معنی کلمه آرغ در لغت نامه دهخدا
ارغ. [ اُ ] ( ص ) بادام و پسته و فندق و نارگیل و گردکان و زردالو و امثال آن را گویند که درون آن تیز و تلخ و تند شده باشد. ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ) ( آنندراج ). گردکانی که بدبو و بدطعم شده باشد و آنرا بتازی خنز گویند بفتح خای معجمه و کسر نون و آخرش زای معجمه. ( فرهنگ سروری ). زَنِخ. ( فرهنگ رشیدی ). ( جهانگیری ) ( برهان قاطع ).
ارغ. [ اَ رُ ] ( اِ ) بادی که از گلوی مردم بخوردن طعام یا چیزی ناگوارا به آواز برآید. ( مؤید الفضلاء ). بادی است بدبو که از گلوی مردم در وقت امتلای معده برآید. آروغ. زراغن. گوارش. بادگلو. آجل. رجک. جشاء. آرغ. زروغ. روغ. وروغ.