آزرمگین

معنی کلمه آزرمگین در لغت نامه دهخدا

( آزرمگین ) آزرمگین. [ زَ ] ( ص مرکب ) آزرمگِن.

معنی کلمه آزرمگین در فرهنگ معین

( آزرمگین ) ( ~. ) (ص مر. ) باحیا، باشرم .

معنی کلمه آزرمگین در فرهنگ عمید

( آزرمگین ) ۱. باحیا، باشرم.
۲. شرمگین، شرمسار.

معنی کلمه آزرمگین در فرهنگ فارسی

( آزرمگین ) ( صفت ) ۱ - باحیا باشرم . ۲- مودب . ۳ - با فضیلت با تقوی .
آزرم گن
باحیا، باشرم، شرمگین، شرمسار، آزرمگن هم گویند

معنی کلمه آزرمگین در ویکی واژه

با شرم و با حیا. سرشتی نرم و آزرمگین و تودار. «گلاب‌دره‌ای»

جملاتی از کاربرد کلمه آزرمگین

اسمعیل نیز بیگاه و گاه فرگاه سرکار خان خانان را بار نشست داشت و با نشستی بی خاست پیمانی هیچ شکست. ناچار کار تیمار و پرستش و بار بیمارداری و نگهداشت فرزندی میرزا جعفر را بار گردن و خار دامن گشت، مردانه برخاست و فرزانه کمر بست و پای درنگ افشرد، و برامش من پهنه آرامش بر خود فراخ تنگ آورد . کما بیش ماهی یا فراتر گامی نیاسوده و به کام اندیشی خاک را از هیچ راهی بر خود نبخشوده، یک چشمزد همه شب ها از پای ننشیند و روزان دمی دو گوارش نان و گمارش آبی را نیز آرام نگزیند، و همچنین و برتر از این بهر راه و روش کاری کرده و شماری آورده که جاویدان شرمنده ام و بی پاداشی چشم انبای و دسترنجی سپاس انگیز، او و کسان او را آزرمگین و سرافکنده. چون سرکار شما را یاری مهراندیش بینم و به دمسازی و دلسوزی خویش از همه یاران فرا پیش، رنج افزا می گردم تن خواهی از کسان میرحسن خواستار است و سامان و ساخت فرزندان را در این شب نوروز بدین وام اندک کام گذار، نوشته داد و خواست و نگارش سرکار آقا و نگاشته بنده زاده اسمعیلش هر سه در آستین و گزارش این سه راست خامه راستی خواست او را گواهی راستین. گویا همه نزد سرکار است و دست دوست نوازت گرفتن و سپردن تنخواه را نیز پیمان سپار. باری کار بر بستگان میرزا تنگ است و پا کار ده را با آز فره و روی زره و مشت گره ریش مشهدی در چنگ: شعر: