اصاغر

معنی کلمه اصاغر در لغت نامه دهخدا

اصاغر. [ اَ غ ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اصغر. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ). خردتران. ( از آنندراج ). خردان. ( غیاث ). کهتران. کوچکتران. مقابل اکابر. قال سیبویه : لایقال نسوة صغر و لا قوم اصاغر الا بالالف واللام ، و کذا اصغرون ایضاً. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه اصاغر در فرهنگ معین

(اَ غَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ اصغر. ۱ - خردسالان ، کوچکان . مق اکابر. ۲ - کهتران .

معنی کلمه اصاغر در فرهنگ عمید

= اصغر

معنی کلمه اصاغر در ویکی واژه

جِ اصغر.
خردسالان، کوچکان. مق اکابر.
کهتران.

جملاتی از کاربرد کلمه اصاغر

و رأیت قومی نحوها تمضی الاکابر و الاصاغر
خدمتگر جاهش چه اکابر چه اصاغر روزی‌خور خوانش چه اعالی چه ادانی
هم به اکابر مجیر هم به اصاغر ملاذ سعدالملک ملک صاحب قدسی‌نژاد
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» یتجاوز عن الاصاغر لقدر الاکابر و یعفوا عن العوام لاحترام الکرام، و تلک سنّة اجراها اللَّه سبحانه لاستیفاء منازل العبادة و استصفاء مناهل العرفان و لا تحویل لسنّته و لا تبدیل لکریم عادته، و فی بعض الکتب انّ اللَّه عزّ و جل یقول: انّی لا همّ باهل الارض عذابا فاذا نظرت الی عمّار بیوتی و الی المتهجدین و الی المتحابین فیّ و الی المستغفرین بالاسحار صرّفت ذلک عنهم.
همه گر پی مفاخر نرود زکبر وافر نه بجرگه اصاغر نه بخرگه اعاظم
بنده را نیز خیالست که بی استحقاق اندر آن حلقه هم از جمع اصاغر باشد
بالجمله فرزند اسعد امجد بی همال، نهال دوحه دولت و اقبال محمدحسین میرزا، ختم الله عواقب اموره بالخیر و حفظه عن کل ضیم و ضیر که از سایر اعقاب برادر غفران مآب اکبرسنا و اخضر غصنا و اصلب عودا و اعز وجودا بود، برای تقلد این امر و حراست آن ثغر انتخاب نموده، بمرزبانی آن ولایت و صاحب اختیاری ایل و رعیت مخصوص داشتیم؛ که بنحوی که شاید و باید در پرستاری اخوان خود و سایر عیال و اطفالی که در دارالدوله میباشند سعی بلیغ و کوشش کافی بعمل آرد و سرحدات عراقین را بر وفق عهود و شروط دولتین علیین اسلام، ضابطه و نظام داده، جمع عشایر و عساکر کند و حفظ اصاغر و اکابر نماید. ایالت را تابع عدالت سازد و رعیت را مورد رعایت دارد. ولیکن احب الامور الیه اوسطها فی الحق و اعمها فی العدل و اجمعها لرضا الرعیه و اکملها لمصالح الجندیه
این حال کسی بود که او را دلی سلیم بود چنان که اللَّه گفت: إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ سلم من الضلالة ثمّ من البدعة ثمّ من الغیبة ثمّ من الحجبة ثمّ من المساکنة ثمّ من الملاحظة. هذه کلّها آفات و الاکابر سلموا منها و الاصاغر امتحنوا بها. و یقال القلب السلیم الذی سلم من ارادة سلامة نفسه.
امین ملک و دین فخر اکابر اکابر باو جودش چون اصاغر
از اصاغر طاق و جفت افتاد فرد با اکابر در بهشت آمد قرین