معنی کلمه بلي در لغت نامه دهخدا
من از قالوا بلی تشویش دیرم.باباطاهر.از برای یک بلی کاندر ازل گفته است جان
تا ابد اندردهد مرد بلی تن در بلا.سنائی.گر آسمان را پرسد زمین که هست چنین
زمین صدا شنود ز آسمان بلی و نعم.سوزنی.ناقصان بلی چه بنشینیم
کاملان ألست آمده ایم.عطار.
بلی. [ ب َ ] ( از ع ، ق ) ممال بَلی ̍ و آن لفظی است که برای تصدیق کلام آید. در اصل این لفظ عربی است به فتح لام مگر فارسیان به کسر لام استعمال کنند. ( غیاث ). در جواب استفهام نفی آید در عربی ،ولی در فارسی مطلقاً به معنی آری باشد و در تلفظ عامیانه «بله » گویند چنانکه میروی ؟ بلی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به بَلی ̍ و بَلِه شود :