تسالم

معنی کلمه تسالم در لغت نامه دهخدا

تسالم. [ ت َ ل ُ ] ( ع مص ) با یکدیگر صلح کردن. ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). توافق. ( المنجد ). تصالح. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ): تَساَلَما؛ تصالحا. «هو لایتسالم خیلاه »؛ او سخن راست نمیگوید که شنیده شود از وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). || باهم رفتن. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): و اذا تَساَلَمت َ الخیل تسایرت لایهیج بعضها بعضاً. ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

معنی کلمه تسالم در فرهنگ معین

(تَ لُ ) [ ع . ] (مص م . ) صلح کردن ، با هم سازش کردن .

معنی کلمه تسالم در فرهنگ عمید

با هم صلح کردن، با هم آشتی کردن.

معنی کلمه تسالم در فرهنگ فارسی

( مصدر ) صلح کردن آشتی کردن با یکدیگر آشتی کردن آشتی جستن با هم سازش کردن .

معنی کلمه تسالم در ویکی واژه

صلح کردن، با هم سازش کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه تسالم

و چون این سه جنس فضیلت حاصل شود و هر سه با یکدیگر متمازج و متسالم شوند از ترکب هر سه، حالتی متشابه حادث گردد که کمال و تمام آن فضایل به آن بود و آن را فضیلت عدالت خوانند. و از این جهت است که اجماع و اتفاق جملگی حکمای متأخر و متقدم حاصل است بر آنکه اجناس فضایل چهار است: حکمت و شجاعت و عفت و عدالت. و هیچ کس مستحق مدح و مستعد مباهات و مفاخرت نشود الا به یکی از این چهار، یا به هر چهار، ه کسانی نیز که به شرف نسب و بزرگی دودمان فخر کنند مرجع با آن بود که بعضی از آبا و اسلاف ایشان به این فضایل موصوف بوده اند و اگر کسی به تفوق و تغلب یا کثرت مال مباهات کند اهل عقل را برو انکار رسد.
اما کمال انسان دو نوع است از جهت آنکه نفس ناطقه او را دو قوت است، یکی قوت علمی و دیگر قوت عملی. کمال قوت علمی آنست که شوق او به سوی ادراک معارف و نیل علوم باشد تا بر مقتضای آن شوق احاطت به مراتب موجودات و اطلاع بر حقایق آن به حسب استطاعت حاصل کند، و بعد ازان به معرفت مطلوب حقیقی و غرض کلی، که انتهای جملگی موجودات با او بود، مشرف شود تا به عالم توحید بل مقام اتحاد برسد، و دل ساکن و مطمئن گردد، و غبار حیرت و زنگ شک از چهره ضمیر و آینه خاطر او سترده شود و حکمت نظری بأسرها مشتمل است بر تفصیل این نوع کمال. و اما کمال قوت عملی آنست که قوی و افعال خاص خویش را مرتب و منظوم گرداند چنانکه با یکدیگر موافق و مطابق شوند و بر یکدیگر تغلب ننمایند، پس به تسالم ایشان اخلاق او مرضی گردد، بعد ازان به درجه اکمال غیر، و آن تدبیر امور منازل و مدن باشد، برسد تا احوالی که به اعتبار مشارکت افتد منظوم گرداند، و همگنان به سعادتی که دران مساهم باشند برسند. و این نوع کمال است مطلوب در حکمت علمی، و این کتاب مشتمل بر اشاراتی بدان خواهد بود.