اخرم

معنی کلمه اخرم در لغت نامه دهخدا

اخرم. [ اَ رَ ] ( ع ص ، اِ ) بریده بینی. کفته بینی. دیوار بینی یا سر بینی اندکی بریده.( تاج المصادر بیهقی ). دیواربینی بریده. ( زوزنی ). آنکه میانه دو سوراخ بینی او بریده باشند :
تیر تو تنین دم شده زو درع زال از هم شده
بل کوه قاف اخرم شده منقار عنقا ریخته.خاقانی.|| سوراخ کرده گوش. نرمه ٔگوش سوراخ. آنکه نرمه گوش وی سوراخ کرده باشند. ( تاج المصادر بیهقی ). گوش سوراخ کرده. ( زوزنی ). || منقطع چشم. || منقطع کوه غیر جائی که تمام میشود. || ( اصطلاح عروض ) شعری که در وزن آن تصرف خَرم کرده باشند و آن عبارت از افتادن فاء فعولُن و میم مفاعیلن باشد. مؤلف غیاث اللغات آرد: به اصطلاح عروض انداختن میم مفاعیلن است فاعیلن بماند مفعولن که لفظ مستعمل است بجای آن نهند. انداختن میم مفاعیل را به بریدن بینی تشبیه کردند. و شمس قیس گوید: خرم انداختن میم مفاعیلن باشد فاعیلن بماند مفعولن بجای آن بنهند و مفعولن چون از فاعیلن خیزد آنرا اخرم خوانند یعنی بریده بینی.رجوع به المعجم فی معاییر اشعارالعجم چ طهران ص 36 و44 شود. || دو استخوان سوراخ دار یکی در طرف حنک اعلی و دیگری در دو کتف از جانب بازو. سر استخوان کتف از سوی بازو. ( مهذب الاسماء ). در سر کتف گویست که زائده سر استخوان بازو در آنست و طرف این گو دو زائده دارد یکی بالا و یکی زیر که مانعاند از انخلاع استخوان بازو از کتف و این زائد را اخرم خوانند. ( بحرالجواهر ). ج ، خُرْم. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به اَخْرَمان شود.
اخرم. [ اَ رَ ] ( اِخ ) نام یکی از پادشاهان روم. ( منتهی الارب ).
اخرم. [ اَ رَ ] ( اِخ ) کوهی در دیار بنی سلیم که ببلاد ربیعةبن عامربن صعصعة پیوندد. کوهی است در چهارمیلی زمین نجد. || کوهی در طرف دهناء و در شعر کثیر بضم راء آمده است ( در ثنای مسیب بن عَلس ):
موازیة هَضب َالمصبح واتَّقَت ْ
جبال الحمی والاخشبین بأخرُم ِ.
و هم او گوید:
ترعی ریاض َالأخرَمَین له
فیها مَواردُ ماؤها غَدق.( معجم البلدان ).

معنی کلمه اخرم در فرهنگ معین

(اَ رَ ) [ ع . ] (ص . )۱ - آن که بینی اش را سوراخ کرده باشند. ۲ - شعری که در وزن آن «خرم » واقع شده باشد یعنی «فعولن » را «عولن » و به واژة اخرم اضافه شود. «مفاعلتن » را «فاعلتن » گویند.

معنی کلمه اخرم در فرهنگ عمید

۱. (ادبی ) در عروض، ویژگی پایه ای که در آن مفاعیلن به مفعولن تغییر یافته است.
۲. [قدیمی] کسی که بینی اش را سوراخ کرده یا شکافته باشند، بریده بینی.

معنی کلمه اخرم در فرهنگ فارسی

بریده بینی، کسی که بینیش راسوراخ کرده یاشکافته باشند
( صفت ) ۱ - آنکه بینیش را سوراخ کرده باشند آنکه بینی وی را شکافته باشند ۲ ٠ - شعری که در وزن آن ( خرم ) واقع شده باشد یعنی ( فعولن ) را ( عولن ) و ( مفاعلتن ) را ( فاعلتن ) گویند ٠
کوهی در دیار بنی سلیم

معنی کلمه اخرم در دانشنامه آزاد فارسی

اَخْرَم
رجوع شود به:خرم

معنی کلمه اخرم در ویکی واژه

آن که بینی اش را سوراخ کرده باشند.
شعری که در وزن آن «خرم» واقع شده باشد یعنی «فعولن» را «عولن» و به واژة اخرم اضافه شود. «مفاعلتن» را «فاعلتن» گویند.

جملاتی از کاربرد کلمه اخرم

نکتهٔ اصمعی و جاحظ و قیس هست در پیش لفظ او اخرم
بی سرو تو چون قمری نالان شده پنهان در هر کف خاکستر ماخرمن آتش
سوی من از آنچه یابی اندران تا که خود را واخرم زین کودکان
پستی درین محیط‌ گهر کرد قطره را کسب فروتنی است عروج تفاخرم
نیم چو صورت دربند جامه دیبا لباس فاخرم اشکست و رشته گهرم
اندر این ره خار باخرما بود اندر این ره عشق با غوغا بود
مفصل سرشانه‌ای‌ترقوه‌ای جزئی از کمربند شانه‌ای است. این مفصل در قله شانه قرار دارد و از اتصال زائده سرشانه (آکرومیون) استخوان کتف به استخوان ترقوه تشکیل می‌شود. به این مفصل، آکرومیوکلاویکولار و اخرمی‌چنبری هم گفته‌اند.
نه جاهل و جافی شو ، نه کافل و کافی شو نه بیت ز حافی شو، نه اخزم و اخرم باش
تیر تو تنین دم شده، زو درع زال از هم شده بل کوه قاف اخرم شده، منقار عنقا ریخته
عدو چون شعرم ار خواهد که اندروزن نام آید چو تقطیعش کند تیغت بود رکنی ولی اخرم
واخرم یک بارگی از غم و بیچارگی سیرم از غمخوارگی منت غمخوارگان