ابقاء

معنی کلمه ابقاء در لغت نامه دهخدا

ابقاء. [اِ ] ( ع مص ) اِبقا. باقی داشتن. بجای ماندن چیزی را. باقی ماندن. زنده داشتن. باقی گذاشتن :
باقی بادی که از بداندیشان
تیغت نکند بهیچوقت ابقا.مسعودسعد.|| رعایت ، مرحمت کردن. بخشودن. مهربانی کردن. بر کسی شفقت کردن. || اصلاح میان قومی : آنکس که...هیچ سوی ابقا و رحمت نگراید وی بمنزلت شیر است. ( تاریخ بیهقی ).

معنی کلمه ابقاء در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - باقی گذاشتن ، به جای ماندن چیزی را، زنده داشتن . ۲ - رعایت ، مرحمت کردن . ۳ - اصلاح کردن میان قومی .

معنی کلمه ابقاء در ویکی واژه

باقی گذاشتن ؛ به جای ماندن چیزی را، زنده داشتن.
رعایت، مرحمت کردن.
اصلاح کردن میان قومی.

جملاتی از کاربرد کلمه ابقاء

پس کفشگری‌ را بگذر آموی‌ بگرفتند متّهم گونه‌ و مطالبت کردند، مقرّ آمد که جاسوس بغراخان است و نزدیک ترکمانان میرود و نامه‌ها دارد سوی ایشان و جایی پنهان کرده است. او را بدرگاه فرستادند و استادم بونصر با وی خالی کرد و احوال تفحّص‌ کرد او معترف شد و آلت کفشدوزان از توبره بیرون کرد، و میان چوبها تهی کرده بودند و ملطّفه‌های خرد آنجا نهاده، پس بتراشه چوب آنرا استوار کرده و رنگ چوب‌گون‌ کرده تا بجای نیارند، و گفت: این بغرا خان پیش خویش‌ کرده است. مرد را پوشیده بجایی بنشاند و ملطّفه‌ها را نزدیک امیر برد، همه نشان طمغا داشت و بطغرل و داود و یبغو و ینالیان بود، اغرای تمام کرده بود و کار ما را در چشم و دل ایشان سبک کرده و گفته که پای افشارید و هر چند مردم بباید، بخواهید تا بفرستیم. امیر از این سخت در خطر شد و گفت نامه باید نبشت سوی ارسلان خان و رسول مسرع‌ باید فرستاد و این ملطّفه‌ها بفرستاد و گفت که این نیکو نباشد که چنین رود و خان رضا دهد. بونصر گفت: زندگانی خداوند دراز باد، ترکان هرگز ما را دوست ندارند، و بسیار بار از امیر محمود شنودم که گفتی «این مقاربت‌ با ما ترکان از ضرورت میکنند و هرگاه که دست یابند، هیچ ابقاء و مجاملت‌ نکنند» و صواب آنست که این جاسوس را بهندوستان فرستاده آید تا در شهر لاهور کار میکند، و این ملطّفه‌ها را بمهر جایی نهاده آید، آنگاه رسول رود نزدیک ارسلان خان و بغرا خان، چنانکه بتلطّف‌ سخن گفته آید تا مکاشفت‌ برخیزد بتوسّط ارسلان خان و فسادی دیگر نکند بغراخان. امیر گفت «سخت صواب میگویی» و ملطّفه‌ها مهر کرد و نهاده آمد و جاسوس را صد دینار داد و استادم بدو گفت «جانت بخواستیم‌، بلوهور رو و آنجا کفش می‌دوز.» مرد را آنجا بردند.
به دنبال درگذشت عزیر حاجی‌بیگف در سال ۱۹۴۸، سعید رستموف، دانشجوی وی که در عین حال ریاست گروه سازهای محلی را به عهده داشت سکان هدایت اتحادیه آهنگ‌سازان جمهوری آذربایجان را در دست خود گرفت و تا سال ۱۹۵۲ در این سمت ابقاء شد. در سال ۱۹۵۳، قارا قارایف جایگزین او شد و تا سال ۱۹۸۲ اتحادیه را برگرداند.
صدر نبوّت و رسالت در صدف شرف سیّد اوّلین و آخرین و رسول ربّ العالمین صلوات اللَّه علیه میگوید: مهاجر اوست که از کوی جفا هجرت کند راه صفا و وفا پیش گیرد، از بدی و بدان ببرد بنیکی و نیکان پیوندد، نهی شریعت بر کار گیرد و از مواضع تهمت بپرهیزد، در دل پیوسته حزن و ندامت دارد، از دیده اشک حسرت بارد، این چنین کس را خلعت چه دهند نزل چه سازند. «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» رزقی نیکو نزلی ساخته پرداخته یکی امروز یکی فردا، امروز حلاوت معرفت. فردا لذّت مشاهدت، امروز در راه دوست خطوتی، فردا با دوست خلوتی، امروز مهر دل و ذکر زبان، فردا معاینه میان جسم و جان، اینست که گفت جل جلاله: «لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ» ای ادخالا فوق ما یتمنونه و ابقاء علی الوصف الّذی یهوونه. ایشان را در درون پرده آورده و آرزوی دیرینه ایشان بر آورده و خلعت رضا پوشانیده و خطاب کرامت بنعت رأفت و رحمت شنوانیده که: یعینی ما تحمّل المتحملون من اجلی. آن رنجها که از بهر من بتمامی رسید من می‌دیدم، گامها که در راه من برداشتید میشمردم، قطره‌های اشک حسرت که از دیده باران کردید میدیدم آن گه داود را فرمان آید که: قم یا داود فمجدنی بذلک الصوت الرحیم، برخیز ای داود و دوستان ما را در بوستان لطف بآواز خوش خویش میزبانی کن، سبحان اللَّه آن مائده چنان و آن دعوت چنان و ضیافت رحمن، مرید بمراد رسیده مرغ سوی آشیان شتافته، دوست ازلی پرده برگرفته، الربّ و العبد و العبد و الرّب. «ذلِکَ وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» مفهوم آیت هم اظهار عدل است بنعت سیاست در قهر اعداء، هم اظهار اظهار فضل بنعت رأفت در نصرت اولیاء.
احمد جواد در سال ۱۹۲۴ به دبیری کل اتحادیه نویسندگان آذربایجان شوروی رسید، که تا سال ۱۹۲۶ در این سمت ابقاء گردید. اما در سال ۱۹۲۵، به دلیل شعری موسوم به «گویگول» بازداشت شد.
وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ ای اذا انتقمتم انتقمتم انتقام الجبّارین بلا رأفة و لا ابقاء. و قیل معناه إِذا بَطَشْتُمْ بمن دونکم بَطَشْتُمْ متکبّرین قتلا بالسّیف و ضربا بالسوط و الجبّار الّذی یقتل و یضرب علی الغضب، و اصل الجبّار ممتنع، مشتق من جبّار النخل، هو الّذی قد ارتفع عن ان تناله ید. و قیل الجبّار هو الغالی بالقدرة و هو مدح للَّه عزّ و جل لانّه حقیقة فیه و ذمّ لغیره لانّه کذب.
بسم اللَّه در تحت هر حرفی اشارتی است و در آن اشارت بشارتی، با اشارت است که بصیرم می‌بینم کردار تو. سین اشارت است که سمیع‌ام می‌شنوم گفتار تو، میم اشارتست که مجیبم می‌نیوشم دعاء تو. با اشارت است ببرّ او، سین اشارت است بسرّ او. میم اشارت است بمنّت او گویی قسم یاد میکند میگوید جلّ جلاله: ببرّ من با بندگان من، بسرّ من با دوستان من، بمنّت من بر مشتاقان من که عذاب نکنم بنده‌ای را که باخلاص گوید نام من و در هر کار ابتدا کند بنام من با بقاء او، سین سناء او، میم مجد او، بابقاء بنده، سین سرور بنده، میم مقام بنده. میگوید عزّ جلاله: عبدی بقاء من بمن، بقاء تو زمن، سناء من صفت من، سرور تو صحبت من، مجد من جلال من، مقام تو بر درگاه من. اللّه‌ام که کافران را عذاب کنم اظهار حجّت را، رحمانم با مؤمنان فضل کنم اظهار منّت را. رحیم‌ام عاصیان را عفو کنم اظهار رحمت را.
او از مجتهدین معاصر بود که از اواسط دوره اول شورای نگهبان (یعنی از سال ۱۳۶۲) با حکم سید روح‌الله خمینی به عضویت فقهای شورای نگهبان منصوب شد و تا ۱۳۹۷ عضو این شورا بود. وی همچنین عضو مجلس خبرگان در چندین دوره بوده‌است. محمد مؤمن آخرین بار در ۲۵ تیر ۱۳۹۲ با حکم علی خامنه‌ای، در سمت خود (فقیه شورای نگهبان) ابقاء شد.
در پی درگذشت غلامرضا رضوانی، در فروردین ماه سال ۱۳۹۲، محمدمهدی شب‌زنده‌دار، تیر ماه همان سال با حکم سید علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی ایران عضو شورای نگهبان شد. طبق قانون، فقهای شورای نگهبان عضو حقوقی مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز هستند. او در ۲۴ تیر ماه ۱۴۰۱ با حکم سید علی خامنه‌ای در سمتش ابقاء شد.
در میان سالهای ۱۹۷۲–۱۹۸۵ در سمت‌های مختلف سفارت شوروی در یمن و وزارت امور خارجه آذربایجان شوروی اشتغال یافت. در سال ۱۹۹۱ به عنوان مشاور و رئیس قسمت سیاست خارجی سفارت شوروی در یمن منصوب شد. به دنبال استقلال آذربایجان از شوروی، به عنوان اولین نماینده پارلمانی جمهوری آذربایجان در جمهوری یمن تعیین و تا یک سال دیگر در این پست ابقاء شد.
ابا سوء‌ادب ابقاء حالات دگر اظهار آیات و کرامات
و بدان که همچنان که کسی فاقد صفات کمالی است، سعی در تحصیل آن و ازاله ضدش بر او لازم است، همچنین صفت کمالی که از برای آدمی حاصل است، جهد در محافظت و ابقاء آن واجب است، مانند صحت بدن، چون اگر کسی را مرضی باشد سعی در دفع آن و تحصیل صحت باید کند، و اگر صحیح و سالم باشد مراعات حفظ صحت را می‌باید نماید و از این جهت است که فن طب را منقسم به دو قسم کرده اند: یک قسم، در حفظ صحت، و دیگری در دفع مرض و چون علم اخلاق نیز شبیه به علم طب است، بلکه طب حقیقی آن است، پس علم اخلاق نیز شبیه به علم طب است، بلکه طب حقیقی آن است، پس علم اخلاق نیز منقسم به دو قسمت می شود: یکی در کسب فضایل، و دیگری در دفع رذایل و به جهت مشابهت این دو علم، این علم را «طب روحانی» گویند، همچنان که طب متعارف را «طب جسمانی» نامند و از این راه بود که جالینوس طبیب در نامه ای که به خدمت حضرت عیسی علیه السلام فرستاد نوشت که «من طبیب الابدان الی طبیب النفوس» یعنی «این نامه ای است از طبیب بدنها به سوی طبیب روحها».
گاو پای دستورِ دوم را اشارت کرد که رایِ تو درین باب برچه جملتست. جواب داد که آنچ دستور گفت : پسندیدهٔ حقّ و ستودهٔ عقلست، لیکن بهیچوجه دست از سگالش باز داشتن و بندِ تعطیل و تسویف بر دست و پایِ قدرت و ارادات نهادن صواب نیست، زیراک چون بختِ او قوی حال شد و تو نیز از قصدِ او تقاعد نمائی، مددِ قوّت او کرده باشی و در ضعفِ خویش افزوده و مردِ دانا هرچند که دولت را مساعدِ دشمن بیند، از کوشش در مقاومت بقدرِ وسعِ خویش کم نکند و آنقدر که از قدرتِ خویش باقی بیند، در حفظ و ابقاء آن کوشد چون طبیبی مثلاً که از استردادِ صحّتِ بیمار عاجز آید، بقایایِ قوایِ غریزی را بحسنِ مداوات و حیلِ حکمت بر جای بدارد که اگر نه‌چنین کند ، هلاک لازم آید. پس چندانک در امکان گنجد، هدمِ مبانی کارِ او ما را پیش باید گرفت و اگرچ او مقاودِ تقلید بر سر قومی کشیدست و مقالیدِ حکم ایشان در آستین گرفته و کُلُّ مُجرٍ فِی الخَلَاءِ یُسَرُّ ، ما را بمیدانِ محاربت بیرون باید شدن و از مرگ نترسیدن که جوابِ خصم بزبانِ تیغ توان دادن نه بسپرِ سلامت جوئی که در روی حمیّت کشی.
مالک بحقیقت جز اللَّه نیست که ابداع و اختراع جز در قدرت و توان اللَّه نیست. و مالک الملک هو الذی ینفذ مشیّته فی مملکته کیف شاء و کما شاء ایجادا و اعداما و ابقاء و افناء. مالک الملک اوست که مشیّت او در مملکت او روانست اگر خواهند از نیست هست کند یا هست به نیست برد، یا از عدم بوجود آرد یا وجود با عدم برد.
آریل شارون در سال ۱۹۵۶ سمت فرماندهی تیپ زرهی ارتش را برعهده گرفت و توانست گذرگاه المتیله را به تصرف خود در آورد. شارون تا سال ۱۹۶۴ در سمت فرماندهی تیپ ابقاء شد، اما در این مدت اختلافات زیادی با رؤسای خود در آن موقع از جمله موشه دایان که ریاست ستاد ارتش را به عهده داشت، پیدا کرد. سرانجام آریل شارون، پس از بازگشت از فرانسه از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۶۹ فرماندهی ارتش شمال را به عهده گرفت و پس از گذراندن یک دورهٔ آموزشی در انگلستان و ارتقاء به درجه سرلشکری، از سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ فرماندهی ارتش جنوب را عهده‌دار شد.
آکاشا دارای سلسله مراتبی است که هر یک از مراتب آن، با یکی از سه حالت معرفت شناختی؛ بیداری، رؤیا و خواب عمیق و همچنین با یکی از تجلیات تریمورتی؛ برهما، ویشنو و شیوا مرتبط است. هر یک این تجلیات سه‌گانه به ترتیب، ایجاد، ابقاء و فنای جهان را برعهده دارند، و ارکان کلُّ شیء از آنها پر است.