معنی کلمه انسان گرایی در دانشنامه عمومی
اومانیسم شالوده فرهنگ و فلسفه بعد از رنسانس در غرب است که بر اساس آن، انسان میزان کلیه ارزش ها و فضایل از جمله حق و حق گرایی است. اومانیسم جنبشی فلسفی و ادبی است که زیربنای رنسانس می باشد و فرهنگ دوره مدرنیته را تشکیل می دهد. این جنبش، سرشت انسانی و علایق طبیعت آدمی را میزان همه چیز قرار می دهد. پایه گذاران اومانیسم در صدد بودند تا روح آزادی و خودمختاری انسان را که در قرون وسطی از دست داده بود، دیگر بار از طریق ادبیات کلاسیک به او بازگردانند تا بتواند طبیعت و تاریخ را قلمرو حکومت خود ساخته و بر آن مسلط شود.
واژهٔ انسان گرایی، نهضتی فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی ( رنسانس ) به دنبال ایجاد رغبت و تمایلی که نسبت به آثار برجستهٔ یونانی و رومی پدید آمده است. واژه انسان گرایی ( Humanism ) را فردریچ نیتاما ( Friedrich Immanuel Niethammer ) از واژه "humanitas" برگرفت . "humanitas" کلمه ای لاتین از سری واژگان فیلسوفانه ای بود که سیسرون ( Cicero ) قبل از میلاد آن ها را ایجاد کرده بود.
انسان گرایان در میان مجردات انتهای دوران باستان و قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشأت می گرفت و humanitas یعنی حوزه هایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می شده است، فرق گذاشتند؛ و از آنجا که حوزهٔ دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته های رومی و به طور فزاینده یونان باستان می گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند.
در برخی از موارد انسان گرایی در برابر خداگرایی قرار داده شده است. برای نمونه پروتاگوراس در رسالهٔ خویش «در باب خدایان» انسان را مقیاس همه چیز می داند و با این ادعا خدایان را انکار می کند و به همین دلیل از آتن تبعید می شود. سارتر در کتاب «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر» ( Existentialisme est un Humanism ) کوگیتوی دکارتی را تنها نقطهٔ تمایز اگزیستانسیالیسم از بقیهٔ فلسفه ها و «تنها مبنای ممکن برای انسان گرایی» می داند. برخی، از انسان گرایی، به عنوان ایمان به خدای حقیقی یعنی ایمان به خود انسان یاد می کنند. از نظر آن ها با این که یک ندای درونی در انسان می گوید که خدا هست ولی چون انسان آن را نمی بیند پس نباید در مورد آن اظهار نظر نماید و فعلاً آن چیزی که هست و انسان آن را می بیند، خود انسان است و در واقع انسان همان خداست و به اندازهٔ تمام انسان ها خدا وجود دارد.