استشمام

معنی کلمه استشمام در لغت نامه دهخدا

استشمام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بو کردن. بوئیدن. ( غیاث ). بو یافتن از چیزی. انبوئیدن . ( برهان ). بوی بردن. بو کشیدن. شنیدن. شم . || بوئیدن خواستن. ( منتهی الارب ). طلب بو کردن. بوی کردن خواستن.
- استشمام کردن ؛ بوئیدن. استنشاق کردن.

معنی کلمه استشمام در فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - بو کردن ، بوییدن . ۲ - دریافتن .

معنی کلمه استشمام در فرهنگ عمید

بو کشیدن، بوییدن.

معنی کلمه استشمام در فرهنگ فارسی

بوییدن خواستن، بوکشیدن، بوییدن، بویافتن، بوی بردن
( مصدر ) ۱ - طلب بوی کردن . ۲ - بوی کردن بوییدن . ۳ - بوی بردن دریافتن پی بردن .
بو کردن

معنی کلمه استشمام در ویکی واژه

بو کردن، بوییدن.
دریافتن.

جملاتی از کاربرد کلمه استشمام

به استشمام زلف یار فایز برآرد مردگان از خاکدان سر
در صورتی که فرد قرص برنج را بخورد یا بوی آن را استشمام کند دچار مسمومیت خواهد شد و در صورتی که سم از بدن وی خارج نشود مرگ حتمی را در پی خواهد داشت.
زان که از مشک سخن شاه دم استشمام حالت جمله کند منکشف از لطف عمیم
مشام جان من از جانبی که طره تست کند ز باد شمیم بهشت استشمام
اوگوستو فردیکو اشمیت برزیلی طرفدار رمانتیسم است ولی منظره پرداز نیست به سیاست و تجارت نیز اشتغال ورزیده است. آثار فراوانی این شاعر خلق کرد که در آن‌ها رایحه مذهبی استشمام می‌شود.
می کند هر کس ز سیر باغ استشمام فیض فیض عامی لازم طبع کریم گل بود
ز جسم رایحه روح می کن استشمام چه حاصل است ز روحی که او مجسم نیست
توضیحات دارو :این دارو در دمای ۱۵ تا ۳۰ درجه سانتیگراد نگهداری شود و در صورت استشمام بوی سرکه از مصرف آن خودداری شود.
ز استشمام روی یار فایز جهان یکسر بسوزد همچو بلغار
تا نگیرد زباغبان رخصت نتواند کند گل استشمام
ز استشمام زلف یار فایز پریده هوشم از سر، دستم از کار