آمله
معنی کلمه آمله در لغت نامه دهخدا

آمله

معنی کلمه آمله در لغت نامه دهخدا

( آمله ) آمله. [ م ِ / م ُ ل َ / ل ِ ]( اِ ) آملج. نام درختی هندی که ثمره آن را نیز آمله گویند. طعم آن ترش و عفص و نازک چون آلوگوجه ببزرگی گردکانی و خردتر درخت آن ببالای گردکان. برگ آن ریزه و انبوه از دو سوی شاخ بقدر شبری رسته گاهی بدو شاخه و گاهی بسه شاخه و چوب آن از چنار سختتر بود : و اندر میان رامیان و جالهندر [ هندوستان ] پنج روزه راه است و همه راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که بهمه جهان ببرند. ( حدودالعالم ).
پای ز گل برکشی بطاعت به زآنک
روی بشوئی همی به آمله و گل.ناصرخسرو.چون نشوئی دل بدانش همچنانک
موی را شوئی به آب آمله ؟ناصرخسرو.- آمله پرورده ؛ آمله مربّابشکر یا عسل.
- شیرآمله ؛ عبارت از آمله ٔمالیده منقی از دانه است که چند بار در شیر تر نهند و سپس شسته و خشک کنند تا قوت آن کم و صالح برای استعمال شود.
آمله. [ م ِ ل َ ] ( ع ص ) تأنیث آمِل.
امله. [ اَ ل ِ ] ( اِ ) آمله. ( ناظم الاطباء ). رجوع به آمله شود.
امله. [ اَ ؟ ] ( اِ ) در زبان مردم خوی به معنی منام ( خواب ) است. ( از انساب سمعانی ). و رجوع به املی شود.

معنی کلمه آمله در فرهنگ عمید

( آمله ) درختی هندی به بزرگی درخت گردو، برگ هایش ریز و انبوه، میوه ای ترش مزه به اندازۀ آلو که دو نوع سیاه و زرد دارد.

معنی کلمه آمله در فرهنگ فارسی

( آمله ) ( اسم ) نباتی است میان شجر و گیاه که برگش چون مورد و میوه اش بانداز. بار سرو است . ابتدا سبزاست و چون برسد سیاه و نرم گردد . چوب آن سخت و اندرون آن سپید و زرد مایل بسرخی و ریشه هایش باریک است و در طب مورد استعمال دارد صفیرائ .
در زبان مردم خوی بمعنی منام است .

معنی کلمه آمله در دانشنامه عمومی

آمله. آمُله، انگور فرنگی هندی یا میروبالان ( نام علمی: Phyllanthus emblica ) که در کتب طب سنتی با نام های آملج و اَملَج آمده است و به هندی آنوله و آنولا و به پنجابی و اردو آمله گویند نام یک گونه از راسته مالپیگی سانان است که درختی زینتی است و میوه های خوراکی تولید می کند و تا حدود ۱۸ متر ارتفاع و در برخی موارد به ندرت تا ۳۰ متر ارتفاع می تواند رشد کند.
این گیاه طبیعتی سرد و خشک دارد. میوهٔ این درخت جزوء اندام دارویی این گیاه است و اسانس، روغن ثابت و ویتامین C جزوء ترکیبات شیمیایی این گیاه می باشد. از این در درمان سوءهاضمه، ضعف و بی قوگی استفاده می کند. این میوه تقویت کنندهٔ قلب و ذهن است.
همچنین این گیاه مقاومت و سیستم ایمنی بدن را در برابر ویروس ها و باکتری ها زیاد می کند ، از استفراغ جلوگیری می کند ، اشتها را زیاد می کند ، ملین است و نیروی جنسی را نیز زیاد می کند. این میوه قطع کنندهٔ انواع خونریزی ها است و در درمان بواسیر نیز بسیار مفید است.
مهمترین اثرات این میوه
• درمان سوءهاضمه
• تقویت کنندهٔ ذهن و قلب
• درمان درد موضعی
• درمان بواسیر
• نیروی جنسی را زیاد می کند
• رفع نسیان
• رفع فراموشی و مالیخولیا
• جلوگیری از انواع خونریزی ها
• تقویت کنندهٔ موی سر
دربارهٔ این گیاه در لغتنامه دهخدا آمده است: آمله یا آملج. نام درختی هندی که ثمرهٔ آن را نیز آمله گویند. طعم آن ترش و عفص و نازک چون آلوگوجه ببزرگی گردکانی و خردتر درخت آن ببالای گردکان. برگ آن ریزه و انبوه از دو سوی شاخ بقدر شبری رسته گاهی بدو شاخه و گاهی بسه شاخه و چوب آن از چنار سختتر بود: و اندر میان رامیان و جالهندر پنج روزه راه است و همهٔ راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که بهمهٔ جهان ببرند. ( حدودالعالم ) .
معنی کلمه آمله در فرهنگ عمید
معنی کلمه آمله در فرهنگ فارسی
معنی کلمه آمله در دانشنامه عمومی

معنی کلمه آمله در ویکی واژه

(گیاهی): نوعی آلوچه وحشی که مصرف دارویی دارد. درخت این میوه. آمِله در زبان معیار باستان به دو بخش آم - ائله قابل تجزیه و با آمل مفهوم مشترک دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه آمله

آبی و امرودتان ازگیل و سنجد داد بار سیب و شفتالودتان شد زنجبیل و آمله
کم نشود انار اگر بهر شراب بفشری بهر فضیلتی بود کوفتگی آمله
مردم مازندران به شعرهای آوازی خود تَبَری و تَوَری می‌گویند. ادبیات و شعر مازندرانی تاریخی هزار و صد ساله دارد که قدیمی‌ترین آثار آن اشعار متعلق به مسته مرد و مرزبان باوندی و علی پیروزه است و همچنین پیشینهٔ نثر طبری به قبل از اسلام می‌رسد که متنی در باب بنای شهر آمل از زبان بانو آمله، دختر استاد دیلمی گفته شده و در کتاب تاریخ تبرستان اثر ابن اسفندیار آورده شده‌است.زبان مازندرانی را می‌توان زبان دوم مذهب زیدی در سده‌های هشتم و نهم دانست از آن دوران کتب فراوانی به‌جای مانده که با توجه به آنها می‌توان این زبان را در کنار فارسی با قدمت‌ترین زبان ایرانی دانست که نگارش ادبی تاریخی دارد.
بنای آمل به فرمان آمله همسر فیروز شاه بلخ ساخته شد. هنگام سلطنت فیروز، پادشاه بلخ در سرزمین طبرستان دختری بود که رویش محراب عاشقان و مویش پایبند بیدلان بود. از قضا فیروز او را در خواب می‌بیند و به مهرفیروز دستور می‌دهد دختری با صفات را بیابد. مهر فیروز پس از چندی در سرچشمه‌های رود آمل دختری دید به همان صفات. پس نامه ای به فیروز شاه نوشت و او را از احوال خود مطلع ساخت. فیروز شادمان از این احوال پس از وصلت با دختر از او آرزویی خواست تا برآورده شود، دختر گفت: شهرستانی فرماید، آنجا که پای دشت است به آب هرهز (هراز) و نام من برنهد چون نام دختر آمله بود، شهر را آمل نام نهادند.
آمله یا آملج. نام درختی هندی که ثمرهٔ آن را نیز آمله گویند. طعم آن ترش و عفص و نازک چون آلوگوجه ببزرگی گردکانی و خردتر درخت آن ببالای گردکان. برگ آن ریزه و انبوه از دو سوی شاخ بقدر شبری رسته گاهی بدو شاخه و گاهی بسه شاخه و چوب آن از چنار سختتر بود: و اندر میان رامیان و جالهندر [هندوستان] پنج روزه راه است و همهٔ راه درختان هلیله و بلیله و آمله و داروهاست که بهمهٔ جهان ببرند. (حدودالعالم).
مردم مازندران به شعر‌های آوازی خود تَبَری و تَوَری می‌گویند. ادبیات و نظم مازندرانی تاریخی هزار و صد ساله دارد که قدیمی‌ترین آثار آن اشعار متعلق به مسته مرد و مرزبان باوندی و علی پیروزه است و همچنین پیشینهٔ نثر طبری به قبل از اسلام می‌رسد که متنی در باب بنای شهر آمل از زبان بانو آمله، دختر استاد دیلمی گفته شده و در کتاب تاریخ تبرستان ابن اسفندیار آورده شده‌است. زبان مازندرانی را می‌توان زبان دوم مذهب زیدی در سده‌های هشتم و نهم دانست از آن دوران کتب فراوانی بجای مانده که با توجه به آنها می‌توان این زبان را در کنار فارسی با قدمت‌ترین زبان ایرانی دانست که نگارش ادبی تاریخی دارد.
صد چنین در بطنش اندر پرورش یا هلیله نامشان یا آمله
واژه آمل که گونه دیگر آن آموی است، احتمالاً از قبیله باستانی آمردها یا آماردها گرفته شده‌است. مورخان باستانی غربی نام این قبیله را مردی یا آمردی آورده‌اند. آماردها قومی نیرومند و جنگجو بوده‌اند و ناحیه فعلی آمل را به عنوان مرکز خود انتخاب نموده و نام خود را برنهادند و بعدها واژه «آماردها» به سبب کثرت تلفظ به آملد، آمرد و «آمل» بدل شد. نیز وجه تسمیه این شهر به سبب بنیان‌گذار خود «آمله» نیز می‌تواند باشد، چنان‌که در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار آمده‌است و در جای دیگر پیرنیا می‌گوید این قوم مهاجر بادیه‌نشین بوده‌اند که به تاخت تاز در اراضی اقوام دیگر می‌پرداختند و به روزگار کوروش تا حوالی ماد پراکنده گردیده بودند، آمردها در حدود سه هزار سال پیش از میلاد نیز در حال پیدا نمودن سرزمین بوده‌اند.
تا به مذاق انس و جان بدهد وناورد جهان نکهت گل به گلستان لذت مل بر آمله
چون نشوئی دل به دانش همچنانک موی را شوئی به آب آمله؟
در مورد پیدایش آمل سه نظریه وجود دارد که اولین نظریه مربوط به دوران مرد آمارد، دومین نظریه مربوط به دختری به نام آمله و سومین نظریه مربوط به دوران طهمورث، جمشید، کیومرث از پادشاهان پیشدادی بوده‌است.
دیگر نظریه وجه تسمیه آمل به سبب نام آمله است، چنان‌که در تاریخ طبرستان و تاریخ ایران باستان آمده‌است:
ابن اسفندیار در مورد نظریه دوم در کتاب تاریخ طبرستان نوشته‌است، بنای آمل به فرمان آمله همسر فیروز شاه بلخ ساخته شد. آمل مأخوذ از نام آمله دختر اشتاد است که به اتفاق برادرش یزدن به دلیل کشتن شخصی از تبار دلیم به نواحی آمل فعلی آمد و روستایی را بنا نهادند. وی در تاریخ تبرستان می‌نویسد:
همچو ما زو رویشان نفج و سیه همچون تذرو چو هلیله زردشان روی و ترش چون آمله
تا به مشام ذوق جان ندهد و ناورد جهان نکهت گل زانگدان لذت مل ز آمله
پای ز گل بر کشی به طاعت به زانک روی بشوئی همی به آمله و گل
آمله دارای پسری به نام خسرو بود که پس از مرگ پادشاه بلخ، پادشاهی مقتدر گردید و آمل را پایتخت خود برگزید و بیشترین سعی و کوشش خود را صرف ساختن قلعه‌های محکم و ساختمان‌های زیبا و آبادانی این شهر نمود. حتی دستور داد در بیرون شهر ساختمان و قصرها بسازند و عمران و آبادی بنمایند. شهر آمل در این دوره دارای چهار دروازه به نام‌های دروازه گیلان، دروازه گرگان، دروازه کوهستان و دروازه دریا بود و مقدار زمینی که برای ساختن اولیه شهر فراهم کردند چهار صد هکتار بود.