ابوذر غِفاری ( ـ۳۲ق) (در تداول عامه: غَفّاری) از صحابۀ پیامبر (ص). از مؤمنین قدیم و از ارکان اربعۀ صدر اسلام (ابوذر، سلمان، مقداد و عمار). نام او بنابر مشهور جُنْدَب بن جُنادَه یا جُندب بن سَکن، و لقبش بریر بوده است. در برخی از منابع کهن آمده که ابوذر در دوران جاهلیت نیز خدای یکتا را می پرستیده و بت پرست نبوده، و شراب و ازلام را هم حرام می دانسته است. چهارمین یا پنجمین تنی بود که اسلام آورد، سپس به فرمان پیامبر به میان قبیلۀ خود، بنی غفار، بازگشت، تا این که در ۶ق به مدینه هجرت کرد و در چند غزوه و سریّه با رشادت و جدیت و اخلاص شرکت جست و در صف نخبگان صحابه جای گرفت. پیامبر (ص) درباره اش فرمودند: خداوند ابوذر را مورد عنایت قرار دهد که تنها زندگی می کند و در تنهایی می میرد و تنها محشور خواهد شد و نیز فرمودند: آسمان آبی و زمین خاکی راستگوتر از ابوذر به خود ندیده اند. پس از رحلت پیامبر (ص) ابوذر از بیعت با ابوبکر سر برتافت و با او محاجّه کرد و در صف مدافعان و یاران نزدیک امام علی (ع) قرار گرفت. او در تشییع کاملاً مخفیانۀ پیکر فاطمه (س) حضور داشت. وی همچنین به نشر احادیث نبوی اهتمام کرد تا آن جا که مورد تعرّض عمر ـ که نقل حدیث را منع کرده بود ـ قرار گرفت و به زندان افتاد و در زمان حکومت عثمان به شام رفت و با مشاهدۀ زراندوزی ها و خلافکاری های معاویه او را به شدت مورد انتقاد قرار داد و براثر آن، به دستور عثمان، او را به مدینه بردند سپس به رَبَذه، از قرای مدینهتبعید کردند و سرانجام ابوذر در غربت و فقر وفات یافت. ابن مسعود به همراه برخی از بزرگان همچون حُجْر بن عَدِیّ و مالک اشتر در آن هنگام از ربذه می گذشتند که از وفات او مطلع شدند و بر او نماز گزاردند و در جامۀ جوانی انصاری کفن کردند و همان جا به خاک سپردند.
معنی کلمه ابوذر غفاری در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] ابوذر غفاری جندب (بریر) بن جنادة بن کعیب بن صعیر از قبیله بنی غفار، معروف به ابوذر غفاری از صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) بود. "ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته ای است، وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید. "ابوذر غفاری" در اسلام از لحاظ معنوی و اخلاقی چهره برجسته ای است، وی پنجمین کسی بود که به اسلام گروید و جنگ ها و شمشیر زدن هایش در پیشرفت اسلام تاثیر بسزایی داشت. هرچند آغاز زندگی ابوذر در هاله ای از ابهام می باشد؛ اما از گفته های مورخان این گونه بر می آید که قبل از اسلام آوردن نیز موحد بوده است و بعد از ایمان آوردن به پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و خداوند یکتا، علناً به مخالفت با ظلم و ستم خلفا و نزدیکان خلفا بخصوص عثمان پرداخت و بدون ترس، خیانت های آنها را بر ملا می ساخت.زمان و مکان دقیق تولد ابوذر مبهم و تاریک است؛ اما بنابر برخی روایات معلوم می شود که وی پیش از ظهور اسلام در منطقه «مرّ» در هشت فرسخی مکه سکونت داشته، احتمالاً زادگاهش نیز همانجا بوده و بعضی روایات دیگر دلالت بر این دارند که ایشان قبل از اسلام در «ربذه» می زیسته و لذا شاید هم آنجا متولد شده باشد. نام اصلی وی "جندب بن جناده" و از قبیله "غفار" از دسته قبایل «مضر» می باشد و کنیه اش «اباذر» است. قبیله «غفار»، قومی بودند که ماه های حرام را رعایت نمی کردند و بت پرست بودند. خداپرستی ابوذر همانطور که نقل شد، ابوذر در دوره جاهلی نیز خدا را پرستش می کرد و می گفت: «خدایی جز خدای یگانه نیست» و بتها را پرستش نمی کرد. از گفته های وی این است که: «من سه سال پیش از آنکه نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) بروم، نماز می خواندم و در نماز به هر سوی که خدواند اراده می کرد، عبادت می کردم» نقل شده روزی برادر ابوذر "انیس" به دنبال وی می گشت، ناگهان منظره شگفت انگیزی را مشاهده کرد که برادرش با حالت خشوعی ایستاده و در حال عبادت است. آنقدر در این عبادت غرق شده بود که متوجه انیس نشد، بعد از تمام شدن نمازش، انیس از او پرسید: «چه می کنی؟» گفت: «نماز می خوانم» انیس دوباره پرسید: «برای خدا!...نماز که در پیشگاه منات و بت های دیگر درست نیست. من در طبیعت نشانه ای یافتم که مرا به خدایی غیر از خدای شما رهبری کرد. خدایی که بزرگ و توانا و یکتاست. چگونگی مسلمان شدن ابوذر خبر هایی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) که در مکه ندای خداپرستی سر داده بود، شنیده بود و به همین خاطر برادرش "انیس" را به مکه فرستاد تا از سخنانی که شنیده بود، اطمینان حاصل کند. هنگامی که انیس از مکه به نزد برادش بازگشت وی را از این قضیه آگاه کرد که مردی در مکه زندگی می کند که دینی همانند دین ابوذر دارد و از طرف خدا فرستاده شده اما مردم عامی وی را شاعر، کاهن و ساحر می پندارند. اما او مردم را به نیکی و پاکی دعوت می کند و از بدی نهی می کند. ابوذر چون این اخبار را شنید به مکه رفت، در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) در آن هنگام پنهانی مردم را به یکتاپرستی دعوت می نمود وی در مکه حضرت علی (علیه السّلام) را ملاقات کرد و با ایشان نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) رفت. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) از وی پرسید: «اهل کجایی؟» ابوذر پاسخ داد: «اهل قبیله غفارم» سپس بین پیغمبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و ابوذر درباره موضوعات مختلفی گفتگو شد.در نهایت هم پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرمود: «در اسلام یعنی اینکه گواهی بدهی که خدائی جز خدای یگانه نیست و محمد فرستاده اوست و نماز به پا داری.» ابوذر گفت: «گواهی می دهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی می دهم که تو فرستاده خدایی» سپس گفت: «ای رسول خدا من اینک پیش قوم خود بر می گردم و منتظر خواهم ماند تا اجازه جهاد دهید تا به شما ملحق شوم، زیرا اکنون می بینم که قوم تو بر ضد متحد شده اند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) نیز با این پیشنهاد موافقت کرد. پس از بازگشت، ابوذر ماجرا را برای مادر و برادرش تعریف کرد و آنها نیز اسلام آوردند و نیمی از طایقه ابوذر پیش از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) به مدینه ایمان آوردند و پس از آنکه حضرت رسول به مدینه هجرت فرمودند، بقیه قومش نیز ایمان آورند. پس از قبیله «غفار»، قبیله «اسلم» نیز پیش حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) رفتند و گفتند: «یا رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم)، ما نیز همان گونه که قبیله غفار ایمان آوردند ایمان می آوریم.» حضرت فرمودند: «خداوند غفار را بیامرزد و اسلم را نگه دارد.» بدین ترتیب ابوذر دعوت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) را به مردم رسانید و تمام سعی و کوشش او بر آن بود که حق را بر باطل چیره سازد و آزار و اذیت هایی که از جانب مشرکان به ابوذر می رسید هرگز او را از این دعوت باز نمی داشت. هجرت به مدینه ... [ویکی شیعه] جُنْدَب بْن جُنادَه بْن سُفْیان الغِفاری معروف به ابوذر غِفاری (درگذشت ۳۲ق)از بزرگان صحابه پیامبراکرم(ص) و یاران امیرالمومنین(ع). وی از دوست داران راستین پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) بود که نزد شیعه و اهل سنت دارای فضائل و مناقب فراوان است و نزد علمای رجال یکی از ارکان اربعه به شمار می آید. اعتراض های ابوذر به کارهای عثمان ، سبب تبعید وی به شام و سپس به ربذه شد که سرانجام در همانجا درگذشت. ابوذر بیست سال پیش از ظهور اسلام، در خانواده ای از طایفه غِفْار که از طوایف اصیل عرب به شمار می رود به دنیا آمد. پدرش «جناده» از فرزندان غفار و نام مادرش «رمله بنت الوقیعه» از طایفه بنی غفار بن ملیل بود. مورّخان می گویند در نام پدر ابوذر اختلاف است و از یزید، جندب، عشرقه، عبدالله و سکن نیز نام برده اند. [ویکی اهل البیت] جُندب بن جُناده بن سفیان الغِفاری معروف به ابوذر غِفاری از بزرگان صحابه پیامبراکرم(ص) و یاران امام علی(ع) و یکی از ارکان اربعه اسلام بود. ابوذر حدود بیست سال پیش از ظهور اسلام در خانواده ای غفاری دیده به جهان گشود. پدرش «جناده»، با پنج واسطه یا بیشتر به غفار می رسید. بنابر باور مشهور، مادرش «رمله ی غفاریه» است که او نیز در همین دودمان ریشه داشت کسانی که ابوذر را در واپسین سال های زندگی اش در شام و مدینه یا ربذه دیده اند، او را مردی بلندقامت و گشاده چهره، با اندامی متمایل به لاغر، مو و محاسنی سفید و چهره ای گندمگون وصف کرده اند. از شگفتی های زندگی ابوذر، یگانه پرستی وی در دوران پیش از اسلام است. وی به یکی از مسلمانان گفته بود: «ای فرزند برادر! من سه سال پیش از دیدار پیامبر خدا نماز خواندم». راوی پرسیده بود: «به کدام سوی؟» و ابوذر پاسخ داده بود: «به هر سوی که خداوند مرا جهت می داد و از شامگاه تا پگاه در ورد و نماز بودم. آن گاه مانند تکه پارچه ای به زمین می افتادم تا اینکه خورشید طلوع می کرد...» همچنین روزی ابوبکر، در حالی که دست ابوذر را گرفته بود، پرسید: «آیا تو در زمان جاهلیت، خدا را می پرستیدی؟» ابوذر پاسخ داد: «آری، آن قدر زیر آفتاب بیابان عبادت می کردم تا اینکه از شدت گرما بی حال بر زمین می افتادم». ابوبکر پرسید: «به چه سویی عبادت می کردی و توجه داشتی؟» ابوذر گفت: «همین اندازه می دانم به آن سویی که خدا مرا متوجه می فرمود». وَلِلَّهِ المَشرِقُ وَالمَغرِبُ فَاًینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجهُ اللهِ إِنَّ اللهَ وَاسِعٌ عَلِیمٌ «مشرق و مغرب ملک خداست. پس به هر سو روی کنید به سوی خدا روی آورده اید. خداوند به همه جا محیط و به همه چیز داناست». بی تردید، آیین توحیدی ای که ابوذر به آن ایمان داشت، بقایای دین حنیف حضرت ابراهیم(ع) بود. شمار اندکی در جزیره العرب این آیین را تا ظهور اسلام و بعثت پیامبر خاتم حفظ کردند و بر این باور باقی ماندند. ابوذر را از نخستین مسلمانان صدر اسلام شمرده اند. مؤلف تاریخ یعقوبی او را سومین شخص دانسته است که نزد رسول خدا(ص) اسلام آورد. وی گفته است: «ابوذر پس از حضرت علی(ع) و زیدبن حارثه به دین اسلام درآمد». روایت های گوناگون، او را چهارمین مسلمان دانسته اند که به دست پیامبر اسلام و با کمک و زمینه سازی حضرت علی(ع) مسلمان شد. در یکی از مصادر تاریخی آمده است: و قد روی عنه انه قال: انا رابع الاسلام«از ابوذر روایت شده است که گفت: من چهارمین مسلمانم». در جای دیگر آمده است که ابوذر گفت: «من چهارمین مسلمانم. پیش از من سه تن اسلام آورده بودند و من چهارمین تن بودم. نزد رسول خدا رفتم و گفتم: السلام علیک یا رسول الله. آن گاه شهادتین را بر زبان آوردم و آثار شادمانی را در چهره ی رسول خدا(ص) دیدم». البته در برخی منابع، بنابر روایتی که به واقدی نسبت داده اند، ابوذر پنجمین مسلمان شمرده شده است. بنابر قولی دیگر، ابوذر خود گفته است: «من پنجمین اسلام آورنده بودم». به این ترتیب نیز گفته اند که نخستین اسلام آورنده علی(ع)، دوم خدیجه ی کبری(ع)، سوم جعفر طیار، چهارم زید بن حارثه، و پنجم ابوذر غفاری بوده اند. در یکی از روزهای گرم تابستان، ابوذر با عمامه ای سیاه و عبایی پاره پاره به مکه وارد شد و بدون اینکه با کسی حرفی بزند، در بازارها و کوی های مکه به گردش پرداخت. او با نگاهی کنجکاو در چهره ی مردم دقت کرده، به هر صحبتی گوش فرامی داد، اما با آنکه پیامبر را نمی شناخت، از کسی درباره ی او نپرسید. شب فرا رسید و مردم کم کم پراکنده شدند و به خانه های خویش رفتند. ابوذر در حیرت و تنهایی فرو رفت و نزدیک خانه ی کعبه دراز کشید. در همان هنگام، علی بن ابی طالب(ع) که به سوی خانه می رفت او را دید. نزد وی آمد و از او دعوت کرد تا شام مهمانش باشد. ابوذر در پی امام علی(ع) راه افتاد. آن شب بی آنکه ابوذر مقصود خود را به او بگوید یا از پیامبر سراغی بگیرد، به پایان رسید. ابوذر بامدادان از خانه ی علی(ع) روانه ی مسجد شد و چشم انتظار جمال خورشید نبوت نشست تا شب فرا رسید. باز هم علی(ع) او را در همان نقطه دید و گفت: «آیا زمان آن نرسیده است که آقا منزلش را بیابد؟» سپس او را به منزلش برد و شب دوم نیز مانند شب پیش سپری شد. ابوذر روز سوم را مانند روزهای گذشته در مسجدالحرام و به امید دیدار آفتاب رسالت گذراند. شب که از راه رسید، باز هم علی(ع) او را دید و پرسید: «ممکن است بگویی برای چه به اینجا آمده ای؟» ابوذر گفت: «اگر عهد کنی که مرا در رسیدن به هدفم یاری و هدایت کنی، مقصودم را به تو بازمی گویم». امام علی(ع) به او اطمینان داد. ابوذر هدف خود را چنین بیان کرد: «ما شنیدیم در این شهر مردی ادعای پیغمبری می کند و مردم را به کارهای نیک و ترک کارهای زشت فرامی خواند. من به برادرم گفتم: باید به مکه بروی و از درستی کار این مرد که به پیغمبری برخاسته و می گوید از آسمان به من خبر می رسد، آگاه شوی. آنگاه بیایی و به من خبر دهی. ولی اخباری که او آورد، برایم فایده ای نداشت. پس بی درنگ خودم توشه بستم و به مکه آمدم. سراغ پیغمبر به مسجد آمدم، اما نه او را می شناسم، نه جرئت می کنم احوالش را بپرسم». امام علی(ع) پرسید: «کیستی و از کجا می آیی؟» پاسخ داد: «نامم جندب بن جناده و کنیه ام ابوذر است و از قبیله ی غفارم». حضرت وقتی هدف او را دریافت، تصمیم گرفت وی را نزد پیامبر ببرد. ابوذر آن شب را با شور و امید و دل تنگی و انتظار سپری کرد و بامدادان با حضرت علی(ع) به سوی خانه ی پیامبر شتافت. چون به خانه ی پیامبر وارد شد، به آن حضرت این گونه سلام کرد: السلام علیک یا رسول الله. پیامبر نیز با مهربانی سلام او را پاسخ گفت و از موطن او و علت سفرش پرسید. در همان نخستین لحظه های آشنایی، ابوذر بزرگی و پاک طینتی فوق العاده ای را در پیامبر احساس کرد و هیبتی در او دید که خواه ناخواه دل ها را برابرش خاضع می کرد. ابوذر او را مردی نیک خو و دارای منطقی محکم و خردی سرشار یافت. او خوش برخورد، بلندنظر، مهربان و حکیم بود. این ویژگی های برجسته که در پیامبرِ تازه جمع شده بود، ابوذر را مفتون ساخت؛ به گونه ای که اطمینان کامل یافت که پیروی از این مرد، موجب عزت انسان خواهد بود. کم کم تمایل یافت دست خود را به پیکر پیامبر(ص) بکشد. گویا می خواست با این کار، خود را متبرک سازد. شاید هم می خواست بفهمد موجودی که در برابر اوست از خون و گوشت است، یا از روح و نور! هنوز دستش به شانه ی او نرسیده بود که حس کرد گویا جانش نورانی شده و روح تازه ای از بزرگی این مرد در او دمیده، که وی را به شاهراه زندگانی و رستگاری سوق می دهد. آن گاه پیامبر اکرم(ص) کلمه ی توحید را بر زبان او جاری کرد و آیه هایی را از قرآن برایش خواند. ابوذر گم شده ی همیشگی خود را در وجود شریف پیامبراکرم(ص) یافت و با شنیدن آیه هایی از قرآن مجید، روح بزرگ و جان حقیقت جویش، از ایمان و شور و عشق سرشار شد. بنابر آن چه در روایات پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) درباره ابوذر آمده، وی دارای جایگاه رفیع و والایی است. پیامبر(ص) خطاب به او می فرماید: مرحبا یا ابوذر! تو از ما اهلبیت هستی. و یا در جایی دیگر درباره او می فرماید: آسمان بر کسی سایه نیفکنده و زمین، احدی را نپرورانده که راستگوتر از ابوذر باشد. رسول خدا(ص) در روایتی دیگر، ابوذر را در زهد و فروتنی مانند عیسی بن مریم(ع) توصیف کرده است. از امام علی(ع) درباره ابوذر سؤال شد. امام(ع) فرمود: او دارای علمی است که مردم از آن عاجزند و بر آن تکیه زده در حالی که از آن چیزی کم نمی شود. امیرمؤمنان(ع)، ابوذر را از افرادی می داند که بهشت مشتاق آنان است. امام باقر(ع) در روایتی می فرماید: پس از رسول خدا(ص) همه افراد مرتد شدند و دست از علی(ع) کشیدند مگر سه نفر؛ سلمان، ابوذر و مقداد. برای عمار هم تردیدی عارض شد اما برگشت. [ویکی حج] جندب بن جُنادة معروف به ابوذر غفاری از قبیله بنی غفار و چهارمین یا پنجمین فردی بود که اسلام آورد. با تلاش او نیمی از بنی غفار تا پیش از هجرت به مدینه و نیم دیگر پس از هجرت مسلمان شدند. وی پس از غزوه اُحُد یا خندق به مدینه رفت و در برخی غزوات حضور داشت و در برخی دیگر جانشین پیامبر(ص) در مدینه بود. با رحلت پیامبر گرامی(ص) وی از معدود کسانی بود که بر امامت علی(ع) ثابت قدم ماند. در زمان خلافت عثمان، به نفوذ اشرافی گری و ثروت اندوزی در جامعه اسلامی و دست اندازی بنی امیه بر بیت المال اعتراض می کرد و این اعتراض به خلیفه باعث تبعیدش به ربذه شد. وی در ربذه درگذشت و توسط ابن مسعود و مالک اشتر و همراهانشان دفن شد. امام علی(ع) به نقل از پیامبر(ص) ابوذر را راستگوترین انسان ها خوانده است جندب (یا بُریر) بن جُنادة بن کعیب بن صُعیر، معروف به ابوذر غفاری از صحابه بزرگ رسول خدا(ص) از قبیله بنی غفار بود. بنی غفار از تیره بنی کنانه از عرب عدنانی و ساکنان اطراف مکه بودند که در فتح مکه با ۳۰۰ نفر و در غزوه حنین با ۱۰۰۰ نفر پیامبر را یاری دادند و ایشان با آنان پیمان دفاعی داشت و آنان را در کنار انصار و چند قبیله دیگر، دوستان و هواداران خود می دانست و برای سکونتشان بخشی از مدینه را اختصاص داد. [ویکی فقه] ابوذر غفاری (قرآن). ابوذر غفاری، جندب بن جناده از پیش گامان در اسلام و از صحابه بزرگ رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) است. از دوران کودکی و جوانی وی تا قبل از اسلامش اطلاعات دقیقی در دست نیست. آنچه درباره وی می دانیم از زمانی است که به دین مبین اسلام گروید و مسلمان شد. ← نسب ابوذر معتقد بود که آیه ۳۴ سوره توبه «والذین یکنزون الذهب و الفضه و لاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم» به اهل کتاب اختصاص ندارد؛ بلکه تمام کسانی که طلا و نقره ذخیره و پنهان می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، به عذاب الهی تهدید شده اند.او با استناد به سخنان رسول خدا می گفت: مقصود از انفاق در راه خدا، فقط زکات نیست؛ بلکه معنای اعمّی دارد که هم شامل زکات و هم هزینه های ضرور جامعه از قبیل جهاد، دفاع و حفظ جان ها از نابودی و مانند آن است.با توجّه به شرایط آن زمان که عدّه ای از مسلمانان سخت در مضیقه بودند و ثروت مندان از انفاق در راه خدا سرباز می زدند، می گفت:حاکمان حکومت اسلامی باید جمیع شؤون زندگی مردم را اصلاح کنند و تمام طبقات جامعه باید از بیت المال بهره ببرند؛ لذا به کاخ سازی معاویه در شام اعتراض کرد و آیه کنز را برای او خواند؛ ولی این اعتراض موجب هتک حرمت او از طرف معاویه و بازداری مردم از هم نشینی با وی و در نهایت به بهانه افساد در جامعه، به اخراج خشونت بار او به مدینه منجر شد. ابوذر در شان نزول آیات بعضی مفسران از او در شان نزول برخی آیات نام برده اند. ← دوری از بت ها ...
معنی کلمه ابوذر غفاری در ویکی واژه
ابوذر، مشهور به ابوذرغفازی، از مسلمانان اولیه که پیامبر را درک کرده بود، بنابر این از محدثین واقعی بشمار میرفت.
جملاتی از کاربرد کلمه ابوذر غفاری
ابوذر غفاری را که چشم درد همی کرد، گفتند: آیا درمانشان کرده ای؟ گفت: از آن ها به کار دیگر مشغولم. گفتند: از خداوند نخواسته ای که شفایشان دهد؟ گفت: از خداوند بهر چیزی مهم تر، استدعا کرده ام.
ابوذر عنوان کتابیاست به ترجمه و نگارش علی شریعتی، نویسنده معاصر ایرانی دربارهٔ ابوذر غفاری، از نخستین صحابی پیامبر اسلام که به نقل زندگی وی و فداکاریهای وی در جنگهای اسلام میپردازد. عنوان اصلی کتاب، ”ابوذر غفاری، سوسیالیست خداپرست”، نوشته عبدالحمید جودةالسحار نویسنده مصری است که توسط علی شریعتی ترجمه و نگارش یافتهاست. عنوان کنونی کتاب در دو دفتر تنظیم شدهاست که دفتر دوم بعدها به آن افزوده شدهاست.
احمدآباد منطقهای بین میدان تقیآباد (شریعتی)، کوهسنگی و ملکآباد مشهد است. این منطقه در تقسیمبندی شهری شهر مشهد در منطقهٔ ۱ قرار دارد. وسعت این منطقه ۱۶۱۱ هکتار و جمعیت ساکن در آن بر طبق سرشماری سال ۱۳۸۰ شمسی، ۱۸۰ هزار نفر است. برخی از خیابانهای محله احمدآباد مشهد عبارتند از: راهنمایی، ابوذر غفاری، رضا، طالقانی، ناصر خسرو، ملاصدرا، عدالت، محتشمی، پرستار، پاستور، قائم، بهشت، عارف، بخارایی و کلاهدوز. بیشترین تراکم مطب پزشکان مشهد در محله احمدآباد است.
ابن عباس بیست و هفتمین را باور دارد و پدرم (پدر مولف) بیست و سه را میداند و ابن مسعود بیست و چهار را. ابوذر غفاری بیست و پنجمین شب را معتقد است.
فضلا عن ذالک قصیر القامه و خفیف الهامه اولیس لللانسان فی علم القیافه من علامه. مگر مخبر صادقش می دانند که بحق ناطق باشد، یا ابوذر غفاری که بصدق قایل گردد.
و هان، هان از یاد مرگ، مگریز و آن را از فکر خود بیرون مکن که آن خود خواهد آمد چنانکه خدای تعالی می فرماید: «قل إن الموت الذی تفرون منه فإنه ملاقیکم» یعنی «بگو به مردمان که موت، آن چنان که از او می گریزید او شما را در می یابد و به ملاقات شما می رسد» و ملاحظه کن حکایت جناب سید انبیاء را به ابوذر غفاری که فرمود: «ای اباذر غنیمت شمار پنج چیز را پیش از رسیدن پنج چیز: جوانی خود را غنیمت دان پیش از آنکه ایام پیری در رسد و صحت خود را غنیمت دان پیش از آنکه بیماری، تو را فرو گیرد و زندگانی خود را غنیمت دان پیش از آنکه مرگ، تو را دریابد و غنای خود را غنیمت شمار پیش از آنکه فقیر گردی و فراغت خود را غنیمت دان پیش از آنکه به خود مشغول شوی».
ابوالحسن فرزند معزالدین محمد غفاری، از ارباب قلم کاشان به شمار میرود. نسب خاندان غفاری به ابوذر غفاری میرسد.
عثمان بن عفان رضی الله عنه همیانی سیم با بنده ای بنزد ابوذر غفاری رضی الله عنه گسیل داشت و به برده گفت، اگر وی این از تو بستاند، آزادی.
احنف از اشخاصی مانند عمر، عثمان، علی، عبدالله بن مسعود، ابوذر غفاری و عباس بن عبدالمطلب حدیث نقل کرده و راویانی مانند حسن بصری، عروة بن زبیر، ابوادریس بصریی و مالک بن دینار به نقل حدیث از احنف پرداختهاند.
ابوذر غفاری یا جندب بن جناده از صحابی محمد است. تاریخ تولد او مشخص نیست اما چون گفته اند که در کهنسالی فوت کرده است می بایست قبل از اسلام عمر زیادی کرده باشد. ابن سعد، ابن هشام و برقی لقب او را بریر ذکر کرده اند. نسب وی تا عدنان مشخص است و او را به قبیله بنی غفار نسبت داده اند. مادرش نیز از همین قبیله بوده است. ابوذر در میان اصحاب محمد به لقمان معروف بود و محمد نصایح و موعظه های زیادی به ابوذر کرده است که در کتابها آمده است.
ابوذر غفاری رحمهم الله می گوید که مرا دوست من رسول (ص) وصیت کرده است که چون طبخی کنی آن بسیار درکن و همسایه را از آن بفرست. و یکی از عبدالله مبارک پرسید که همسایه من از غلام من گله کند. اگر او را بی جهتی بزنم بزهکار شوم، و اگر نزنم همسایه رنجور شود، چه کنم؟ گفت، «بباش تا غلام بیخردی بکند که مستوجب ادب باشد، آن ادب را تاخیر کن تا همسایه گله کند. آنگاه وی را ادب کن تا حوق هردو نگاه داشته باشی».
روایت کنند از ابوذر غفاری رض که گفت: ترویه از آب دادنست، و عرفه نام زمین سیم گفتا نام زمین اول دمکا است، و دوم خلده، سیم عرفه، چهارم جردا، پنجم ملثا، ششم سجین، هفتم عجیبا. و هم بوذر گوید که فضل روز عرفه از مصطفی پرسیدم فقال «صیامه کفارة سنتین و من ادخل فیه سرورا علی اهله ادخل الجنة، و من صلّی فی یوم العرفة اربع رکعات قبل العصر بفاتحة الکتاب، و خمس مرات قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ شارک فی ثواب من وقف بعرفات، و من طلب علما یوم عرفة خاض فی رحمة اللَّه و أدخل الجنة بغیر حساب، و استغفر له الکرسی و الشمس و القمر و الکواکب الدرّی، و من اضاف مؤمنا عشیّة عرفة کتب اللَّه له اجر سبعین شهیدا، و للَّه عز و جل فی یوم عرفة ثلاثمائة و ستون نظرة الی خلقه.» و کان النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلّم یقرأ کل صبیحة عرفة ثلاث آیات من سورة الانعام: اولها و خمسین مرة قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و آیة الکرسی و یس، فالاعمال صاعدة فیها. علی بن ابی طالب ع روایت کرد از مصطفی که گفت «روز عرفه اندر عرفات جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و خضر حاضر آیند. جبرئیل گوید ما شاء اللَّه لا قوة الا باللّه» میکائیل گوید «ما شاء اللَّه کل نعمة من اللَّه» اسرافیل گوید «ما شاء اللَّه الخیر کلّه بید اللَّه» خضر گوید «ما شاء اللَّه لا یدفع السوء الا اللَّه» رسول خدا گفت هر آن کس که روز عرفه بعد از نماز دیگر این چهار کلمه صد بار بگوید، بهر رحمتی و برّی و کرامتی که رب العزة باهل منا و عرفات فرو فرستد و بجمله بندگان که در شرق و غرباند، وی با ایشان در آن انبازست، گفتا و چون مردم از عرفات سوی منا روند رب العزة به جبرئیل فرماید تا ندا کند که «الا انّ المغفرة لکل واقف بعرفات، و الرحمة لکل مذنب تائب.»
بر اساس روایات مسلمانان، در سال ۶۱۰ م که محمد اولین وحی را دریافت کرد، علی ۱۰ ساله بود. در زمان محمد برخی از طرفداران علی، مثل مقداد بن الاسود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عمار بن یاسر شیعیان علی نامیده میشدند. تقسیم اسلام به شیعه و سنی به بحران جانشینی محمد برمی گردد. پیروان علی با برخی از قریش و برخی از یاران محمد مانند طلحه و زبیر جنگیدند. چون اکثر هوادارانش در عراق بودند، علی پایتخت را به کوفه منتقل کرد و در آنجا با معاویه که بیعت با علی را رد کرد، جنگید و شکست خورد. در اواخر قرن اول، رهبران متنفذ حکومت، شهر قم را برای اسکان شیعیان تأسیس کردند.