تعویل

معنی کلمه تعویل در لغت نامه دهخدا

تعویل. [ ت َع ْ ]( ع مص ) به آواز گریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). به آواز بلند گریستن و آواز زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || یاری خواستن از کسی و کذا عول به عوله یق عول علی ما شئت ( به صیغه امر )؛ ای استعن به کانه یقول احمل علی ما شئت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نازیدن. || بار نهادن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ظله ساختن از بهرباران. ( تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ساختن سایبان تا از باران بدو پناه آورند. ( آنندراج ). عاله ساختن. ( از اقرب الموارد ). || اعتماد کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). اعتماد کردن و تکیه نمودن بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : و تعویل و اعتماد که بر حسن عهد و کمال محبت و....در هواخواهی و مروت باطل گردد. ( سندبادنامه ص 72 ).

معنی کلمه تعویل در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - به صدای بلند گریه کردن . ۲ - از کسی یاری خواستن .

معنی کلمه تعویل در فرهنگ عمید

۱. به صدای بلند گریه و فریاد کردن و از کسی مدد خواستن.
۲. اعتماد و تکیه کردن.

معنی کلمه تعویل در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) بصدای بلند گریه کردن . ۲ - از کسی یاری خواستن مدد طلبیدن . ۳ - اعتماد کردن تکیه نهادن . ۴ - ( اسم ) مدد خواهی.۵ - اعتماد تکیه . جمع : تعویلات .

معنی کلمه تعویل در ویکی واژه

به صدای بلند گریه کردن.
از کسی یاری خواستن.

جملاتی از کاربرد کلمه تعویل

و عرض خویش را که در زی عفاف و کسوت صلاح نگاهداشته بودم، در معرض فضیحت جلوه کردم و هدف تیر عقاب و ناوک عذاب گردانیدم و باطن را به لوث خبث و آلودگی خیانت شهوت، ملوث و ملطخ کردم و اگر این معنی به سمع اعلی شاه رسد، توقیر من به تحقیر و تعظیم به توهین بدل گردد و تعویل و اعتماد که بر حسن عهد و کمال محبت و فرط تقوی و رفور دیانت و اخلاص و اختصاص من داشتست، در هواخواهی و مودت باطل گردد خاصه که تعرض سخط پادشاه کرده باشم و حکما چنین گفته اند «ثلاثه لا امان لها، البحر و النار و السلطان» با سه چیز امان نبود: با دریا که به موج در آید و آتش که ارتفاع گیرد و پادشاه که غضب بروی مستولی شود از دریا و آتش تحرز و تجنب ممکن است و از خشم پادشاه، ناممکن و متعذر معاویه گفت:«نحن الزمان من رفعناه ارتفع و من وضعناه اتضع» ما پادشاهان، اثر روزگار و تاثیر قدرت کردگاریم، هر که را برداریم، بلند شود و هر که را فرو داریم، پست گردد و همه عاقلان از امثال این ارتکاب، صیانت ذات لازم شمرده اند و چون حادثه ای نازل شده است و داهیه ای حادث گشته که در امکان قدرت و وطاء وسع و طاقت نگنجیده است، به رای صایب و تدبیر ثاقب، گرد آن غرض برآمده اند و به لطایف حیل و بدایع تمویه، خود را در پناه صون و جوار سلامت آورده و با قاصدان جان و حاسدان سود و زیان خود گفته اند: