تخطئه

معنی کلمه تخطئه در لغت نامه دهخدا

( تخطئة ) تخطئة. [ ت َ طِ ءَ ] ( ع مص ) به خطا منسوب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). خطا گرفتن در کار کسی. ( غیاث اللغات از کنز ). گفتن کسی را که تو خطا کردی. ( منتهی الارب ). تخطی ٔ. ( ناظم الاطباء ). خطا گرفتن در کار کسی و نسبت خطا به کسی دادن. ( ناظم الاطباء ). || بدی از کسی دور کردن. یقال : خُطّی َٔ عنه ُ السوء. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه تخطئه در فرهنگ معین

(تَ طِ ئِ ) [ ع . ] (مص م . ) خطاکار خواندن . کسی را به خطا نسبت دادن .

معنی کلمه تخطئه در فرهنگ عمید

خطا بر کسی گرفتن، به خطا نسبت دادن، خطا گرفتن از کار کسی.

معنی کلمه تخطئه در فرهنگ فارسی

( مصدر ) خطا کار خواندن نادرست شمردن خطا بر کسی گرفتن .

معنی کلمه تخطئه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ــ تخطه به معنی این است که برای همه مکلفین چه جاهل و چه عالم احکام واقعی جعل شده باشد. ــ تخطئه یعنی احتمال عدم مطابقت نظر مجتهد با حکم واقعی است.
ــ تخطئه، مقابل تصویب بوده و در لغت ، به معنای نسبت دادن خطا به کسی، و در اصطلاح ، به معنای احتمال خطای مجتهد در دست یابی به حکم واقعی عدم اصابت به حکم واقعی می باشد. ــ اصطلاحا تخطئه عبارت است از دیدگاهی که معتقد است از سوی شارع برای همه مکلفین- اعم از عالم و جاهل- احکام واقعی جعل شده است و علم و جهل افراد نقشی در ثبوت تکلیف یا عدم آن ندارد.
توضیح
علمای امامیه معتقد به تخطئه بوده و بر این باورند که خداوند متعال برای هر واقعه ای یک حکم واقعی دارد که در لوح محفوظ در حق همگان - چه عالم ، چه جاهل ، چه مسلمان و چه کافر - ثابت است و همه ما به همان واقع مکلف ایم و امارات نیز طریق به واقع هستند، اما استنباط مجتهد گاهی مطابق آن حکم واقعی بوده و او «مصیب» است، که در این صورت، حکم واقعی در حق مجتهد و مقلدان وی منجّز می باشد، و گاهی هم رای مجتهد برخلاف واقع بوده و او «مخطیء» می باشد، که در این صورت او و مقلدانش معذورند.شعار علمای شیعه که تخطئه را پذیرفته اند این است: «للمصیب اجران و للمخطیء اجر واحد»؛ یعنی مجتهدی که در اجتهاد خود به حکم واقعی دست می یابد دو پاداش دارد، اما مجتهدی که با وجود به کارگیری تمام سعی خود، به حکم واقعی نمی رسد، فقط یک پاداش دارد.
نکته
علمای شیعی و سنی در عقلیات در غیر احکام شرعی ، موضوعات خارجی و احکام عقلی غیر مربوط به حکم شرعی به اتفاق، به تخطئه اعتقاد دارند؛ یعنی برآن ند که ممکن است حکم مجتهد نسبت به آنها مطابق واقع و یا مخالف آن باشد.
نقش امارات و اصول
...

معنی کلمه تخطئه در ویکی واژه

خطاکار خواندن. کسی را به خطا نسبت دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه تخطئه

راستی و اخلاص وامانت آن است که آنچ صلاح وقت دران باشد و رای صایب آن اقتضا کند آن را در حضرت پادشاه دیباچه‌ای نیکو نهد و درکسوت عبارتی هرچ لطیف‌تر بعد از رعایت آداب سلطنت بوقت فرصت عرضه دارد واگر نیز پادشاه را بران سخن اعتراضی یا استدراکی افتد آن را نهی ننهد و تخطئه سخن او نکند که پادشاهان را بفر یزدانی فراستی ملوکانه باشد و گفته‌اند «کلام الملوک ملوک الکلام» سخن او بسمع رضا اصغا کند و عاشق سخن خویش نباشد و درآن سخن تأملی شافی واجب شمرد اگر بران مزیدی روی نماید از سر تأنی عرضه دارد فی‌الجمله کلمه الحق باز نگیرد اما وقت و فرصت و حالت پادشاه گوش داردتا در وقت ملالت او نیفتد یا در وقت خشم که حجاب نظر حق بین شود بقدر وسع آنچ حق و صواب و صلاح باشد در نهاد او مینشاند بلطایف الحیل تا طریق راستی و اخلاص برزیده باشد.
ابن عباس ازینجا گفت: و هل تشتمل الارحام الا علی ذکر و أنثی؟ فلم یحرمون بعضا و یحلون بعضا؟! أَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ وَصَّاکُمُ اللَّهُ بِهذا هل شاهدتم اللَّه قد حرم هذا اذ کنتم لا تؤمنون برسوله؟ میگوید: اللَّه را دیدید که این تحریم کرد، چون برسول ایمان می‌نیارید بآنچه گفت؟ چون حجت بر ایشان لازم گشت بیان کرد که این جز دروغ نیست که بر اللَّه بستند، و نهنده این دروغ عمرو بن لحی بود که تغییر در دین اسماعیل وی آورد، و این سنت تحریم وی نهاد. رب العالمین در شأن وی گفت: فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ. پس رب العزّة بوحی پاک ذکر محرمات کرد، و تخطئه ایشان کرد در تحریم حرث و انعام، گفت: قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی‌ طاعِمٍ یَطْعَمُهُ یعنی علی آکل یأکله ممّا حرمته. الا ان تکون بتاء منقوطة از فوق قراءت مکی است و شامی و حمزه، یعنی: الا ان تکون الا طعمة او النسمة ا النفس او العین میتة. باقی بیاء خوانند، یعنی: الا ان یکون ذلک المحرم او المأکول او الموجود میتة، و قراءت شامی و بو جعفر «میته» برفع است و برین قراءت «کان» بمعنی حدوث است، و «میتة» رفع بفعله، یعنی الا ان یقع، او یحدث میته. اصل میت است و هاء را فزودند مبالغت را.
ابی از همان اوایل خوانندگی، در حرفهٔ خود از الگوبرداری و تقلیدهای کلیشه‌ای برحذر بود و حتی خوانندگان جوان همدورهٔ خود را که از آثار یکدیگر کپی‌برداری و تقلید می‌کردند به شدت تخطئه می‌کرده است. در همین دوران است که با شرکت در «جشنوارهٔ بین‌المللی آواز ترکیه» توانست نگاه‌های داخل و خارج را به سمت خود معطوف کند.
کمتر فرمانده‌ای در ورماخت در این هنگام چنین صفات عالی در نطق‌های خود به هیتلر نسبت می‌داد. این در حالی است که فون مانشتاین بعدها در خاطراتش سعی در بری جلوه دادن خود از هیتلر داشت و در موارد مختلف او را تخطئه کرد. چنین اقداماتی از جانب فون مانشتاین که هیچگاه یک حامی متعصب ناسیونال سوسیالیسم به حساب نمی‌آمد، را از سر «جاه‌طلبی» او دانسته‌اند.
و از این جهت حضرت عیسی علیه السلام فرمودند که «من از معالجه «اکمه» و «ابرص»، عاجز نیستم ولی از معالجه احمق عاجزم» و سبب آن این است که مادامی که آدمی نداند که جاهل است، به نقصان خود بر نمی‌خورد و در صدد تحصیل علم بر نمی‌آید، پس در ضلالت و گمراهی باقی می ماند و علامت این صفت مهلکه و کیفیت شناختن آن، آن است که آدمی، طایفه‌ای از مطالب و استدلالات خود را بر جمعی از معروفین به استقامت سلیقه و منزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب بری‌ء و اگر تخطئه نمودند و او خود مذعن نباشد به این مرض مبتلا خواهد بود و به یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن این مرض نمی توان کرد. و باعث جهل مرکب و سبب آن، یا اعوجاج سلیقه و کجی ذهن است، و بهترین معالجات در این صورت آن است که صاحب آن را بدارند بر خواندن علوم ریاضیه، از هندسه و حساب، زیرا که آنها موجب استقامت ذهن می شود و یا خطائی است که در استدلال نموده، در این وقت باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق از علمای معروفین به استقامت ذهن، و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه با استقصای تمام، تا به خطای خود برخورد و یا سبب آن مانعی است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت یا محض حسن ظن به شخصی یا نحو آن و علاج آن این است که سعی و اجتهاد کند در ازاله مانع به نحوی که مذکور خواهد شد.
«علم جدید را به بهانهٔ سکولار بودن تخطئه می‌کنند اما به جز نفرت‌پراکنی در مورد آنچه غیرخودی می‌دانند، هیچ بدیل مناسبی را عرضه نمی‌کنند».
در سده‌های اول و دوم پیش از میلاد خطیبانی مانند سیسرون اصول و موازینی خاص برای علم بلاغت تدوین کرده بودند. فیلسوف و سیاستمدار رومی، سنکا اصول سیسرون را تخطئه کرد، اما کوئنتیلی از اصول سیسرون دفاع، و گفته‌های سنکا را رد کرد و رساله‌ای هم به نام «در چگونگی تربیت خطیب» نوشت. این رساله پس از مرگ او متروک ماند، اما در دوران رنسانس از مآخذ و مراجع مهم فن بلاغت و خطابت به شمار می‌رفت.