خانکی

معنی کلمه خانکی در لغت نامه دهخدا

خانکی. ( اِخ ) عزیزبک. درحلب بدنیا آمد و در قاهره سکنی گزید و از وکلای دادگستری بود. او راست : 1 - «خواطر خواطر» که در مطبعه اخبار در 100 صفحه بچاپ رسیده است. 2 - «رسائل فی الوقف » کتابی است مشتمل بر شش رساله که اکثر آنها را در المقطم بچاپ رسانده است. عمرلطفی آنها را جمع و باگذاردن مقدمه مختصری بر آن در مطبعه اخبار بسال 1907 م. در 60 صفحه چاپ کرد. 3 - «الطعن فی الاحکام بطریق النقض والابرام » کتابی است که نویسنده آن ارنست ودهلس است و خانکی به عربی برگردانده. این کتاب از تجدید نظرهای مربوط بدعاوی جنائی بحث میکند. و در مطبعه معارف بسال 1900 م. چاپ شده است. 4 - «قضایا المحاکم فی مسائل الاوقاف ». بمصر در سال 1908 م. طبع شده است. 5 - «ماهنا و ماهنالک » کتابی است در مسائل تشریعی. 6 - «مجموعه مذاکرات » مجموعه ای است حاوی ده یادداشت درباره ده دعوی که او در آنها شرکت کرده و بمصر بسال 1912 م. چاپ شده است. ( از معجم المطبوعات ).

معنی کلمه خانکی در فرهنگ فارسی

عزیز بک . در حلب بدنیا آمد و در قاهره سکنی گزید و از وکلای دادگستری بود.

جملاتی از کاربرد کلمه خانکی

این روستا در سال ۱۲۱۰ توسط طایفه خانکیشی تاسیس گردید و بعد سرنگونی این طایفه فرزندان آکیشی قدرت را در این منطقه در دست گرفتند.