ابلگ

معنی کلمه ابلگ در لغت نامه دهخدا

ابلگ. [ اَ ب ِ / اَ ب َ ل َ ] ( اِ ) شراره آتش. ( برهان ).

معنی کلمه ابلگ در فرهنگ معین

(اَ بَ لَ یا اَ بِ لْ ) (اِ. ) شرارة آتش .

معنی کلمه ابلگ در ویکی واژه

شرارة آتش.

جملاتی از کاربرد کلمه ابلگ

ما همچون کاسه‌ایم بر سر آب؛ رفتنِ کاسه بر سر آب به حکم کاسه نیست، به حکم آب است. گفت: «این عام است، الّا بعضی می‌دانند که بر سر آبند و بعضی نمی‌دانند.» فرمود «اگر عام بودی تخصیص قَلْبُ المُؤْمِنِ بَیْنَ اِصْبَعَیْنِ (مِنْ اَصَابِعِ الرَّحْمنِ) راست نبودی» و نیز فرمود اَلرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرآنَ و نتوان گفتن که این عام است، همگی علم‌ها را او آموخت، تخصیص قرآن چیست؟ و همچنان خَلَقَ الْسَّموَاتِ وَالْاَرْضَ تخصیص آسمان و زمین چیست؟ چون همه چیزها را علی العموم او آفرید، لاشک همه کاسه‌ها بر سر آب قدرت و مشیت است، ولیکن چیزی نکوهیده را مضاف کنند به او بی‌ادبی باشد، چنانکه "یَاخَالِقَ السِّرْقِیْنِ وَالضِّراطِ وَالفِسَا الا یَا خَالِقَ السّمواتِ وَیَاخَالقَ الْعُقُولِ" پس این تخصیص را فایده باشد اگرچه عام است، پس تخصیص چیزی، گُزیدگی آن چیز می‌کند. حاصل، کاسه بر سر آب می‌رود و آب او را بر وجهی می‌برد که همهٔ کاسه‌ها نظاره‌گر آن کاسه می‌شوند و کاسه را بر سر آب می‌برد بر وجهی که همهٔ کاسه‌ها از وی می‌گریزند طبعاً و ننگ می‌دارند و آب، ایشان را الهام گریز می‌دهد و توانایی گریز. و دریشان این می‌نهد که اَللهُّّمَ زِدْنَا مِنْهُ بُعْداً و به آن اول اَللهُّمَّ زِدْنَا مِنْهُ قُرْباً ، اکنون این کس که عام می‌بیند می‌گوید «از روی مسخّری هر دو مسخّر آبند یکی‌ست.» او جواب می گوید که اگر تو لطف و خوبی و حسن گردانیدن این کاسه را بر آب می‌دیدی ترا پروا‌ی آن صفت عام نبودی، چنانک معشوقِ کسی با همه سرگین‌ها و خفریق‌ها مشترک است از روی هستی، هرگز به خاطر عاشق آید ‌‌«معشوق من مشترک است با خفریقی‌ها‌؟!‌» در آن وصف عام که هر دو جسمند و متحیز‌ند و در شش جهت‌اند و حادث و قابل فنا‌اند و غیرها مِنَ الاَوْصافِ العامَّة‌؟!» هرگز درو این نگنجد، وهرکه او را این صفت عام یاد دهد او را دشمن گیرد و ابلیسِ خود داند. پس چون در تو این گنجد که نظر به آن جهت عام کردی که تو اهل نظارهٔ حسن خاص ما نیستی، با تو نشاید مناظره کردن زیرا مناظره‌های ما با حسن آمیخته است و اظهار حسن بر غیرِ اهلش ظلم باشد، اِلّا به اهلش،" لَاتُعْطَوا الْحِکْمَةَ غَیْرَ اَهْلِهَا فَتَظْلِمُوها وَلَاتَمْنَغُوهَا عَنْ اَهْلِهَا فَتَظْلِمُوهُمْ " این علمِ نظر است علم مناظره نیست. گل و میوه نمی‌شکفد به پاییز که این مناظره باشد، یعنی به پاییز مخالف مقابله و مقاومت کردن باشد و گل را آن طبع نیست که مقابلگی کند با پاییز. اگر نظر آفتاب عمل یافت بیرون آید در هوای معتدل عادل‌، و اگر نه سر در کشید و به اصل خود رفت. پاییز با او می گوید «اگر تو شاخ خشک نیستی پیش من برون آی اگر مردی، او می‌گوید پیش تو من (شاخ) خشکم و نامردم هرچ خواهی بگو» (بیت شعر:) ای پادشاه صادقان چون من منافق دیده‌ای؟!              با زندگانت زنده‌ام با مردگانت مُرده‌ام      تو که بهاءالدّینی اگر کمپیر زنی که دندان‌ها ندارد، روی چون پشت سوسمار آژنگ بر آژنگ بیاید و بگوید «اگر مردی و جوانی اینک آمدم پیش تو، اینک فَرَس و نگار‌! اینک میدان‌! مردی بنمای اگر مردی» گویی «معاذالله، واللّه که مرد نیستم و آنچ حکایت کردند دروغ گفتند، چون جفتْ تویی، نامردی خوش شد». کژدم می‌آید نیش برداشته بر عضو تو می‌رود که ‌«شنودم که مردی خندان خوشی، بخند تا خندهٔ ترا ببینم‌!» می‌گوید: «چون تو آمدی مرا هیچ خنده‌ای نیست و هیچ طبع خوش نیست، آنچ گفتند دروغ گفتند، همه دواعی خنده‌ام مشغول است، به آن امید که بِرَوی و از من دور شَوی.» گفت «آه کردی ذوق رفت، آه مکن تا ذوق نرود.» فرمود که «گاهی بود که اگر آه نکنی ذوق برود». علی اختلاف الحال و اگر چنین نبودی نفرمودی اِنَّ اِبرَاهِیمَ لَآوْاهٌ حَلِیْمٌ و هیچ طاعتی اظهار نبایستی کردن، که همه اظهار ذوق است و این سخن که تو می‌گویی از بهر آن می‌گویی که ذوق بیاید. پس اگر بَرندهٔ ذوق است بَرندهٔ ذوق را مباشرت می‌کنی تا ذوق بیاید و این نظیر آن باشد که خفته را بانگ زنند که ‌«برخیز روز شد کاروان می‌رود» گویند ‌«مزن بانگ که او در ذوق است، ذوقش برمد!» گوید «آن ذوق هلاکت است و این ذوق خلاص از هلاکت‌.» گوید که «تشویش مده که مانع است این بانگ زدن از فکر» گوید «به این بانگ خفته در فکر آید و اگر نه او را چه فکر باشد درین خواب‌؟! بعد از آن که بیدار شود در فکر آید.» آنگاه بانگ بر دو نوع باشد، اگر بانگ‌کننده بالای او باشد در علم، موجب زیادتی فکر باشد، زیرا چون منبّه او صاحب علم باشد و او را بیداری‌یی باشد الهی؛ چون او را بیدار کرد از خواب غفلت‌، از عالَم خودش آگاه کند و آنجاش کشد، پس فکر او بالا گیرد، چون او را از حالی بلند آواز دادند. امّا اگر بعکس باشد که بیدار‌کننده تحت آن باشد در عقل، چون او را بیدار کند او را نظر به زیر افتد، چون بیدار کنندهٔ او اسفل است لابد او را نظر به اسفل افتد و فکر او به عالم سفلی رود.
او بعدها توضیح داد که این آهنگ در سبک بابلگام پاپ است که او هیچ علاقه‌ای به ساختن و دنبال کردن موسیقی در این سبک ندارد.
اکنون شده آبستن و برگردش هر روز چون قابلگان آمده یک قافله زنبور
این قابلگان قابلگی نیک ندانند هان خیز و ز بسترش یکایک را کن دور
از لحاظ موسیقی، «غول چراغ جادو» ژانر موسیقی گروه، یعنی بابلگام پاپ را ادامه داد. از نظر محتوا نیز، این آهنگ عناصر عشق و روابط را، در کنار تضمین کردن خواسته‌های شریک زندگی خود، مورد بحث قرار می‌دهد. این ترانه به‌طور کلی نظرات مثبتی از منتقدان موسیقی دریافت کرد، که بسیاری از آنان این ترانه را به عنوان یکی از برجسته‌ترین جلوه‌های آلبوم ذکر کردند. این تک‌آهنگ به خوبی درمیان مردم پذیرفته شد و در برنامه‌هایی مانند اینکی‌گایو و بانک موسیقی رتبهٔ اول را کسب کرد.
چون علم آن دانسته است حاجت قیامت نیست که تعبیرها را ببیند که چه شد و آن خواب چه نتیجه داد او دید است پیشین که چه نتیجه خواهد دادن همچنانک باغبان پیشین می‌داند که البتّه این شاخ چه میوه خواهد دادن همه چیزهای عالم از مال و زن و جامه مطلوب لغیره است مطلوب لذاته نیست نمی‌بینی که اگر ترا صد هزار درم باشد و گرسنه باشی و نان نیابی هیچ توانی خوردن و غذای خود کردن ؟ آن درم و زن برای فرزندست و قضای شهوت ، جامه برای دفع سرماست و همچنین جمله چیزها مسلسل است با حق جلّ جلاله اوست که مطلوب لذاته است برای او خواهند نه برای چیز دیگر که چون او ورای همه است و شریفتر از همه و لطیفتر از همه پس او را برای کم ازو چون خواهند پس اِلَیْهِ الْمَنْتَهی چون باو رسیدند به مطلوب کلیّ رسیدند از آنجا دیگر گذر نیست این نفس آدمی محل شبهه و اشکال است هرگز به هیچ وجه نتوان ازو شبهه و اشکال را بردن مگر که عاشق شود بعد از آن درو شبهه و اشکال نمانَد که حُبَّکَ الشَّیْیَ یُعْمِی وَیُصِمُّ ابلیس چون آدم را سجود نکرد و مخالفت امر کرد گفت خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِیْنِ ذات من از نار است و ذات او از طین چون شاید که عالی ادنی را سجود کند چون ابلیس را باین جرم و مقابلگی نمودن و با خدا جدال کردن لعنت کرد و دور کرد گفت یارب آه همه تو کردی و فتنه‌ی تو بود مرا لعنت می‌کنی و دور می‌کنی و چون آدم گناه کرد حق تعالی آدم را از بهشت بیرون کرد حق تعالی به آدم گفت که ای آدم چون من بر تو گرفتم و بر آن گناه که کردی زجر کردم چرا با من بحث نکردی آخر ترا حجّت بود نمی‌گفتی که همه از تست و تو کردی هرچ تو خواهی در عالم آن شود و هرچ نخواهی هرگز نشود این چنین حجّت راست مبین واقع داشتی چرا نگفتی گفت یارب می‌دانستم الا ترک ادب نکردم در حضرت تو و عشق نگذاشت که مؤاخذه کنم.
تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۱ گرانده ۲۰ ترانه ساخته بود؛ و از طریق فرایند آن، می‌خواست تعداد ترانه‌های آلبوم را به ۱۳ ترانه محدود کند. اولین تک ترانه، که یک تک ترانه آزمایشی بود؛ یک ترانه در سبک بابلگام پاپ به نام قلباتونو ببرید بالا، که در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۱ منتشر شد.