بیسواد

بیسواد

معنی کلمه بیسواد در لغت نامه دهخدا

بی سواد. [ س َ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + سواد ) آنکه خط خواندن نتواند. ( ناظم الاطباء ). که خواندن و نوشتن نداند. ( یادداشت مؤلف ). ناخوانا. نانویسا. ناخوانده. امی. عامی : بی سواد کور است. || که معلومات بسیار و عمیقی ندارد: آدمی بیسواد. ( یادداشت مؤلف ). کم مایه در دانش.

معنی کلمه بیسواد در فرهنگ عمید

کسی که خواندن و نوشتن نداند.

معنی کلمه بیسواد در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه خواندن و نوشتن ندارند . ۲ - بی علم بی معرفت .

معنی کلمه بیسواد در دانشنامه عمومی

بی سواد (فیلم ۱۹۶۲). بی سواد ( به هندی: Anpadh ) فیلمی محصول سال ۱۹۶۲ و به کارگردانی موهان کومار است. در این فیلم بازیگرانی همچون مالا سینها، بالراج ساهنی، درمندرا، بیندو، آریونا ایرانی ایفای نقش کرده اند.

معنی کلمه بیسواد در ویکی واژه

analfabeta

جملاتی از کاربرد کلمه بیسواد

دونالد ترامپ رئیس‌جمهور آمریکا در سخنرانی خود که در مورخ ۲۱ مهر ۱۳۹۶ و در مورد اعلام سیاست‌هایش در مورد ایران ایراد کرد، از واژه خلیج عربی استفاده کرد که سبب واکنش گسترده‌ای از طرف ایرانیان شد. هرچند سایت کاخ سفید در انتشار متن کامل سخنان وی به جای عنوان خلیج عربی که از سوی ترامپ استفاده شد از «خلیج فارس» استفاده کرد. حسن روحانی در سخنرانی خود در پاسخ به ترامپ وی را به مطالعه جغرافیا فراخواند و وی را یک بیسواد دانست. همچنین کابران ایرانی به صفحه ترامپ در اینستاگرام هجوم برده و در طی دو روز بیش از دو میلیون نظر که عمدتاً انتقادی بود ثبت کردند.
تایمز لندن مقاله‌ای دربارهٔ کاشانی نوشته بود و مجله خواندنیها آن را ترجمه کرده بود. در این مقاله کاریکاتوری از سر کاشانی روی تنه شیر چاپ شده و آمده بود که کاشانی آن چنان شخصیتی است که یک اشاره او نه تنها ایران که خاورمیانه را به اعتصاب می‌کشد. چند بیت شعر هم زیر کاریکاتور آمده بود. مصراع‌های اول این بود که استعمار چنین و چنان می‌کند و مصراع دوم بیت‌ها این بود: «شیر پامنار اگر بگذارد». این شماره مجله را به مقدار زیاد چاپ کرده بودند و مجله‌ها را کنار تشک کاشانی گذاشته بودند و سیل جمعیتی که به دیدار او رفته و دستش را می‌بوسیدند، به دریافت یک نسخه مجله نائل می‌شدند و از زبان کاشانی می‌شنیدند که می‌گفت: «بیسواد. برو این مقاله رو بخون ببین چی نوشته.»
چشم گشایش از خلق نبود به هیچ بابم در بزم بیسوادان لب بسته چون کتابم
این دبستان چشم قربانی‌ست ‌کز بی‌مطلبی نقش لوحش بیسواد و خامه‌ها بیکار بود
در قسمت ۳ فصل ۲، مشخص می‌شود که باربریدی بیسواد است و توان خواندن و نوشتن ندارد، و به دلیل ناتوانی هربرت گریسون(معلم مدرسه) در آموزش، بچه‌ها به او خواندن و نوشتن می‌آموزند.
{و در میان آنان افراد بیسوادی هستند که از کتاب جز آرزوهای خود را نمی‌فهمند} و روش متأخرین استخراج معانی متون و انحراف آنها با انواع استعاره و زبانهای غریب است.
واژه کلاچی در آخر این عبارت توسط گوینده به صورت کشیده ادا می‌شود و هر کس که نوبت بیان «چی» آخر با نوبت اشاره به او هم‌زمان شود فردی است که برای انجام کار یا حذف از کاری انتخاب شده‌است. (آلمان نوارا زنشو طلاق داد بجاش هفت تا الاغ داد، این از هفت تا علاقش، این از ۷زن بیسوادس
رتبه عشق بین که چون بر سر حرف دوستی کودک بیسواد او مسخره کرد ادیب را
وگر بی توارد درآید به فرد ازو بیسوادان برآرند گرد
درین دبستان آن طفل بیسوادم من که با شمار ورق از رساله ام قانع
جماعتی از زن‌ها را هم برده‌اند. یک روز ملک، یک روز آقا سید جمال آنجا رفته موعظه می‌کنند. آیه‌های حجاب را تفسیر می‌کنند. از مستوری و صدمه‌ای که به این واسطه به نسوان وارد می‌شود غصه‌ها می‌خورند. احادیث، اخبار آنچه لازمه آن مجلس است بیان می‌دارند. خدا می‌داند فردا این زن‌های بیسوادتر از مردهای ما چه بکنند.» (خاطرات عین السلطنه قهرمان میرزا)
نفهمد گر کسی، نقص سخن نیست چه غم خط را، کسی گر بیسواد است؟
با این بیان یعنی اینکه ملت الجزایر متشکل از مردمی امی و بیسواد است که نه می‌توانند بخوانند و نه می‌توانند بنویسند، و گفتند و رواج دادند که زبان عربی الان سالیان متمادی است که مرده‌است و با لغات مرده دیگر دفن شده‌است، این هم چیزی نبود جز توجیه برای سیاست‌های آموزشی استعماری‌شان و کمک به هدف‌های استبدادی آنها، و اینطور در بین مردم وانمود می‌کردند که واجب و ضروری است که کشورهای پیشرفته مردم مسکین الجزایر را از آفت جهل نجات بدهند و مردم الجزایر و الجزایر بسیار عقب مانده‌تر از اینکه در ردیف کشورهای متمدن قرار بگیرد و این را هم به اسم حق و انسانیت می‌خواندند که گویا دارند کاری درحق الجزایر برای پیشرفت این کشور می‌کنند.
چشم گشایش از خلق، نبود به هیچ بابم در بزم بیسوادان، لب بسته چون کتابم
دیوید (آمیتاب باچان) مرد بیسوادی است که با ماری (جایا پرادا) ازدواج کرده‌است. دیوید با کمک ماری خواندن و نوشتن یادمی‌گیرد و به خدمت سیاستمداری بنام چاتروویدی (ساداشیو آمراپورکار) در می‌آید. چاتروویدی هنگامی که دیوید در زندان است به ماری تعرض کرده و ماری خودکشی می‌کند و علت خودکشی را در نامه ای می‌نویسد.