ) تأثم. خارج شدن از حرج و گناه... ( تاج العروس ج 2 ص 21 ). و رجوع به تأثم شود. || برآمدن از تنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خارج شدن از تنگی. ( تاج العروس ایضاً ). || بزهمند شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه تحرج در فرهنگ معین

(تَ حَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گناهکار شدن . ۲ - پرهیز کردن از گناه . ۳ - توبه کردن . ۴ - برآمدن از تنگی .

معنی کلمه تحرج در فرهنگ عمید

دوری کردن از گناه.

معنی کلمه تحرج در ویکی واژه

گناهکار شدن.
پرهیز کردن از گناه.
توبه کردن.
برآمدن از تنگی.

جملاتی از کاربرد کلمه تحرج

و کان الحسن و قتادة بریان دخول الرّجل بیت صدیقه و التحرم بطعامه من غیر استیذان منه فی الاکل بهذه الآیة، و دخل عبد اللَّه بن ادریس علی الاعمش منصرفا من املاک و فی کمّه سکر فادخل الاعمش یده فی کمّه و اخذ من الشکر و قرأ «أَوْ صَدِیقِکُمْ» ابن عباس گفت این در شأن حارث بن عمرو فرو آمد که با رسول خدا (ص) بغزا شد و مالک بن زید را خلیفه کرد بر اهل خویش، چون باز آمد او را نزار و ضعیف دید، گفت چه رسید ترا که چنین ضعیف گشته‌ای؟ گفت: لم یکن عندی شی‌ء و تحرجت ان اکل من طعامک بغیر اذنک فانزل اللَّه تعالی «أَوْ صَدِیقِکُمْ» معنی آنست که بر مسلمانان تنگی نیست و بزهی نیست که درین خانه‌ها روند که نام ایشان درین آیت بردند و از طعام ایشان خورند اگر چه ایشان حاضر نباشند بشرط آنکه از آن طعام چیزی بر نگیرند که با خود بیرون آرند و نه از آن زادی سازند، این رخصتی است که اللَّه نهاد میان بندگان و لطفی که بفضل خود کرد با ایشان تا از دنائت اخلاق و تنگی نظر دور باشند و بخصال حمیده آراسته.
سعید مسیب گفت. جماعتی صحابه با رسول خدا بغزا رفتند و کلید گنجینه‌ها باین ضعیفان و خویشان سپردند و خوردن طعام ایشان را مباح کردند ایشان خود تحرج نمودند و نخوردند یعنی که ایشان غایبند و در غیبت ایشان طعام ایشان نخوریم تا رب العزة ایشان را باین آیت رخصت داد. حسن گفت: معنی آیت آنست که بر نابینا و لنگ و بیمار حرج نیست چون تخلف کند از جهاد، ایشان را تخلف از جهاد این آیت رخصت است، و بقول حسن سخن اینجا تمام شد که: «وَ لا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ» پس بر استیناف گفت: «وَ لا عَلی‌ أَنْفُسِکُمْ» ای حرج فی ان تأکلوا من بیوتکم الی آخر الآیة. قومی گفتند «وَ لا عَلی‌ أَنْفُسِکُمْ» تا آخر آیه منسوخ است، در ابتدا در خانه‌های یکدیگر بی‌حجاب میرفتند و طعام که مییافتند میخوردند پس چون آیه آمد که: «لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا» و «لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی‌ طَعامٍ» این منسوخ گشت، و بیشترین علما بر آنند که اینجا نسخ نیست و معنی آن است که: و لا علی انفسکم ان تأکلوا من بیوتکم، ای لا حرج علیکم ان تأکلوا من اموال عیالکم و ازواجکم، و بیت المرأة کبیت الزّوج، و قیل «مِنْ بُیُوتِکُمْ» ای بیوت اولادکم، جعل بیوت اولادهم بیوتهم لانّ ولد الرّجل من کسبه و ماله کماله، و فی الحدیث: «انت و مالک لا بیک» «أَوْ بُیُوتِ آبائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهاتِکُمْ» قرأ حمزة وحده امّهاتکم بکسر الالف و المیم جمیعا. و قرأ الکسائی امّهاتکم بکسر الالف و فتح المیم، و قرأ الباقون بضمّ الالف و فتح المیم. «أَوْ بُیُوتِ إِخْوانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَواتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خالاتِکُمْ أَوْ ما مَلَکْتُمْ مَفاتِحَهُ»
و باشد که بعضی رذایل را نامی مشهور بود چنانکه وقاحت و خرق که دو طرف فضیلت حیا اند، و اسراف و بخل که دو طرف فضیلت سخااند، و تکبر و تذلل که دو طرف فضیلت تواضع اند، و فسق و تحرج که دو طرف فضیلت عبادت اند.
وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ ابن عباس و ضحاک و سدی گفتند: اهل جاهلیت بظاهر زنا مستقبح میداشتند، امّا در باطن روا میداشتند، و از آن تحرج نمیکردند. رب العالمین درین آیت ظاهر و باطن زنا حرام کرد. مجاهد گفت: فاحشة ظاهر، الجمع بین الاختین بود که در جاهلیت روا میداشتند، و همچنین زنی که پدران ایشان بزنی کرده بودند، نکاح وی روا میداشتند. رب العزة در اسلام هر دو حرام کرد، گفت وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ، و قال: أَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الْأُخْتَیْنِ. این فاحشة ظاهر است و فاحشة باطن زنا است، و در جمله هر چه مکروهات است و ناشایست و ناپسندیده در تحت این آیت شود. ظاهر عمل جوارح است و باطن عمل دل، که آن را نیت و اعتقاد گویند.
وَ ما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ چون لوط ایشان را نصیحت کرد، و بر توبه و بر ترک معصیت و لواطت دعوت کرد، نبود ایشان را جواب بصواب و راستی، با سفاهت و استهزاء گشتند و گفتند: أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِکُمْ در همه قرآن قریه نیست مگر بمعنی شهر، سمّیت قریة لانها تقری السکن، ای تجمعهم، و تحتوی علیهم. بطریق استهزاء و سفاهت گفتند: ایشان را از شهر بدر کنید یعنی لوط را و دو دختر وی زعورا و ریثا، و قیل: ریثا و عیشا، و من آمن معه میگوید: ایشان را بدر کنید، که ایشان مردمانی پاکیزه‌اند. از آنچه ما می‌کنیم تحرج میکنند، و پاکیزگی میجویند. یَتَطَهَّرُونَ یعنی یتقززون عن اتیان ادبار الرجال و ادبار النساء. قال ابن بحر: معناه یرتقبون اطهار النساء فیجامعوهن فیها. قال ابن عباس: عابوهم بما یتمدّح به.