تبعض

معنی کلمه تبعض در لغت نامه دهخدا

تبعض. [ ت َ ب َع ْ ع ُ ] ( ع مص ) پاره پاره شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). بعض بعض شدن. ( زوزنی ). بهره بهره گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حصه حصه شدن. ( آنندراج ). جزٔجزء شدن. ( از قطر المحیط ). || ( اصطلاح فقهی ) خیار تبعض صفقه ؛ و آن چنان است که عقد بیع نسبت بقسمتی از مبیع بعللی از قبیل اینکه بعض از مبیع مستحق للغیر درآید باطل شود، در این صورت خریدار مخیر است معامله را برهم زند یا آن را نسبت بمقداری از مبیع که عقد بر آن صحیح است بپذیرد و این را خیار تبعض صفقه نامند.

معنی کلمه تبعض در فرهنگ معین

(تَ بَ عُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) پاره پاره شدن .

معنی کلمه تبعض در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) پاره پاره شدن . ۲- ( اسم ) پاره پارگی . جمع : تبعضات .

معنی کلمه تبعض در ویکی واژه

پاره پاره شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه تبعض

آن گاه نفس که او فاعل جسم (است) و نامتناهی است و قوتش نامتناهی است، قدرت یافته است بر آراسته کردن مر اجزای طبایع را مر پذیرفتن اجزای او را، اعنی مر نفوس جزوی را. و بدین قول نه آن همی خواهیم که نفس از نفس جزوی است بدان روی که بعضی از اوست، از بهر آنکه نفس نه جسم است و چو نه جسم است متبعض نیست، بل (که) مر جوهر نفس را میل بر پدید آوردن است مر مثال خویش را بدان قوت الهی که یافته است، و الهیت از این صفت پاک است، بل که آن چه از چو اویی پدید آید بی آنکه از ذات او نقصانی شود، آن نفس است. و آراسته کردن نفس مردم و دیگر حیوانات زاینده مر اجزای طبایع را اندر هیکل خویش مر پذیرفتن دیگر نفس را هم چو او به حد قوت تا هم بدان تدریج که ظاهر است از بودش نفس اندر کالبد به فعل آید، مر این دعوی ما را برهان است. و هم این است حال آراسته کردن نفس روینده مر اجزای طبایع رااندر کالبد نباتی خویش از بهر پذیرفتن امثال خویش و به وجود آمدن آن، چنانکه گوییم: آن نفس که اندر آن جفت است که او یک دانه گندم است با یک دیگر دانه ای از دانه ها (تواناست) بر آراسته کردن مر اجزای طبایع را اندر نبات خویش که آن سرای اوست یا جسد اوست به مثل، تا بپذیرد مر نفس هایی را از نوع او که مر هر یکی را از آن همان قوت و فعل باشد که مر او راست. و مادت از معدن نفسی کلی که آن افلاک است بر این جفتان که اول های آن (به) صنع الهی – اعنی به ابداع – پدید آمده است پیوسته است. و شوق و لذت بدین نفوس پیوسته است اندر زایش امثال خویش، بدان سبب که پدید آمدن آن نفوس اندر آن اشخاص که نخست پیدا آمده است، به ابداع بوده است بی میانجی نر و ماده و تخم و نطفه، و مصنوع اشخاص الهی که بی میانجی پدید آید روا نیست که برخیزد، چنانکه گفتیم اندر معنی بازگشتن اشخاص به اصول طبایع که آن به صنع الهی مصنوع است، و لذت یافتن حیوان از مجامعت بر درستی این دعوی گواست. و اگر آن صنع نخستین نبودی به ابداع، حیوان با یکدیگر جفت نگرفتندی و زایش نبودی. و هم این است حال تخم های نبات که جملگی آن همی جفت گرفته پدید آیند، از بهر آنکه مر ایشان را حرکت ارادی نیست، و آن جفت (گرفتن از جفت گرفتن حیوان عجب تر است، چنانکه پیش از این گفتیم.)