آب انداز
معنی کلمه آب انداز در فرهنگ معین
معنی کلمه آب انداز در فرهنگ فارسی
توقفگاه ستور بین دو منزل آسایش و رفع ماندگی راه
معنی کلمه آب انداز در ویکی واژه
(قدیم): استراحتگاهی در میان دو منزل کاروانها برای رفع خستگی خود و از چهارپایان، توقف میکردند.
آب دزدک.
جملاتی از کاربرد کلمه آب انداز
قولی تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. آوردهاند که استاد بو علی مجلس میداشت، مقری آغاز کرد که بِسْمِ اللَّهِ. استاد گفت: ای باء بسم اللَّه هر چند برّ ازل آمدی بلاء ابد گشتی. بلائی که آن را پایان نه و دردی که آن را درمان نه، آن گه گفت: ای یار بارم ده تا قصه درد خود بتو بردارم. بر درگاه تو میزارم و در امید بیم آمیز مینازم، الهی واپذیرم تا واتو پردازم یک نظر در من نگر تا دو گیتی بآب اندازم. این باء بِسْمِ اللَّهِ درگاه عزّت قرآن است، قرآن که خلایق را بار داد از درگاه باء بِسْمِ اللَّهِ داد. نگر تا بحرمت فرا روی. و جز بعین تعظیم بننگری که اگر شرری از سیاست جلال با بحکم قهر بر لم یکن ثمّ کان مستولی گردد، بردابرد هزیمت از هفت آسمان و زمین بخیزد و هر چه سمت حدثان دارد بکتم عدم شود و اگر از ضیاء و فسحت سدّة با یک برق بصفت جمال بر عالم کون و فساد در ظهور آید، همه ظلمتها نور گردد، همه کفرها توحید گردد، همه زنّارها کمر عشق دین گردد:
ای حسین اگرچه آتش عشق ما در شجره انسانی تو افتاده بود و شعلههای آتش «انا الحق» ازو بر میخاست اما چون تمام نسوخته بود آن شعلهها از دود انانیت خالی نبود. چون جملگی شجره وجود فدای این آتش کردی و صورت قالب که دود انانیت ازو بر میخاست درباختی و بآتش ابتلای ما بسوختی خاکستر قالب ترا بفرماییم تا بر آب اندازند و نقاب حجاب از جمال کمال تو برداریم تا بر روی آب آتش وجود بی دود در جلوهگری «الله الله» آید و عنایت بیعلت ما معلوم خاص و عام جهانیان گردد که «ان الله لایظلم مثقال ذره» الایه.
سر برهنه برد فیض از هوای چمن صبا، کلاه گل و لاله را در آب انداز
وی در هنگامه طوفان بزرگ، طوفانی بس عظیم میفرستد، تا اوتنپیشتیم (نوح بابلی) کشتی خود را به آب اندازد.
کلوخ جسم را در آب انداز مکن مهمل بصد اشتاب انداز
همه بر کاغذی بنویس سرباز وزان پس کاغذت در آب انداز
در نهانخانه محوست عبادتگاهم نیستم موج که سجاده بر آب اندازم
گو سپر هم چو نزاری به سرِ آب انداز هرکه را تیرِ ملامت ز قفا میآید
از رخت تابشی بجام افکن وزلبت آتشی در آب انداز
مرا به کَشتیِ باده درافکن ای ساقی که گفتهاند نِکویی کن و در آب انداز
چو موج، موسم گل سبحه را در آب انداز پیاله در قدح باده چون حباب انداز