اجزای غذا
معنی کلمه اجزای غذا در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه اجزای غذا
باز من اگر در گرنج خواستن الحاح کردم، گرنج زیادت یافتم و شکر و روغن بیشتر گرفتم و از گریستن، رطوبات زجاجی و ملحی به حکم قوت غریزی منحل و مضمحل شد. دماغ صافی و چشم روشن گشت و تا درین بودم، گرنج بیاسود و شکر و روغن بر وی کردم تا معتدل مزاج شد و سریع الهضم گشت و اجزای شکم به حکم لطافت اجزای غذا لطیف گردانیدم تا حواس را صافی و دماغ را قوی کند. نتایج بدخویی من این بود، باز نتایج و ثمرات اندیشه تو ضعف حاسه بصر است و نقصان جوهر دماغ و استیلای برودت و یبوست و تلاشی قوت و فتور اجزا و سستی اعصاب و اعضا و کوتاهی عمر و مذمت مردمان درین جهان و عقوبت و سخط یزدان در آن جهان و ذخیره عواقب وخیم و عذاب الیم. اکنون بدخوی و نادان تویی یا من؟ مرد لشکری حاذق و زیرک بود، چون این مقالات معقول و دلالات مشروع بشنید، عجب داشت و گفت:
آشپزی چینی به آشپزی ای گفته میشود که در کشور چین مرسوم بودهاست. از ویژگیهای خاص این آشپزی میتوان به خرد کردن اجزاء غذا بهطوریکه هنگام صرف غذا به بریدن آنها نیاز نباشد، کم پختن اجزاء غذا و طبخ جداگانه اجزای غذا خصوصاً سبزیجات اشاره کرد. آشپزی در مناطق مختلف چین به شیوههای متفاوت انجام میشود.