معنی کلمه خنجیر در لغت نامه دهخدا
سالها بگذرد که برناید
روزی از مطبخش همی خنجیر.خسروانی.میان معرکه از کشتگان نخیزد رود
ز تف آتش شمشیر و خنجرش خنجیر.خسروانی.ز بیم خنجر تو استخوان سوخت
بر ایشان و از ایشان خاست خنجیر.لامعی.ز باد گرزش گردون همه پر از آشوب
ز تف تیغش هامون همه پر از خنجیر.ظهیر ( از آنندراج ).